تبیان، دستیار زندگی
جلال آل احمد در میان روشنفکران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران متفکری منحصربه فرد محسوب می شود؛ از سویی دارای کتب متعدد است و حدود 50 اثر مکتوب از وی برجا مانده که طیف متعددی از ادبیات و کتب سیاسی و اجتماعی را شامل می شود و از سوی دیگر بعد از پیروزی انق
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از نقد غرب زدگی تا ستایش تعهد اجتماعی

جلال آل احمد در میان روشنفکران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران متفکری منحصربه‌فرد محسوب می‌شود؛ از سویی دارای کتب متعدد است و حدود 50 اثر مکتوب از وی برجا مانده که طیف متعددی از ادبیات و کتب سیاسی و اجتماعی را شامل می‌شود و از سوی دیگر بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی نیز همچنان آثار و اندیشه‌های وی مورد توجه است.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
از نقد غرب زدگی تا ستایش تعهد اجتماعی

در این میان برخی کلیدواژه‌های تولید شده از سوی جلال همچنان در بطن توجه جامعه روشنفکری ایران قرار دارد؛ حال ممکن است این محوریت سلبی و یا ایجابی باشد اما در نهایت سبب بازتولید اندیشه جلال آل احمد در جامعه شده است. در این میان کلیدواژه «غرب زدگی» از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است و به نوعی معرف کلیت اندیشه آل احمد است.

در یک تعریف اجمالی، جلال آل احمد، غرب را به عنوان یک «دیگری» در ادبیات سیاسی ایران معرفی می‌کند و منظور از این دیگری، آن کلیتی است که مایه عقب ماندگی شرق شده است و این مهمان ناخوانده تبعات اجتماعی گسترده‌ای را نیز در پی دارد و از این زاویه نگاه آل احمد به مقوله غرب زدگی، عمدتاً نگاهی آسیب شناختی و ناظر به تبعات و پیامدهای غرب زدگی است.

واکاوی غرب زدگی

جلال غرب را بیشتر به عنوان یک مقوله اقتصادی معرفی می‌کند و معتقد است: «غرب شامل همه ممالکی است که قادرند به کمک ماشین، مواد خام را به صورت پیچیده‌تری درآورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند.»1 بنابراین همچنان که جلال خود نیز بدان معترف است وی بیش از آن که از شرق و غرب مفاهیمی جغرافیایی و ناظر به اقلیم را مدنظر داشته باشد از آن معنایی اقتصادی را برداشت می‌کند و غرب و شرق را نماد کشورهای سیر و گرسنه می‌داند.

غرب در اندیشه آل احمد به مثابه دیگری، عمدتاً یک کلیت اقتصادی و ماشینیزه شده است که به همراه خود اقتضائات و فرهنگ خاصی را نیز به شرق و یا به عبارت بهتر به کشورهای مصرف کننده ماشین صادر کرده و حال در این میان برخی کشورها همچون ایران نتوانسته‌اند فرهنگ و سنت‌های بومی خود را در قبال این هجوم تاریخی حفظ کنند و به صورت کامل در این فرهنگ جدید ذوب شده‌اند.

جلال روشنفکری نگران و دغدغه‌مند است همچنان که پردازش این دغدغه‌ها در آثارش نیز نمود یافته و سبب شده وی برخلاف روشنفکران پیشتر از خود بیشتر متعهد به مفهوم "سارتری" مسئولیت نویسنده باشد تا مقولاتی همچون هنر برای هنر.2

نقد غرب زده

نمود دیگر نقد دیگری در اندیشه جلال آل احمد، انتقاداتی است که وی به شخص غرب زده به عنوان اسم فاعل مفهوم غرب زدگی وارد می‌کند. از نگاه آل احمد:

آدم غرب زده شخصیت ندارد، چیزی است بی‌اصالت، خودش و خانه‌اش و حرفهایش، بوی هیچ چیزی را نمی‌دهد، ملغمه‌ای است از انفراد شخصیت و شخصیت خالی از خصیصه، چون تأمین ندارد، تقیه می‌کند و در عین حال که خوش تعارف و خوش برخورد است، به مخاطب خود اطمینان ندارد و چون سوءظن بر روزگار ما مسلط است، هیچ وقت دلش را باز نمی‌کند. تنها مشخصه او که شاید دستگیر باشد و به چشم بیاید، ترس است و اگر در غرب شخصیت افراد فدای تخصص شده است، اینجا آدم غرب زده نه شخصیت دارد، نه تخصص، فقط ترس دارد. ترس از فردا، ترس از معزولی، ترس از بی نام و نشانی، ترس از کشف خالی بودن بر وجودش سنگینی می‌کند.3

تعهد اجتماعی و انقلاب اسلامی

همچنان که عنوان شد جلال آل احمد در میان روشنفکران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی یک وجه مشخص و متمایزکننده داشت و آن این بود که وی تا حدود زیادی دغدغه اجتماعی و همچنین دغدغه تعهد داشت و به تعبیر داریوش آشوری وی از جمله پیشگامان ورود «اجتماعیات در ادبیات» بود.

نوع نگاه جلال به مسئله غرب و غرب زدگی نیز از همین زاویه دید قابل تحلیل است. آل احمد مانند بسیاری از متفکران همعصر خود و یا اندیشمندان پیشتر از خود تنها به آسیب شناسی موضوع نمی‌پردازد بلکه با تکیه بر مسئولیت روشنفکر، راهکار اجتماعی نیز ارائه می‌کند؛ وی در مسئله غرب زدگی نیز تجویز اجتماعی خود را صادر می‌کند.

