تبیان، دستیار زندگی
منظری از ادبیات داستانی بعد از انقلاب - 1 اشاره: مقاله حاضر ، توصیف کاملی است از ادبیات داستانی پس از انقلاب ، اثر محمدرضا سرشار. نخست شکلی ابتدایی‌تر، و البته ابتر و ناقص، از این مقاله، در سال 1367، به صورت پاسخی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

منظری از ادبیات داستانی بعد از انقلاب - 1


اشاره:

مقاله حاضر ، توصیف کاملی است از ادبیات داستانی پس از انقلاب ، اثر محمدرضا سرشار. نخست شکلی ابتدایی‌تر، و البته ابتر و ناقص، از این مقاله، در سال 1367، به صورت پاسخی به یک پرسش در صفحه ادب و هنر روزنامه‌ کیهان به چاپ رسید. کامل آن پاسخ، در سال 1368 در مجله سوره چاپ شد؛ و مقاله فعلی، در شماره بهمن و اسفند سال 1373 مجله ادبیات داستانی به چاپ رسید. ضمن اینکه، از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد، این مقاله به عنوان بهترین نقد ادبی چاپ شده در مطبوعات کشور در سال 73 برگزیده شد.این مقاله پربار در 3 قسمت تقدیم کاربران تبیان می گردد.

بخش یکم:

الف- قوت‌ها

موضوع هویّت

در مجموع، قبل از انقلاب، ادبیات داستانی ما، کمتر هویت ایرانی مشخص داشت. وقتی می‌گوییم هویت ایرانی منظورمان مفهومی عامتر از جنبه ملّیت‌گرایی نهفته در آن است. مقصود، آن شاخصه‌های پنهان و آشکار فنی و محتوایی (مادی و معنوی) است که از دور داد می‌زند که این گل، روییده از آب و خاک این قسمت از دنیاست. عطر و بویش مخصوص اینجاست. اگر چه از دیدگاهی کلی، گلی از گلستان ادبیات عالم است، و از این نظر، با هر گل این گلزار- از هر فرهنگ و سرزمین- وجوه تشابه بسیار دارد، اما عطر و بوی ناب و منحصر به فرد خویش را دارد. مثل عطر دلکش ویژه برنج ایرانی. مانند نقش‌ها و ترکیب‌ها و رنگ‌آمیزی‌های خاص فرش ایرانی- که هر شامه یا چشم آزموده را، بی‌درنگ، متوجه اصلیت و منشأ آن می‌کند... در یک کلام، غرض از ایران بودن، بروز و ظهور توأمان تمام ویژگی‌های ناب متأثر از نژاد، قومیّت، زبان، جغرافیا،...- که در درجه دوم اهمیتند- و فرهنگ، اعتقادات، آداب، رسوم، سنّت‌ها- که نوع نگاه و قضاوت هنرمند را نسبت به زندگی و هستی شکل می‌دهند- در اثر است. (و می‌دانیم خصیصه بارز و مشخص این فرهنگ، اسلامیّت آن است؛ که در طی سیزده- چهارده قرن گذشته، تأثیر عمیق خود را بر تمام شوون زندگی مردم کشورمان- حتی در جزئی‌ترین موارد آن- گذشته است.)

ادبیات داستانی شبه روشن‌فکری و مطرح ما در قبل از انقلاب، با وجود خلق آثاری بعضاً چشم‌گیر و قابل توجه- به تناسب زمان خود- ادبیات بی‌هویت، و اگر درست‌تر و صریح‌تر بگوییم غرب‌زده یا شرق‌زده و مملو از وابستگی، سرسپردگی یا خودباختگی در برابر آن فرهنگ‌ها بود. به همین سبب هم هست که با وجود آن همه مرارت‌ها و زحمت‌های کشیده شده توسط پدیدآورندگان آن آثار گاه قابل توجه، مجموعاً حادثه‌ای در عرصه ادبیات منثور جهان پدید نمی‌آورد. موجی ایجاد نمی‌کند. و حتّی، با وجود برخی نوارش‌ها و تشویق‌های پراکنده البته غیر فراگیر، و محدود- که بیشتر جنبه تشویق بزرگتری نسبت به کودکی یا استادی نسبت به شاگردی نوپا که استعدادی خوب در یادگیری آنچه به او تلقین شده از خود نشان داده است دارد- در جهان انعکاسی گسترده نمی‌یابد. زیرا بسیار طبیعی است که جریانی که نهایت هنرش، آفرینش نسخه‌هایی مطابق اصل است، در هر حال، جز کاری غیراصیل، غیرخلاق، غیرنو، و دست دوم، نکرده است.

اینکه یکی پیدا شود- به قول نویسندگان تاریخچه ادبیات داستانی معاصر کشور- و شکل داستان کوتاه غربی را وارد نثر هنری ایران کند و دیگری تحت تأثیر سوررئالیست‌های فرانسوی و کافکا و جویس و پروست و دیگر نوگرایان غربی- در آن زمان- آثاری به وجود آورد، و هم او و مقلّدانش، از یک سو ذوق زده و با عجله، اساس فلسفی و روانشناختی داستان‌هایشان را بر مبنای نظریه‌های مخدوش و انحرافی فروید بگذارند و از سوی دیگر، بعدها، عده‌ای دیگر، بکوشند در داستان‌هایشان انسان الهی ایرانی را به زور، در چارچوب تنگ و نامتناسب آرا و افکار فلسفی و تاریخی و جامعه‌شناسی مارکس و انگلس و لنین بچپانند و نوع نگاه و اصول فنی کار خود را هم طابق النعل از واقعیت‌گرایی انتقادی منبعث از آثار گورکی وی ا واقعیتگرایی سوسیالیستی(!) او و دیگر پیراونش بگیرند، در نهایت ممکن است- اگر استعداد کافی در این زمینه داشته باشند- موفق به پدید آوردن آثاری- به لحاظ فنی- چشمگیر بشوند، اما این گونه آثار نه دقیقاً هویّتی مشخص که بتوان انگ این قلمرو خاص از جهان را بر آنها زد دارند و نه- همچنان که گفته شد- برای همان شرقی‌ها و غربی‌ها، تازگی‌ای در خود خواهند داشت. هر چند برای بهره‌برداری‌های تبلیغاتی سیاسی و فلسفی، صاحبان اصلی و مبلّغان آن اندیشه‌ها و مبانی فکری، به شکل‌های مختلف، این قبیل نویسندگان را تشویق کنند و بکوشند تا برای آنان شهرتی فراملی و فرامنطقه‌ای، دست و پا کنند.

در ادبیات داستانی پس از انقلاب کشور- آنچنان که اقتضای انقلابی با چنین ابعادی عظیم بود- موجی تازه پدید آمد. به این ترتیب که در ابتدا، تحت تأثیر تحوّل بنیادینی که در تمامی مبانی معنوی و مادی کشور در حال رخ نمودن بود، معدودی از نویسندگان نسل پیشین و جمعی از نویسندگان نسل انقلاب، بر آن شدند تا ضمن بهره‌گیری متناسب از تمام فنون تجربه شده در عرصه ادبیات داستانی جهانی، به کاوش در میراث‌های کهن داستانی ملی و دینی کشور نیز بپردازند، و از تلفیق و ترکیب حساب شده آن شگردها، گونه‌ای داستان ایرانی را پی بریزند.

آنان هم‌چنین کوشیدند تا در این مسیر، عینک ایسم‌های وارداتی شرقی و غربی را بر چشم نگذارند و جامعه و مردم خود را بی‌‌واسطه- آن‌طور که واقعاً بودند- ببینند. بر همین اساس بود که به تدریج گونه‌ای جدید از واقعیت‌گرایی، با عرصه‌ای فوق‌العاده وسیع‌تر و غنی‌تر، که قلمرو آن از مرز محسوس‌ها و مادیات می‌گذشت و وارد عوالم‌فرا واقعی (غیب) می‌شد پا به عرصه وجود گذاشت، که می‌شد آن را نطفه اولیه واقعیت‌گرایی الهی یا واقعیت‌گرایی اسلامی دانست. اما به سبب‌های مختلف، از جمله نداشتن منابع فکری و علمی تغذیه کننده و پشتوانه کافی مطالعاتی و تحقیقاتی، ضعف تجربه و توانایی در داستانی‌نویسی، نبود یک جریان خاص نقد در این زمینه، به عمل نیامدن تشویق و پشتیبانی کافی از سوی اندیشمندان و مراجع و مراکز فرهنگی ذیصلاح و ذینفع از این جریان، و بعدها، بروز عناصر نفسانی مخل در همان نویسندگان، و عواملی از این دست، این چراغ رو به خاموشی گذاشت. تا آنجا که امروز به حدی بیرنگ و کم فروغ شده است، که اگر بگوییم اثری از آن باقی نمانده است، راه مبالغه نپیموده‌ایم.

این در حالی است که در جوامع غربی، تحولاتی اغلب به مراتب کوچکتر و کم اهمیت‌تر و با پشتوانه اندیشه‌ای بارها ضعیف‌تر، موجد مکاتب هنری و ادبی‌ای پر سر و صدا و جهان‌گیر شده است. ضمن آنکه این یک اصل منطقی پذیرفته شده است که مضمون و محتوا توده‌ای آن‌چنان بی‌شکل و هویت نیست که در هر ظرفی (مکتب هنری‌ای) جا بگیرد و به شکل همان ظرف در آید، بی‌آنکه در ماهیت آن تغییری ایجاد شود. بلکه هر مضمون و محتوای بدیع، برای بیان و عرضه هر چه بهتر و موثر‌تر خود، باید شکل بیانی و قانونمندی‌های هنری مناسب خود را نیز خلق کند.

خلاصه آنکه، آن آرمان‌ها و محاسبات به حق و متعالی و درست- اگر چه شاید قدری زود هنگام- در جهت پدید آوردن مکتبی ویژه هنر و ادبیات انقلاب، امروزه یا به کلی به دست فراموشی سپرده شده، یا آنکه به شکلی دست و پا شکسته، در برخی مکاتب ادبی بیگانه، مضمحل شده است.

تحول در مضمون و محتوا

یکی از بارزترین وجوه مشخصه ادبیات داستانی معاصر در پیش از انقلاب، خصلت ضددینی یا لااقل غیردینی آن است. حتی در آثاری که به ظاهر تنها به انتقاد از آداب و رسوم و عادات و عرف‌های رایج مردم یا هجو آنها پرداخته می‌شد، این هجو و انتقاد، در سرچشمه خود، به شکلی موذیانه متوجه اسلام و دستورات آن بود. به عبارت دیگر، داستان نویسان آن زمان که صلاح نمی‌دیدند یا در خود جربزه و جسارت آن را نمی‌یافتند که شمشیر از روببند و آشکارا رو در روی دین و مظاهر آن بایستند، با توسل به این گونه شگردها و حربه‌ها، بر آن بودند تا اصل اسلام و تعالیم آن را به زیر سوال ببرند.

به این گونه داستان‌ها، باید داستان‌هایی را که حاوی موارد ضداخلاقی، همچون طرح موضوع‌های جنسی در بی‌پرده‌ترین و زشت‌ترین صورت آن، تبلیغ ارزش‌های ضد یا غیراسلامی و بخصوص غربی- کلاً غربزدگی- بودند نیز افزود. زیرا این داستان‌ها هر چند به ظاهر به ساحت دین و تعالیم آن تعرضی نمی‌کردند، اما با طرح و ترویج ارزش‌ها و در نیتجه مدینه فاضله‌ای از گونه‌ای دیگر، مخاطبان خود را به سمت و سویی غیر از مذهب فرا می‌خواندند؛ و از این راه، سعی در دور ساختن مردم از اسلام داشتند.

بن مایه تفکر انسان‌پرستی (اومانیسم) که هنوز در اکثر آثار داستانی حتّی مشهور به مسلمانی، کاملاً به چشم‌های تیزبین می‌آید، بی‌تأثیر از چند دهه مجاورت با چنین آثار و تبلیغات عقیده‌ای نیست.

پرواضح است که در آن معرکه، داستان‌نویسانی با گرایش‌های آشکار اسلامی نیز بودند. اما جمع آثار آنان در مقایسه با کل جریان داستان‌نویسی پیش از انقلاب کشور آنقدر نبود که بتواند منشأ اثری جدی در این زمینه شود.

انقلاب اسلامی، بخصوص در سال‌های اولیه پس از پیروزی خود، موجد تحولی اساسی در اکثریت مردم پاک ضمیر و دین باور ما شد. لذا انتظاری متفاوت با گذشته، از نویسندگان و ادبیات داستانی در خوانندگان این آثار پدید آمد. افزایش سطح آگاهی عمومی و بینش سیاسی مردم و انتشار سیل کتاب‌های آگاهی بخش غیرداستانی و انبوه روشن‌گریی‌های اندیشمندان کشور و وسعت و تعدد و تنوع شگفت‌انگیز حوادث و ماجراها در بحبوحه انقلاب و پس از آن نیز مزید بر علت شد، و توقع خوانندگان داستان ما را نسبت به محتوای داستان‌ها بسیار بالا برد.

دیگر همچون گذشته، رمان‌های سست و مبتذل پلیسی و عشقی یا داستان‌های احساساتی و خنک عاشقانه و نوشته‌های سوزناک اما آبکی رمانتیک و داستان‌های تو در توی معما گونه شبه رمزی، و تصویر اوهام و آشفتگی‌های روانی و امیال و عقده‌های سرکوفته کاملاً خصوصی جنسی و غیرجنسی و آه و فغان‌های کاملاً شخصی نویسندگان بی درد بریده از اجتماع، نمی‌توانست خواننده داستان ما را راضی کند. نویسندگان نیز که هر یک بنا به ظرفیت وجودی خود و به نسبت تهذیب نفس و خودسازی و دانشی که از هستی و زندگی داشتند این پیام بر زبان نیامده مخاطبان خود را دریافت کرده بودند، کوشیدند تا در حد تشخیص و توان خود، با آن همراه شوند. خاصه که آزادی بی‌حد و حصر پدید آمده در آن سال‌ها و برداشته شدن زنجیر سانسور از قلم‌ها و فضای ترور و وحشت‌ و اختناق از کشور، دیگر عذری برای اهمال آنان در این زمینه باقی نگذاشته بود.

بر همین اساس، نوعی غنا و تعالی- هر چند به تناسب نویسندگان مختلف، نسبی- در مضامین و محتواهای داستان‌ها رخ نمود، که پیش از آن، بی‌سابقه بود. به بیانی دیگر، صورت پرستی (فرمالیسم) منحط، لااقل برای سالیانی چند، از ادبیات داستانی ما رخت بر بست. اگر هم معدود قلم به دستانی، سر در لاک خود، هنوز به آن دبستان هنری و مکاتب مشابه آن وفادار باقی مانده بودند، عملاً در انزوا قرار گرفتند و آثارشان مخاطبی چندان نیافت 1.

جالب آنکه، حتی صورت پرستانی که در رژیم گذشته به سردمداری این گرایش در کشور مشهور شده بودند و در زیر لوای توجیه‌گر آن، جانب عافیت گزیده و بر آن همه فجایع پیرامون خود چشم بسته بودند و سر در آخور وصف جزء به جزء انحراف‌های روانی و اخلاقی و هماغوشی‌های حیوانی خود با مثلاً همسر دوست یا کلفت شوهردار خانه‌شان و موضوع‌هایی از این قبیل داشتند، در این برهه زمانی تغییر روش دادند و در آثارشان ژست‌های سیاسی گرفتند. امّا البته، اغلب به سبک و سیاق ویژه خود: یعنی انقلابی بعد از انقلاب و سیاسی ضدانقلاب شدند.

در واقع، صورت‌پرستی که در اغلب موارد، پوششی موجه‌نما برای فقر وحشتناک مضمون و محتوا در داستان نیز هست، با موج‌های نیرومند مضامین و اندیشه‌ها نوی که انقلاب‌ با خود به همراه آورده بود، چونان پر کاهی به یک سو رانده شد، و پیروان آن، خواسته یا ناخواسته، ناگریز شدند لااقل برای سالیانی چند، در گرایش‌ها و روش کار خود تجدید نظر کنند و به اقتضا‌ها و نیازهای زمان خود گردن بگذارند.

(از جمله مضامینی که در این دوران، بخصوص توسط نویسندگان نسل انقلاب، در داستان‌ها بیش از بقیه مطرح می‌شدند می‌توان به بی‌توجهی به مادیات، دعوت به اخلاقیّات و الهیّات و ما بعدالطبیعه، ستیز با استعمار و استثمار و استبداد و بی‌عدالتی اجتماعی و کفر و الحاد، استقبال از شهادت و جهاد و شجاعت و رویکرد به عرفان اشاره کرد.)

در ابتدا، حجمی عظیم از داستان‌های- بخصوص- مارکیسستی و اسلامی روانه بازار شد- که البته به سبب خامدستی برخی نویسندگان آنها و شتاب‌زدگی‌ای که جریان تند حوادث پس از انقلاب در تمام زمینه‌ها ایجاد کرده بود، بعضاً از ساخت و پرداختی کاملاً پخته و سنجیده برخوردار نبودند. اما بعضی از همین نوع آثار، به فاصله‌ای بسیار کوتاه، به ساختمان و پرداختی به مراتب قوی‌تر از مشابه‌های خود در قبل از انقلاب دست یافتند. به نحوی که در یک ارزیاب کلّی، به راحتی می‌توان دید که قویترین و فنی‌ترین داستان‌های ایرانی معاصر تاکنون، دقیقاً در سال‌های پس از پیروزی انقلاب منتشر شده‌اند.

به هر حال، وجه غالب بر داستان‌های دهه اوّل پس از پیروزی انقلاب- بویژه-، در وهله اول سیاسی بودن و در مرحله بعد اجتماعی بودن آنهاست- که می‌دانیم در تضادی ماهوی با شکل‌پرستی منحط است. در مرتبه‌ای پایین‌تر، داستان‌های تاریخی- بیشتر مربوط به عصر حاضر- نیز، بخصوص در میان قشری عوام‌تر از طبقه کتابخوان ما، خوانندگان بسیار یافت.

این داستان‌ها، البته، اغلب زمان وقوع‌شان قبل از انقلاب بود و موضوع‌های آنها به آن دوران مربوط می‌شد. اما در این میان، نویسندگانی چون ناصر ایرانی، محمود گلابدره‌ای، اسماعیل فصیح، احمد محمود، محسن مخمل‌باف، قاسم‌علی فراست، جواد مجابی، رضا براهتی، شهرنوش پارسی و... به مضامین و موضوع‌های انقلاب و پس از آن نیز- در قالب رمان یا داستان بلند- پرداختند. 2

با این همه، این گرایش مثبت، متأسفانه، از شروع آتش‌بس در جنگ تحمیلی عراقی بر ایران و بخصوص پس از ارتحال امام(ره)، درمیان عدّه‌ای از جوان‌تران عرصه داستان‌نویسی، رو به ضعف گذاشته است. در همین مدت، سردمداران بعضی نشریه‌های ادبی نیز به دامن زدن آگاهانه یا ناآگاهانه به ‌بحث‌هایی که جان مایه آنها دعوت نویسندگان به سوی شکل‌پرستی، و در واقع شانه‌ خالی کردن از زیر بار تعهدات اعتقادی، اجتماعی و انسانی است، مشغولند. و با نهایت تأسف باید گفت که این دعوت، در آن عده از نویسندگان جوان کم مطالعه و فاقد بینش اعتقادی و فلسفی صحیح نظام یافته و ریشه‌دار، بی‌تأثیر نبوده است. به‌طوری که بعضاً شاهد چاپ و انتشار داستان‌هایی بی‌محتوا، بی‌خط و ربط، و یا حاوی سرخوردگی‌ها و بردگی‌ها و چپ و راست زدن‌ها، از این افراد، حتی در نشریه‌های وابسته به نظام هستیم.

تنوع وسیع موضوع‌ها

تنوع وسیع موضوع‌ها نیز یکی دیگر از خصایص برجسته ادبیات داستانی‌ ما در پس از انقلاب است. دگرگونی‌های بنیادی و اساسی‌ای که در تمام شوون زندگی انسان ایرانی در پس از انقلاب پدید آمد و حوادث شگفت و پیچیده و فوق‌العاده متنوعی که در همین دوران کوتاه رخ داد (از مسائل خاص انقلاب در بحبوحه آن و پس از پیروزی‌اش گرفته تا مقاومت شگفت هشت ساله مردم در جنگ تحمیلی و...) خود، سرچشمه‌ و مایه‌ای فوق‌العاده غنی و بی‌پایان برای کار نویسندگان ما شد (امکان‌هایی که نویسندگان کشورهایی که در حالت عادی قرار دارند، به شدت غبطه آن را می‌خورند). نیز آزادی‌های بسیاری که پس از آن خفقان دوران دراز سلطنت پهلوی‌ها- بویژه در سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب- برای نویسندگان به وجود آمد، باعث شد که آنان، بسیاری از موضوع‌هایی را که سال‌ها پیش در ذهن داشتند اما سانسور رژیم گذشته اجازه چاپ و نشر آنها را نمی‌داد، به قالب داستان در آورند و به چاپ برسانند.

مجموعه این عوامل، تنوعی بسیار به موضوع‌ها داستان‌ها داد. امّا، از اینها که بگذریم و در یک نگاه کلی‌تر، خود ادبیات داستانی انقلاب و ادبیات داستانی جنگ، به طور خاص، دارای شاخصه‌هایی ویژه، حتی در میان مجموعه داستان‌های پس از انقلاب هستند- که هر یک بحث و تحلیلی جدا را می‌طلبند.

ادامه دارد...


لینک:

بدون نویسنده بزرگ ، ادبیات شكوفا نمی‌شود

" قصه نویسی در ایران " افول کرد

روزنامه‌نگاری و داستان‌نویسی

ادبیاتمان را از بند لفاظی برهانیم

چشم انداز ادبیات داستانی ایران