تبیان، دستیار زندگی
آمریکایی ها تئوری شان این است که قطره قطره اجازه دهند ما دهانمان گاهی شیرین شود، ولی هرگز ساختار تحریم را برندارند و یا حداقل . . .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یکسال پس از برجام

آمریکایی ها تئوری شان این است که قطره قطره اجازه دهند ما دهانمان گاهی شیرین شود، ولی هرگز ساختار تحریم  را برندارند و یا حداقل . . .

فرآوری: ع.امانی-بخش سیاست تبیان

آمریکا، برجام، برجام چیست، بدعهدی آمریکا، تحریم، ظریف، محمد جواد ظریف، رهبر انقلاب، مذاکرات هسته ای

بیش از یکسال از حصول توافق هسته ای برجام میان ایران و گروه 5+1 در وین می گذرد و بیش از 6 ماه است که این توافقنامه عملاً در مسیر اجرا قرار گرفته است. فارغ از موافقت یا مخالفت با برجام، مهمترین مسئله این روزها آن است که فارغ از ارزشگذاری مثبت یا منفی درباره این اتفاق مهم، چه "تجربه " ای می توان از آن آموخت؟ این تجربه هم می تواند فنی و تکنیکی و درباره شیوه مذاکرات بسیار مهم و حساس بین المللی باشد و هم درباره پیش فرض ها و تئوری هایی که به مثابه چراغ راهی برای مسیر انقلاب اسلامی عمل می کنند.
باید توجه داشت برجام به همان اندازه که برخی ادعا می کنند بار منفی داشته ؛ به واقع نتایج مثبتی هم داشته است. در حال حاضر صحبت درخواست تعطیلی برجام و مچ گیری نیست. اصطلاح «تجربه» اصطلاح بسیار خوب و قشنگی است. یک «تجربه» در حال پیشرفت و تطور است. چیزی که غربی ها به آن می گویند unfolding  (آشکار شدن؛ روشن شدن). یعنی از دل یک وضعیت، وضعیت دیگر بیرون می آید. باید نگاه کنیم، چرتکه بیاندازیم و ببینیم در دوران پسابرجام دخل و خرج ما چیست و چه منافع و مضراتی داشته ایم.

قبلاً که مذاکرات نهایی نشده بود بحث ما عمدتاً مباحث تحلیلی-نظری بود. اولین اشکال به مذاکرات این بود که آن «تئوری پایه» و سنگ زیربنای مذاکرات یعنی این شعار که «هم چرخهای سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ های کارخانه ها»، به چند معنا یک پایه کاملاً غلط است. دلیل اول اینکه اگر چرخ های صنعت ما نمی گردد دلیل اصلی اش این نیست که سانتریفیوژها می چرخند؛ دلیل دوم اینکه آمریکایی ها اصلاً می خواهند هردو چرخ نچرخد، نه اینکه مثلاً یکی شل بزند و یکی سفت شود. دلیل سوم اینکه اساساً این تئوری پایه قابل وصول نیست، یعنی اگر ما چرخ های سانتریفیوژ را متوقف کنیم، آنها نمی گذارند صنعت و اقتصاد ما راه بیفتد. به خاطر اینکه راه افتادن اقتصاد جمهوری اسلامی ایران برای غرب خطر بزرگی دارد. علت تحریم ها سانتریفیوژها نبودند، بلکه آنها می خواستند اقتصاد خراب شود تا مردم شورش کنند. به این دلایل است که این چارچوب(هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد هم چرخ اقتصاد) از ابتدا درست نبود. چارچوب درست این بود که هم چرخ اقتصاد و هم چرخ سانتریفیوژ، هردو با قدرت بچرخد.
نقد دوم به این تجربه این است که در مذاکرات از ابتدای کار عنوان شد استراتژی ما برد-برد است، در حالی که استراتژی برد-برد اصلاً مربوط به این شرایط نیست. در تئوری های استراتژی، استراتژی برد-برد وجود دارد اما این برای جایی است که دو طرف "منافع مشروع" دارند و حالا این منافع مشروع با هم clash(تقابل، تزاحم، تصادم) پیدا کرده، لذا می نشینند و هر کدام از بخشی از منافع خود کوتاه می آیند تا توافق حاصل شود.

رهبر معظم انقلاب نیز از ابتدای امر بر بدعهدی آمریکا تاکید داشته و همواره آن را بر دیپلمات های ایرانی گوشزد می کردند.


در مسئله هسته ای با شرایطی روبرو نیستیم که دو طرف منافع مشروع داشته باشند و بخواهند با هم کار کنند. اینجا یک دزدی به داخل خانه ما آمده و بارها را جمع کرده و می برد. حالا وقتی می گوییم بیایید طبق قاعده برد- برد کار کنیم یعنی یخچال و فریزر و تلویزیون برای تو و آن سطل هم برای من!. عاقلانه این  است که اینجا استراتژی ما «مقابله با تجاوز» باشد؛ ما هرگز و به هیچ وجه نباید به متجاوز جایزه بدهیم.
علت اینکه دولت ما تکنیک همه یا هیچ را انتخاب کرد به نظرم این است که دولت به این جمع بندی (اشتباه) رسید که اوباما واقعاً می  خواهد مسئله هسته ای حل شود، لذا به آمریکا اعتماد کردند. ما نباید به آمریکا اعتماد می  کردیم؛ این موضوع را مقام معظم رهبری در طول مذاکرات همواره هشدار داد و به شکل کارشناسانه فرمودند. اهمیت بحث رهبری این بود که ایشان به صورت کارشناسی می خواست جابیاندازد که ما نباید به آمریکا اعتماد کنیم. ایشان می توانستند به صورت دستوری صرف مطلب را مطرح کنند اما در آن صورت موضوع آنطور که باید و شاید جا نمی افتاد.
وقتی ما به طرف مقابل اعتماد نداریم، تکنیک «همه یا هیچ» به درد نمی خورد، بلکه باید لقمه را به 200 قسمت تقسیم کنیم، قسمت اول را که انجام دادیم، منتظر باشیم ببینیم او چه کاری انجام می دهد؛ اگر تعهدش را انجام داد آنوقت قسمت دوم را انجام می دهیم و الی آخر که به تدریج اعتمادسازی شود. اصطلاحاً به این تکنیک Confidence Building(اعتمادسازی) می گویند. به جای تکنیک همه یا هیچ یا همان بیگ بنگ ما باید از این تکنیک استفاده می کردیم، اما این کار را نکردیم. درحالی که آن چیزی که ما باید انجام دهیم خوش تعریف، نقد و قلفتی بود و آن چیزی که باید او انجام بدهد اصلاً تعریف نداشت! مثلاً گفته شده صرفاً تحریم های هسته ای(Nuclear Related) باید برداشته شود؛ اما خیلی از تحریم های غیرهسته ای به یک نحوی به هسته ای وصل شده است. از همه مهمتر هیچ سخنی راجع به ساختار تحریم ها در توافقنامه نگذاشته ایم.
بنابراین غرب توانست ساختار تحریم را نگه دارد، و تگ (برچسب) آن را می تواند گاهی کم رنگ کند و یا تگ دیگری روی آن بگذارد. سوال این است که برای ما مگر عنوان تحریم مهم بود؟ نخیر! اصل تحریم مهم بود. اما می بینیم که طرف مقابل ساختار آن را کاملاً نگه داشته است. اینکه با یک هواپیما پول به ایران فرستادند دقیقاً برای این است که ساختار تحریم را اوباما نمی خواست تغییردهد. یک پولی رساند اما ساختار تحریم را عوض نکرد؛ این خیلی مهم بود.
در کل آمریکایی  ها تئوری  شان این است که قطره قطره اجازه دهند ما دهانمان گاهی شیرین شود، ولی هرگز ساختار تحریم  را برندارند و یا حداقل بخشی از آن را بردارند و این موضوع امری است که از ابتدای برای ما روشن بود ؛ چنانکه رهبر معظم انقلاب نیز از ابتدای امر بر بدعهدی آمریکا تاکید داشته و همواره آن را بر دیپلمات های ایرانی گوشزد می کردند.


منبع : خبرگزاری فارس / پایگاه خبری فردا نیوز