غرب و یا دیگری در اندیشه آل احمد، یک دیو سراسر مهاجم است که باید قبل از آن که فرهنگ و هویت بومی و ملی در آن مضمحل شود بتوان آن را رام کرد و از آن خود نمود. جلال براساس تز تعهد، راهکارهایی را ارائه می‌کند که در نهایت شاید بخش عمده‌ای از این راهکارها با وقوع انقلاب اسلامی پیاده سازی می‌شود و یا اینکه بخشی از این راهکارها منجر به پیروزی انقلاب می‌گردد.

آل احمد در نگاه نخست بازگشت به سنتها را ارائه می‌کند؛ تکیه بر سنتها و فرهنگ بومی و همچنین ساخت ماشین و یا به عبارت بهتر دستیابی به تکنولوژی داخلی قطعاً نسبت به استفاده از محصول وارداتی و همچنین منحل شدن در فرهنگ غرب ارجح است؛ علاوه بر این نکته متمایزکننده اندیشه جلال این است که وی صراحتاً از مفهوم بازگشت به سنت، درکی سیاسی ارائه می‌کند و این وجه اندیشه جلال است که شاید وی را تبدیل به متفکری خاص در میان روشنفکران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی می‌کند.

وی صراحتاً به سیاست تنه می‌زند و برای ملموس سازی اندیشه خود دائماً کدهای سیاسی ارائه می‌کند، برای مثال وی دخالت آمریکا در قضیه نفت جنوب و نیز در قضیه آذربایجان را زمینه ساز دنباله روی و پیروی از قدرتهای سیاسی غربی در سیاست و اقتصاد، یعنی حد اعلای غرب زدگی، برمی‌شمارد.

وی بازگشت به سنت را در نقطه مقابل گرایش به استعمار و غرب و حکومت داخلیِحاصل از آن می‌داند؛ بنابراین سنت در اندیشه جلال مفهومی کاملاً سیاسی است. همان طور که می دانیم استعمارستیزی اندیشه‌ای است که در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی بیش از گذشته برجسته می‌شود و غرب و استعمارگر یکسره در سالهای پایانی حکومت پهلوی دوم مترادف یکدیگر نشانده می‌شوند و در شعارهای مردمی نیز این مسئله نمایان می‌شود. به واقع نمی‌توان نقش جلال را در این مترادف سازی و همچنین راهکار وی برای مبارزه در این زمینه نادیده گرفت.

نکته دوم در باب نگرش جلال به مفهوم غرب زدگی، رویکردی است که جلال به مقوله روحانیت دارد و از این زاویه نیز اندیشه جلال از سایرین متمایز است. وی روحانیت و روشنفکران را در طول یکدیگر نمی‌بیند و معتقد است هر جا این دو به صورت یک ید واحد علیه غرب زدگی قیام کردند راه ترقی و تکامل طی می‌شود و نهضت به پیروزی می‌رسد:«هر جا روحانیت و روشنفکری، همزمان با هم و دوش به دوش هم یا در پی هم می روند، در مبارزه اجتماعی بردی هست و پیشرفتی و قدمی به سوی تکامل و تحول؛ و هر جا که این دو از در معارضه با هم درآمده‌اند و پشت به هم کرده‌اند یا به تنهایی در مبارزه شرکت کرده‌اند، از نظر اجتماعی، باخت هست و پسرفت و قدمی به سوی قهقرا».4
 

از سوی دیگر، آل احمد روحانیت را «آخرین سنگر دفاع در مقابل غرب زدگی» می‌دانست. وی دست به هر تلاشی می‌زند تا روحانیتی را که در فضای خفقان اجتماعی عصر خود بعضاً گوشه نشین شده است وارد صحنه کند و مسئولیت و تعهد اجتماعی وی را به وی گوشزد کند.این بعد از اندیشه جلال نیز در انقلاب اسلامی کاربست یافت و پیاده سازی شد به نحوی که بسیاری از تئوریهای روشنفکران دهه 40 به بعد با عملگرایی روحانیت پیوند یافت و سبب پیروزی انقلاب اسلامی شد و جالب آن که خود آل احمد نیز برای روحانیت نقش رهبری و هدایت کننده، قائل است.

فرجام

جلال آل احمد، به عنوان یک روشنفکر متعهد، غرب را در آیینه روشنفکران ایرانی قرار داد و مزایا و معایب این «دیگری» را برای روشنفکران و روحانیت تئوریزه و حلاجی کرد؛ وی ماشینیزه شدن و همچنین هراس از ماشین غربی را نقطه شروع غرب زدگی عنوان کرد و تبعات اجتماعی این غرب زدگی را نیز بیان کرد. از سوی دیگر وی برخلاف متفکران همدوره خود به این حد اکتفا نکرد و وارد حوزه تجویز اجتماعی نیز شد و تلاش کرد پس از تشخیص درد، درمان آن را نیز ارائه کند و در این میان درمانهای اجتماعی وی مشابهتهایی با کدهای ارائه شده در دوره پیروزی انقلاب اسلامی داشت. رویکرد جلال به غرب در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب بیشتر به چشم آمد. استعمارگر و همچنین ایادی داخلی او که متاثر از مرعوب بودن آنها در قبال غرب بود نیز در این سالها بیشتر به چشم آمد. در یک کلام باید عنوان کرد که فارغ از نگاه صواب یا ناصواب جلال به غرب، اندیشه وی تاثیر انکارناپذیری بر روند شکل گیری انقلاب اسلامی در ایران داشته است.

تبریز. جلال آل احمد درکنارغلامحسین ساعدی،صمد بهرنگی وبهروز دولت آبادی


منبع : موسسه مطالعات
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .