تبیان، دستیار زندگی
فقید سعید،مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدعلی صدوقی،فرزند سومین شهید محراب شهید آیت الله حاج شیخ محمدصدوقی(قده)ویکی از فعالان انقلاب اسلامی بود.گفت وشنودی که پیش روی دارید،چندی پیش از رحلت ایشان ودرباره منش پدر ارجمندشان انجام شده است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به معنای واقعی،ولایتمدار وروشنفکر بودند

«شهیدآیت الله صدوقی در قامت یک پدر» درگفت وشنود با حجت الاسلام محمدعلی صدوقی

حجت الاسلام شیخ محمدعلی صدوقی

□جنابعالی از شهید آیت الله صدوقی در مکانت یک «پدر»،قبل از هرچیز چه ویژگی هایی را به یاد می آورید؟

بسم الله الرحمن الرحیم.قبل از هر چیز، محبت فوق العاده ایشان نسبت به همه و به خصوص فرزندانشان بود و تبعیض قایل نشدن بین ما. من آخرین فرزند ایشان بودم و قبل از من هم پسری به دنیا آمده که در شش سالگی فوت کرده بود و علی القاعده من باید بیش از بقیه خواهر و برادرانم مورد محبت پدر قرار می گرفتم، اما این گونه نبود و ایشان ابداً فرقی بین من و خواهرهایم قایل نمی شدند. یادم هست وقتی بیمار می شدیم یا مشکلی برای ما پیش می آمد، پدر بسیار ناراحت می شدند. یک بار یکی از خواهرهایم بیمار شده بود و سرفه می کرد. پدر می گفتند: هر بار که او سرفه می کند، انگار خنجر به دلم فرو می کنند! یکی از همسایه ها وقتی این حالت حاج آقا را می دید، می گفت: «خوب است حاج آقا پنج دختر دیگر هم دارند! اگر فقط یکی داشتند چه حالی می شدند؟»

□شیوه تربیتی ایشان چگونه بود؟ دراین باره از چه شیوه هایی استفاده می کردند؟

پدر سعی می کردند با رفتار و عملشان ما را تربیت کنند نه با گفتار. بسیار برای همه، به خصوص بزرگ تر احترام قایل بودند و امکان نداشت زودتر از کسی که از ایشان بزرگ تر بود، وارد جایی شوند یا زودتر از او بنشینند. با اینکه خود بسیار به انجام عبادات و مستحبات مقید بودند، هرگز به ما امر و نهی نمی کردند و همیشه به شکل غیر مستقیم و با لحنی ملایم، با ما حرف می زدند و به همین دلیل هم حرفشان اثر داشت. مهربانی ایشان همان طور که اشاره کردم مختص به خانواده نبود، بلکه همه را شامل می شد. موقعی که کسی مشکلش را برای ایشان مطرح می کرد، به هر شکلی که از دستشان برمی آمد مشکل او را حل می کردند.

□شهید صدوقی با طیفهای مختلف اجتماعی سر و کار داشتند. چگونه است که همه آنها از ایشان به نیکی یاد می کنند؟

این محبوبیت به این دلیل است که ایشان امر و نهی نمی کرد.حضرت امام هم چنین شیوه ای داشتند. شنیدم اوایل انقلاب شهیدآیت الله بهشتی و آیت الله موسوی اردبیلی به امام می گویند: بعضی از قضاتی که با آنها کار می کنیم، ریش خود را می زنند که فعل حرامی است و با شغل قضاوت سازگاری ندارد. چه باید کرد؟ امام خیلی ساده و راحت می فرمایند: «ممکن است از کسی تقلید می کنند که ریش زدن را حرام نمی داند! شما حق ندارید بروید و از قاضی بپرسید مقلد کیست؟»

بر این شیوه در دستورات اسلامی تأکید بسیار شده است، اما ما چه می کنیم؟ کاملاً برعکس عمل می کنیم! مرحوم ابوی با فقیرترین فرد جامعه تا ثروتمندترین اشخاص مراوده داشتند و همه هم با ایشان صمیمی بودند و درددل می کردند. ایشان دعوت همه را راحت می پذیرفتند و همان طول که در خانه فقرا مهمان می شدند، به خانه ثروتمندانی هم که مسلمان بودند و مشکل اخلاقی نداشتند، می رفتند و فردی را به جرم پولدار بودن کنار نمی گذاشتند. رفتار ایشان به نحوی بود که همه ایشان را پناه و پدر خود می دانستند. تنها جایی که پدر تحمل نمی کردند، جایی بود که فردی در سخن گفتن در باره اهل بیت(علیهم السلام)، بی مبالاتی می کرد. در این گونه مواقع به شدت عصبانی می شدند و برخورد می کردند.

□در اوایل انقلاب که موج ضد سرمایه دار بودن در جامعه به راه افتاده بود و افراط و تفریط های زیادی هم در این زمینه می شد، ایشان چگونه توانستند امنیت سرمایه دارها را در شهر یزد حفظ کنند؟

چهارچوب ایشان شرع و احکام اسلام بود و کاری به افراط و تفریط های جامعه نداشتند، به همین دلیل هم پس از انقلاب، حتی یک کارخانه هم در یزد تعطیل نشد و نه تنها برخلاف کل کشور کاهش تولید نداشتیم، بلکه سطح تولیدات بالاتر هم رفت ٍ ٍارگروهکها تلاش می کردند کارخانه ها را به تشنج و تعطیلی بکشانند. حاج آقا رسماً اعلام کردند: کسی در هیچ جایی حق سخنرانی ندارد، مگر اینکه از من مجوز گرفته باشد! به همین دلیل در یزد اخلالی پیش نیامد و سرمایه دارها هم کارها را رها نکردند. با شناختی که پدر از افراد داشتند، طبق احکام اسلامی اعلام کردند برخی دو خمس از اموالشان را بدهند و عده ای هم خمس خود را بپردازند و این کار به قدری دقیق و اصولی انجام شد که همه مطمئن بودند کسی بیهوده به سراغشان نخواهد آمد. حاج آقا در عین حال که از سرمایه داران درست حمایت می کردند، با سرمایه اندوزیهای نادرست برخورد قاطعانه داشتند.

□مدیریت اقتصادی ایشان مورد تأیید دوست و دشمن است. آیا ایشان مطالعات اقتصادی داشتند؟

از سوابق مطالعاتی ایشان خبر نداشتم، اما می دیدم آرای اقتصادی ایشان مورد قبول صاحب نظران هم هست. ایشان در دوره تحصیل مشغول کار کشاورزی، دامپروری و تولید بودند. بنابراین در این زمینه ها تجربه های ارزشمندی را کسب کرده بودند.

□منابع مالی مورد نیاز برای انجام کارهای متنوعی که ایشان انجام می دادند، از کجا تأمین می شدند؟

عمدتاً از کمکها، نذورات و خیرات تأمین می شد، چون ایشان اموال شخصی نداشتند. افراد متمول به ایشان اعتماد صد در صد داشتند، به همین دلیل وقتی حادثه ای مثل زلزله پیش می آمد، ایشان ده بیست نفر از آنها را فرا می خواندند تا ستادی را تشکیل بدهند و هزینه ها را بپردازند. یا مثلاً برای جبهه حسابی را باز کرده بودند که مردم اعم از فقیر و غنی در آن پول می ریختند. ارتباطات مردمی ایشان بسیار گسترده بود و افراد با میل و علاقه اموالشان  را به ایشان می سپردند تا در هر زمینه ای که صلاح می دانند خرج کنند. حاج آقا تعریف می کردند یک بار پیرزنی هفت انار برایم آورد. پرسیدم: «این چیست؟» پیرزن پاسخ داد: «در حیاط خانه ام درخت اناری دارم که امسال برای اولین بار میوه داده است. این هفت انار را آورده ام که شما به دست بچه ها در جبهه برسانید!» حاج آقا می گفتند ببین اسلام و امام چه کرده اند که پیرزنی همه دار و ندارش را- که صدها برابر آدم ثروتمندی است که یک صدم مالش راهم نمی بخشد- این طور با اخلاص می آورد و برای جبهه ها می دهد.

حاج آقا غیر از آقا بودن و آقازاده بودن، از خوانین یزد و در نتیجه بسیار بخشنده بودند. البته بخشش ایشان بی حساب و کتاب نبود و در پرداختها، بسیار دقیق بودند. گاهی می خواستند به فرد آبروداری کمک کنند، مثلاً 20 هزار تومان پول را در پاکتی که روی آن مطلبی بود، می گذاشتند و آن مطلب را خط می زدند و نام آن فرد را می نوشتند و می دادند که پاکت را ببرم. می گفتم: «حاج آقا! شما که دارید 20 هزار تومان می دهید. آن را در یک پاکت نو بگذارید.» می گفتند 20 هزار تومان نیاز یک فرد آبرودار را رفع می کند، ولی استفاده نکردن از یک پاکت سالم به صرف اینکه روی آن یک خط نوشته شده، اسراف است. اگر کسی برای ایشان در ورقه مطلبی را می فرستاد که نصف صفحه سفید مانده بود، آن بخش سفید را جدا و از آن استفاده می کردند. یعنی اسراف را در این حد هم جایز نمی دانستند، اما هنگام بخشش به یک نیازمند یا خرج برای مسجد، حمام، مدرسه، درمانگاه و... ذره ای کوتاه نمی آمدند و بسیار گشاده دست بودند.

 □چه شد که روحانی شدید؟ اصرار پدرتان بود؟

خیر، ایشان توصیه می کردند، ولی اصرار در کارشان نبود. به خواست خود روحانی شدم و ایشان ابداً مرا اجبار نکردند. علاقمند بودم راه اجداد و پدرم را ادامه بدهم.

□نظر ایشان در باره علوم جدید چه بود؟

بسیار موافق بودند که آنها را یاد بگیریم و به خصوص اصرار داشتند زبانهای خارجی و حداقل انگلیسی را خیلی خوب بیاموزیم. در سال 1341، 1342 برای ما معلم انگلیسی گرفته بودند که در منزل به ما درس بدهد. همیشه می گفتند: دروس طلبگی اصل هستند، ولی باید در کنار آنها درسهای دیگر را هم بخوانید. به همین دلیل هم من، نظام جدید را هم به صورت متفرقه خواندم و دیپلم گرفتم. ایشان ژست روشنفکری یا بالعکس ولایتمداری نمی گرفتند، ولی حقیقتاً ولایتمدار و به معنای واقعی روشنفکر بودند.

□یکی از ویژگیهای شهید صدوقی طلبه پروری بوده است. در این باره چه شیوه هایی را اعمال می کردند؟

حاج آقا کلاً احترام زیادی برای کسی که کسوت روحانیت داشت قایل می شدند. بسیار به لباس تمیز، کوتاه بودن مو و مرتب بودن اهمیت می دادند و از ژولیدگی و کثیف بودن بسیار بدشان می آمد. اگر حرکت نامناسبی مثل سیگار کشیدن در خیابان از یک روحانی می دیدند، قطعاً تذکر می دادند. با اینکه از اساتید برجسته حوزه بودند، از اینکه به طلاب جدید لمعه، مکاسب و رسائل هم درس بدهند،هیچ ابایی نداشتند.

□اشاره ای هم به مبارزات سیاسی شهید صدوقی کنید.این رویکرد در زندگی ایشان،ازچه مقطعی آغاز شد؟

یادم هست هنگامی که امام بازداشت شدند، حاج آقا جزو اولین روحانیونی بودند که به تهران رفتند و مانع از محاکمه صحرایی ایشان شدند. پس از تبعید امام هم سعی زیادی در رساندن وجوهات شرعیه به دست امام داشتند و رژیم هم بسیار به این قضیه حساس بود. مکاتباتی هم با امام داشتند که متأسفانه نتوانستیم آن نامه ها را نگه داریم.

در ماهها و روزهای منتهی به پیروزی انقلاب هم، یکی از مراکز اصلی نشر اطلاعیه های امام یزد بود. شیوه کار هم این بود که با تلفن اطلاعیه ها را دریافت می کردیم و پس از تایپ، با هزاران مشکل تکثیر می کردیم تا وقتی که یکی از متمولین یزد یک دستگاه زیراکس تهیه کرد و به دست ما رساند و آن را در زیرزمین خانه ای تعبیه کردیم. حاج آقا فوق العاده شجاع بودند و حتی گاهی زودتر و جلوتر از امام حرکت کردند، از جمله در مورد اعلامیه نیمه شعبان که امام فرموده بودند: عزای عمومی اعلام شود و جشن و چراغانی نباشد.

□چطور مطمئن می شدید اعلامیه ارسالی از نجف یا پاریس،متعلق به خودِ حضرت امام است؟

اتفاقاً یک بار اعلامیه ای را به من دادند که به آن شک کردم، ولی حاج آقا به محض اینکه آن را خواندند گفتند: امکان ندارد مربوط به امام باشد! بعد گفتند: قبل از تکثیر و پخش آن، صحت و سقم موضوع را با نجف چک کنید. از طریق تهران این کار را کردیم و مشخص شد حق با حاج آقاست. حاج آقا بسیار باهوش بودند. یادم هست فاجعه سینما رکس آبادان که رخ داد، ایشان قبل از هر کس دیگری اعلامیه دادند و گناه حادثه را کلاً به گردن دولت انداختند. احمد آقا می گفتند: یکی از دلایلی که امام هم در اعلامیه خود دولت را مقصر دانستند، اعلامیه حاج آقا بوده است.

□شهید صدوقی به رغم بیماری و کهولت سن مقید بودند در جبهه های دفاع مقدس حضور داشته باشند. از آن ایام چه خاطره ای دارید؟

حاج آقا هر وقت به جبهه می رفتند، مقید بودند همراه رزمندگان در سنگرها باشند. گاهی روزی چند سخنرانی برای ارتش و سپاه می کردند.حضور درجبهه از برنامه های مداوم ایشان بود.

□با وجود حمایت بسیاری از روحانیون، شهید صدوقی با چه استدلال هایی از همان ابتدا با بنی صدر مخالفت می کردند؟

قیافه شناسی و آدم شناسی حاج آقا بی نظیر بود. ایشان از همان ملاقات هایی که در پاریس با بنی صدر داشتند، او را آدم قابل اعتمادی نمی دانستند و با ریاست جمهوری او صد در صد مخالف بودند. آن زمان که حاج آقا علیه دولت موقت و بنی صدر موضع گیری می کردند، اکثراً طرفدار آنها بودند و این مخالفتها واقعاً دل و جرئت می خواست. حاج آقا وقتی در باره موضوعی به یقین می رسیدند دیگر امکان نداشت از آن برگردند.

□آیا شهادت خود را محتمل می دانستند؟

بله، وقتی خبر شهادت شهدای محراب می آمد می گفتند یکی از این روزها هم نوبت من می شود. قضیه این قدر برایشان روشن و مسلم بود.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.         

منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .