تبیان، دستیار زندگی
اگر کسی ما را مجبور کند و بگوید دقیقاً یکی را نام ببر، باید بگوییم تأثیر روش سامرا را بر فکر ایشان، غلیظ تر از نجف می دانیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مروری بر زندگی علمی و روش علمی آیت‌الله مؤسس

روش‌شناسی فقهی آیت‌الله حائری یزدی (۲)

استاد ابوالقاسم علیدوست

بخش قبلی را اینجا ببینید

مرحوم آیت الله حائری در حلقه خاصی نبود

به هر صورت، روش‌شناسی استنباط شخصیت‌ها، بسیار مناسب است. به مرحوم حاج شیخ برگردیم. برای اینکه بفهمیم حاج شیخ به کدام مکتب نزدیک است، آیا‌ مکتب خاصی دارد، یا منهج مشهور را دارد، و یا تلفیق یا آمیخته‌ای از مناهج مختلف را دارد، سیر کوتاهی راجع به عمر علمی ایشان بیان می‌کنم. ایشان متولد ۱۲۸۰ هجری قمری است. در سال ۱۲۹۹ یعنی در ۱۹ سالگی وارد سامرا می‌شود. قبل از آن دو سال در کربلا بوده است. تا سال ۱۳۱۲ در سامرا زیست علمی دارد؛ یعنی ۱۳ سال. ابتدا از مرحوم شهید شیخ فضل الله نوری، و میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی، سطح را استفاده می‌کند و حدود ۱۰ سال خدمت استادِ ایستاده بر قله و ویژه‌دان فقه و اصول، مرحوم فشارکی بوده است. من در کتاب یا سندی ندیدم که این شخصیت از درس میرزای بزرگ استفاده مستقیم کرده باشد. البته میرزا میزبان ایشان بوده، ناظر بر کار ایشان بوده، ولی من پیدا نکردم که شاگردی میرزای بزرگ را کرده باشد. گرچه شاگردی مرحوم آیت الله فشارکی، با واسطه، شاگردی میرزای شیرازی به حساب می‌آید.

اگر کسی ما را مجبور کند و بگوید دقیقاً یکی را نام ببر، باید بگوییم تأثیر روش سامرا را بر فکر ایشان، غلیظ‌تر از نجف می‌دانیم.

در سال ۱۳۱۲ یعنی بعد از ۱۳ سال زیست علمی بسیار موفق، به نجف می‌رود و سه سال در نجف زیست می‌کند. در سه سال اقامت در نجف، باز از محضر مرحوم آیت الله فشارکی و استاد شهیر و بنام آن دوران، آقای آخوند خراسانی استفاده می‌کند. یعنی از سامرا استفاده می‌کند، از نجف هم که تجسم علمی این شهر و اصول آن، آقای آخوند خراسانی است، استفاده می‌کند. تا ۱۳۱۶ در نجف می‌ماند و بعد وارد کربلا می‌شود و ۱۶ سال در کربلا زندگی می‌کند. یعنی همچنان اوج استفاده و بهره‌مندی ایشان است. مقداری از فاضل اردکانی استفاده می‌کند، ولی من مشخصاً نتوانستم از زیست‌نامه ایشان دریابم که در این ۱۶ سالی که ایشان در کربلا بوده، دقیقاً از کدام استاد استفاده می‌کند. ایشان در سال ۱۳۳۲ به ایران می‌آید و به مشهد می‌رود و بعد وارد اراک می‌شود و استفاده علمی و تحصیلی آیت الله شیخ عبدالکریم قطع می‌شود و قاعدتاً قبل از آن قطع شده بود، یعنی اینطور نبوده که همه ۱۶ سال حضور در کربلا، استفاده علمی از دیگران برده باشد و شاید به همین خاطر، از اساتید وی در کربلا، آن‌طور که باید، نامی برده نشده، یعنی سالبه به انتفای موضوع بوده است.

ایشان ۸ سال در اراک زندگی می‌کند و در سال ۱۳۴۰ قمری که مصادف با ۱۳۰۰ شمسی است، وارد قم می‌شود و طبیعتاً در قم هم مجالی برای استفاده علمی ایشان نیست و ۱۵ سال در قم مرجعیت دارد و سپس در سال ۱۳۵۵ قمری رحلت می‌کنند و این روزها، هشتادمین سالگرد ایشان است که ما هم برای ایشان نکوداشتی برگزار کردیم.

