تبیان، دستیار زندگی
پله پله تا ملاقات با خدا در دست نوشته های عارفانه شهید چمران
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید چمران، نویسنده ای توانا

پله پله تا ملاقات با خدا در دست نوشته های عارفانه شهید چمران

فرآوری: فاطمه جعفرخانی - بخش ادبیات تبیان
شهید چمران

شهید چمران که بود؟

یک دانشمند فیزیک هسته ای که در بزرگترین دانشگاه های کشور تدریس می کرد و در بزرگترین مراکز تحقیقاتی جهان کار تحقیقاتی انجام می داد.
یک رزمنده توانا و توانمند که در زمینه جنگ و دفاع از کشورهای مسلمان جهان از جمله لبنان نیز تبحر خاصی داشت و در کشور خود نیز در کردستان و خوزستان ورود پیدا کرد و با استفاده از روش های نظامی مبتکرانه خود توانست در مقابل دشمنان به خوبی ایستادگی کند.
یک سیاستمدار بزرگ که  تحلیل های سیاسی او مورد توجه رهبران فلسطین و سوریه قرار می گرفت.
یک هنرمند بزرگ و توانا بود و دارای خلوص، صفا، صمیمیت و از خودگذشتگی بی نظیری بود.
یا یک عارف دلسوخته که  دست نوشته های عرفانی او خود شاهد و گواه این موضوع است و این عرفان از امام علی(ع) سرچشمه می گرفت. چمرانی که  شاگرد مکتب علی(ع) و پیامبر(ص) بود.

چمران را نباید فقط با جنگ و سیاست شناخت. اگر به چمران از زاویه ادبیات بنگریم با یک ادیب توانا و عارفی بزرگ روبرو می شویم که نوشته هایش به اندازه هوش و درایتش در فرماندهی جنگ و در قامت یک وزیر و وکیل مجلس تاثیر گذار است.


درباره شهید چمران آثار بسیاری وجود دارد.مکتوباتی به قلم خودش و کتاب هایی نوشته دیگران. زندگینامه ها، بررسی اسناد و روایت های تاریخی، خاطره نگاری ها،و ...
 «لبنان»، «خدا و دیگر هیچ نبود»، «کردستان»، «دعای کمیل»، «انسان و خدا»، «بینش و نیایش»، «علی زیباترین سروده هستی»، «نیایش ها»، «حماسه عشق و عرفان»، «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست» و «نیایش ها» آثاری است که توسط شهید مصطفی چمران نوشته شده و از سوی بنیاد شهید چمران منتشر و راهی بازار نشر شده است.


دکتر مهدی چمران برادر شهید چمران درباره دست نوشته های او نکات جالبی را بیان می کند:


«دكتر چمران لحظه اى بیكار نمى نشست. یا كار مى كرد، یا مى خواند و یا مى نوشت. حتى اگر چند دقیقه جلسه اى دیرتر تشكیل مى یافت از این فرصت كوتاه نیز استفاده مى كرد و مى نگاشت و آن چه را كه مى نوشت براى خود و دل خود مى نوشت نه براى دیگران و نه به خاطر آن كه روزى منتشر شود، مكنونات قلبى او بود، گاهى با خدا راز و نیاز مى كند، گاهى با على(ع) و گاهى با حسین (ع).

چمران را نباید فقط با جنگ و سیاست شناخت. اگر به چمران از زاویه ادبیات بنگریم با یک ادیب توانا و عارفی بزرگ روبرو می شویم که نوشته هایش به اندازه هوش و درایتش در فرماندهی جنگ و در قامت یک وزیر و وکیل مجلس تاثیر گذار است.


 زمانى گزارشى را ثبت مى نماید و هنگامى دیگر روحیه شاعرانه و عارفانه خود را پروبال مى دهد و با دل خود به پروازى ملكوتى و سیر و صعودى روحانى مى پردازد و زمانى دیگر حقایقى تاریخى را با سادگى و صراحت بیان مى كند و در نوشته اى دیگر به دردها و رنج ها و غم هاى خود كه همه آن ها هم درد و رنج اجتماعى بود مى پرداخت و بالاخره از هر بابى و هرگونه كه آن لحظه افكار او را به خود مشغول مى داشت با بیانى زیبا و قلمى ساده و صریح آن چه را كه در درون او مى گذشته قلم زده است.
گاهى از شور و شوق و شیدایى و گاهى از عشق و محبت الهى و زمانى از دردها و رنج ها و هنگامى هم از جنگ و ستیز و مقاومت و شهادت و روزى هم در پرواز ملكوتى و سیر و سلوك عرفانى سخن گفته است و مهم آن كه این ها را به نیّت آن ننوشته است كه كسى بخواند و بر دل پررنج و پرخون او مرهمى بگذارد یا تحسین بنماید، بلكه راز و نیازى درونى و سیر و سلوكى عرفانى بوده است كه امروزه دراختیار ما است.»

شهید چمران خود نیز در کتاب نیایش ها  درباره دست نوشته هایش  می نویسد:


« اینها را به نیت آن ننوشته ام كه كسی بخواند، و بر من رحمت آورد، بلكه نوشته ام كه قلب آتشینم را تسكین دهم، و آتشفشان درونم را آرام كنم.
هنگامی كه شدت درد و رنج طاقت فرسا می شد، و آتشی سوزان از درونم زبانه می كشید و دیگر نمی توانستم آتشفشان وجود را كنترل كنم، آنگاه قلم به دست می گرفتم و شراره های شكنجه و درد را، ذره ذره از وجودم می كندم و بر كاغذ سرازیر می كردم . و آرام آرام به سكون و آرامش می رسیدم.
آنچه در دل داشتم. بر روی كاغذ می نوشتم و در مقابلم می گذاشتم، و در اوج تنهایی، خود با قلب خود راز و نیاز می كردم، آنچه را داشتم به كاغذ می دادم و انعكاس وجود خود را از صفحه مقابلم دریافت می كردم، و از تنهایی به در می آمدم. اینها را ننوشته ام كه بر كسی منت بگذارم، بلكه كاغذ نوشته ها بر من منت گذاشته اند و درد و شكنجه درونم را تقبل كرده اند .»


از میان انبوه مناجات ها و نیایش های عارفانه او  دو دست نوشته را انتخاب کردیم تا آینه ای باشد از روح بی قرار و بیان فصیح و شیوای او در گفتگو با پروردگار.

مناجاتی الهی


خدایا! هدایتم كن! زیرا می دانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.
خدایا! هدایتم كن! زیرا می دانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.
خدایا! هدایتم كن! كه ظلم نكنم، زیرا می دانم كه ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم كثیفی است.
خدایا! محتاجم مكن كه تهمت به كسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه ای است.
خدایا! ارشادم كن كه بی انصافی نكنم، زیرا كسی كه انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق كسی را ضایع نكنم، كه بی احترامی به یك انسان، همانا كفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده كنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاكی، مرا از یاد تو دور نكند.

در شب حمله حماسی و سرنوشت ساز آزادسازی سوسنگرد، كه شب تاسوعا نیز بود، شور و هیجان كربلا و عاشورای حسینی دكترچمران را به وجد آورده بود و در عالمی دیگر سیر می كرد، با آنكه پای بر زمین داست ولی نگاهش به آسمان بود و با خدای خود و با سرور شهیدان امام حسین(ع) راز و نیازها داشت.

خدایا! من كوچكم، ضعیفم، ناچیزم، پركاهی در مقابل طوفان ها هستم، به من دیده ای عبرت بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح كنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می دهم كه مرا در زمره ستم گران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! می خواهم فقیری بی  نیاز باشم، كه جاذبه های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تادر غوغای كشمكش های پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد، احساسم شعله می كشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.
خسته  ام، پیر شده ام، دل شكسته ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس می كنم كه این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می كنم، و می خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو می آیم، از عالم و عالمیان می گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سكنی ده.

راز و نیازی عاشقانه در کربلای خوزستان

در شب حمله حماسی و سرنوشت ساز آزادسازی سوسنگرد، كه شب تاسوعا نیز بود، شور و هیجان كربلا و عاشورای حسینی دكترچمران را به وجد آورده بود و در عالمی دیگر سیر می كرد، با آنكه پای بر زمین داست ولی نگاهش به آسمان بود و با خدای خود و با سرور شهیدان امام حسین(ع) راز و نیازها داشت.


ای خدای بزرگ! دست از جهان شسته ام، و برای ملاقات تو به كربلای خوزستان آمده ام. از تو می خواهم كه مرا با اصحاب حسین محشور كنی، آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم، و به یاد عاشورای حسین(ع) خود را در قدم مقدسش بیافكنم، و این عقده هزارو چهارصد ساله را كه بر دلم فشار می آورد و همیشه با تو می گویم: «یالَیْتَنی كُنْتُ مَعَكْ» را برآورده كنم.
این زمزمه سوزناكی بود كه در دل شب، از سینه سوزانی اوج می گرفت و من در كنار سنگرش می شنیدم و آنچنان به زمین میخكوب شده بودم كه نمی توانستم حركت كنم، اشك از چشمانم فرو می ریخت و من هم در عاشورای حسینی فرو رفته بودم و احساس می كردم كه به خدا نزدیك شده ام و در ملكوت اعلی پرواز می كنم.
ای حسین! ای سرورم، من هم آمده ام تا در ركابت علیه كفر، ظلم و جهل بجنگم، با همه وجود آمده ام، تاسوعاست، گروهی بزرگ از یزیدیان با تانك ها، توپ ها، زره پوش ها، ماشین های زیاد و سربازان فراوان درحركتند. حق باباطل روبرو شده است. دشمن سیل آسا پیش می آید، و من می خواهم مثل یكی از اصحاب تو در كربلا بجنگم.
ای حسین! در كربلا، تو یكایك شهدا را در آغوش می كشیدی، می بوسیدی، وداع می كردی، آیا ممكن است، هنگامی كه من نیز به خاك و خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب كنی؟
من از این دنیای دون می گریزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنمایی ها، غرورها، خودخواهی ها، سفسطه ها، مغلطه ها، دروغ ها و تهمت ها، خسته شده ام، احساس می كنم كه این جهان جای من نیست آنچه دیگران را خوشحال می كند مرا سودی نمی رساند.

منابع:
فارس
مشرق
مجموعه آثار شهید چمران