اگر بگوییم در سامرا «لعلّ» بیشتر حاکم است تا «انّما»، این نکته را در روش آیت الله حائری می‌بینیم. و اگر معتقد باشیم عرف‌محوری در برابر صناعت‌محوری در حوزه سامرا حاکم بوده، باز در فقاهت آشیخ عبدالکریم آن را می‌بینیم

وقتی ما این سیر تاریخی را دنبال می‌کنیم، مرحوم آیت الله حائری را در یک حلقه خاص نمی‌بینیم. نمی‌توانیم بگوییم ایشان از مکتب قم است، چون در عمر ایشان، قم مکتبی ندارد، ولو قبل از آن داشته است. و نمی‌توانیم بگوییم ایشان متأثر از نجف است، چرا که زیست زیادی در نجف نداشته است. اما مدت‌زمان زیادی در کربلا و سامرا بوده. من در ۱۶ سال کربلا، هیچ تأثری بر ایشان نمی‌بینم، اما در متدلوژی فقاهت ایشان، آثاری از سامرا دیده می‌شود. لذا اگر بعد از یک سیر کوتاهی که در ادامه دارم، نتیجه بگیرم که ایشان به مکتب خاصی تعلق ندارد، سخن درستی است و دلیل آن هم این زیست ایشان در شهرها و حوزه‌های مختلف است. ولی اگر کسی ما را مجبور کند و بگوید دقیقاً یکی را نام ببر، باید بگوییم تأثیر روش سامرا را بر فکر ایشان، غلیظ‌تر از نجف می‌دانیم. قمی هم در کار نبوده که بخواهیم از قم یاد کنیم. اگر بگوییم در سامرا «لعلّ» بیشتر حاکم است تا «انّما»، این نکته را در روش آیت الله حائری می‌بینیم. و اگر معتقد باشیم عرف‌محوری در برابر صناعت‌محوری در حوزه سامرا حاکم بوده، باز در فقاهت آشیخ عبدالکریم آن را می‌بینیم.

روش‌شناسی فقه و اصول مرحوم شیخ

مهمترین مسأله‌ای که باید در روش‌شناسی در نظر گرفت، ... نگاه دو شخصیت فقیه اصولی شیعه، به عقل است؛ آیا کارآیی استقلالی عقل را قبول دارد؟ آیا کارآیی ابزاری‌اش را قبول دارد؟ آیا کارآیی تأمینی ترخیصی عقل را قبول دارد یا نه؟

با این پیشینه و پیش‌انگاره، وارد بحث روش‌شناسی حاج شیخ می‌شوم. وقتی می‌خواهیم وارد روش‌شناسی شویم، چه متدهایی را باید در نظر بگیریم؟ چه محورهایی را باید در نظر بگیریم؟ چه عناصری مهم‌تر است برای آنکه بتوانیم بگوییم این شخصیت به کدام نحله تعلق دارد؟ من ۵ یا ۶ مورد را می‌شمارم و بعد با همین چند عنصر، بررسی می‌کنم. یکی از محورهایی که منهج‌ساز است و ممکن است دو فقیه را از هم گسست دهد و جدا کند، برخورد این دو شخصیت و دو فقیه با اسناد اربعه است. من فرض را بر این می‌گذارم که دو فقیه، اسناد اربعه را قبول دارند؛ یعنی می‌گویند سند استنباط، قرآن، سنت معصوم، اجماع و عقل است؛ نه بیشتر و نه کمتر. اما نگاهی که این دو فقیه می‌توانند به اسناد کنند، می‌تواند دو منهج بسازد.

مهم‌ترین مسأله‌ای که باید در روش‌شناسی در نظر گرفت، و اولین مسأله، این است.؛ اینکه آیا اخباری است یا اصولی است، آیا قیاس را قبول دارد یا ندارد، چندان مهم نیست و باید از آن عبور کرد. آنچه مهم است، نگاه دو شخصیت فقیه اصولی شیعه، به عقل است؛ آیا کارآیی استقلالی عقل را قبول دارد؟ آیا کارآیی ابزاری‌اش را قبول دارد؟ آیا کارآیی تأمینی ترخیصی عقل را قبول دارد یا نه؟ آیا نگاه فقیه به سنت، نگاه ثقه است؟ یعنی روایتی که ثقه نقل می‌کند، یا روایات «موثوق به» برای او مهم است؟ آیا روایت را مخصّص قرآن قرار می‌دهد؟ یا روایت را مخصص قرآن قرار نمی‌دهد و عام قرآنی را بر خاص روایی مقدم می‌کند، که در گذشته طرفداران جدی داشته و ناشیانه متهم به قیاس شدند. این مجموعه مسائل، در محور اول مطرح می‌شود؛ یعنی نگاه فقیه به اسناد چهارگانه.

دومین محوری که در روش‌شناسی یک فقیه باید مطمح نظر قرار گیرد، مقاصد الشریعه است. نصوص دینی ما در یک تقسیم کلان، به نصوص مبین مقاصد، و نصوص مبین شریعت تقسیم می‌شود. اگر نصوص مبین شریعت، جزء دین ماست، اگر «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» و «إن العهد کان مسؤولا» و امثال ذلک در قرآن و روایات، جزء دین ماست، آیات مبین مقاصد هم جزء دین ماست؛ «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته» هم جزء دین ماست. نگاه یک فهمنده نصوص دینی و یک فقیه، به مقاصد شریعت چیست و چقدر می‌خواهد این موارد را در استنباط دخالت دهد؟ آیا نگاه او رد مطلق و نفی صددرصد است؟ عده‌ای طرفدار این نظر هستند. آیا نگاه سندی به نصوص مبین مقاصد می‌کند؟ که البته در فقیهان شیعه، کمتر داریم. متفقهانی داریم که اینگونه نگاه می‌کنند. آیا حاضر است کارآیی ابزاری به اسناد مبین [مقاصد] شریعت بدهد و به عنوان مفسر نصوص مبین شریعت به آن نگاه کند؟ که این اندیشه، صحیح و متین است و طرفدارانی دارد. به هر حال باید دید فقیه چه نگاهی به مقاصد شریعت دارد. این محور دیگری است که منهج فکری یک فقیه را شکل می‌دهد.

محور سوم این است که آیا فقیهی که می‌خواهیم راجع به روش‌شناسی او تأمل کنیم، حاضر است از خُرد به کلان عبور کند یا نه؟ روایاتی هست که مرحوم شیخ انصاری دارد و راجع به دُهن متنجس است و به درد استصباح تحت السماء می‌خورد. مقدس اردبیلی در مجمع الفائده والبرهان، از این روایات، یک قاعده استنباط می‌کند و لذا می‌گوید نه استصباح خصوصیت دارد، نه تحت السماء خصوصیت دارد و در واقع از یک نص وارد در مورد خرد با الفاظ خاص، استنباط یک قاعده می‌کند.

آیا فقیهی که می‌خواهیم فقه او را روش‌شناسی کنیم، صناعت‌محور است؟ مدرسه‌ای فکر می‌کند؟ در فقاهت، ریاضی می‌اندیشد؟ صغری و کبری و نتیجه می‌آورد؟ یا اینکه در بسیاری از موارد به تجمیع ظنون می‌پردازد و از طریق تجمیع ظنون به اطمینان می‌رسد؟

صاحب حدائق، اخباری است، ولی در کتاب خود تصریح می‌کند که اکثر قواعد ما، از نصوصِ وارد در موارد خرد استنباط شده و این را استنباط می‌کند، اما در مقابل بزرگانی داریم که حاضر نیستند از نصوص خرد به کلان برسند، مگر در موارد بسیار استثنایی.

نگاه تاریخی، نگاه پیشینه‌شناسانه به مسائل، اینکه یک مسأله در چه فضایی مطرح شده، این سؤال در چه فضایی آمده، اهل تسنن در این مسأله چه نظری دارند، حکّام و حکومت‌ها چه نظری داشتند، و اینکه این سؤال اصلا واکنش به چه جریانی است، اینها موارد مهمی است که فقیهی مانند آیت الله بروجردی را به عنوان کسی می‌شناسند که نگاه بیشتری به این جهات دارد.

مواردی که گفته شد، از محورهای مهم است. البته من نمی‌خواهم بگویم محورهای یک و دو و سه است، اما محورهای مهمی است. اما آخرین محوری که در متدولوژی باید مطمح نظر قرار بگیرد و شاید قدری درباره این محور بیشتر صحبت کنم چون کمتر به آن توجه شده، این است که آیا فقیهی که می‌خواهیم فقه او را روش‌شناسی کنیم، صناعت‌محور است؟ مدرسه‌ای فکر می‌کند؟ در فقاهت، ریاضی می‌اندیشد؟ صغری و کبری و نتیجه می‌آورد؟ یا اینکه در بسیاری از موارد به تجمیع ظنون می‌پردازد و از طریق تجمیع ظنون به اطمینان می‌رسد، و یا حتی اگر به اطمینان نرسد، به عنوان خیر الطرق المیسّره، آن را در استنباط خود استفاده می‌کند. این دو نگاه، آثار و تفاوت‌های عجیبی هم در فقاهت دارد که اگر فرصت شد، در تتمه وقت، مواردی را که از حضرت آیت الله مؤسس در این رابطه یادداشت کرده‌ام، بیان می‌کنم.

ادامه دارد...



منبع: پایگاه مباحثات (با قدری تصرف و اصلاح)

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان