تبیان، دستیار زندگی
خدای متعال می فرماید بنده من، هر گناهی پیش آمد نکن. چون گاهی آدم یک گناه را می کند و خدای متعال می فرماید دیگر تو را نمی بخشم. این ترس هست. ممکن است به حد نصاب برسد و بعد دیگر خدای متعال نبخشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا نباید گناه خود را کوچک بشماریم؟

خدای متعال می فرماید بنده من، هر گناهی پیش آمد نکن. چون گاهی آدم یک گناه را می کند و خدای متعال می فرماید دیگر تو را نمی بخشم. این ترس هست. ممکن است به حد نصاب برسد و بعد دیگر خدای متعال نبخشد.

title

به گزارش تبیان به نقل از خبرگزاری شبستان حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی  جاودان در جلسه اخلاق هفتگی خود حول این موضوع که چه کنیم ما را به ضیافت معنوی رمضان راه بدهند؟ سخنان اخلاقی را ایراد فرمودند که بخشی از آن به قرار زیر است:

حق الناس، بالغ و غیربالغ ندارد

آدم باید یک ذره دلش برای خودش بسوزد. ببینید اگر من غیبت کنم، یک روزی من را نگه می دارند و از من سوال می کنند. صد برابر بدتر از غیبت، تهمت است. اگر خدایی نکرده تهمت بزنم، آن بنده خدا این را نداشته، نکرده و من دارم یک چیزی را گردنش می گذارم. خیلی بدتر از این فرضی است که مثلا یک کاری کرده و من دارم آشکارش می کنم. ببینید در غیبت، این کار را کرده. من عددش را نمی گویم. در روایات ما مقایسه می کنند با زنا. غیبت، این مقدار گناهش بیشتر است. خب! حالا تهمت باشد چقدر بدتر است؟

آدم باید اینها را درست کند. کسی که بالغ شده - حالا الان بلوغ خیلی جلو آمده و در سن های کمتری بالغ می شوند، دوازده سیزده سالش است و بالغ شده - شما از الان تکلیف به گردنت است. یعنی حلال و حرام را برایت می نویسند. اگر من در ده سالگی غیبت کنم، برایم گناه نمی نویسند. اما اگر حق مردم است، حق مردم گردنم هست.

همه چیزهایی که گناه است، همه بعد از این است که آدم بالغ و مکلف شود. تکلیف، گناه، حرام و حلال مال بعد از تکلیف است. اما اگر حق مردم است، حق مردم دیگر چهار سالم بوده و پنج سالم بوده و ده سالم بوده ندارد. اینها نیست. مثلا بچه ها در کوچه بازی می کردند. توپ زدند و شیشه مردم را شکستند. چند سالشان بوده؟ شش هفت سالشان بوده. مسئول اند. حالا عقلش نمی رسد، می ماند برای بعد از تکلیفش. بعد از تکلیف باید این حق مردم را ادا کند. حالا می گوید سخت است؟ خب سخت است دیگر. چکار کنیم؟

آدمی ضامن و مسئول اعمالش است

در هر صورت می خواستم اصل مسئولیت را عرض کنم. اگر شما در بزرگسالی شیشه مردم را بشکنی، هم گناه کردی و هم ضامنی. وقتی هفت سالت است و شیشه مردم را می شکنی، گناه نکردی، چون مکلف نبودی. اما ضامن هستی. می خواستم این را عرض کنم. آدم ضامن است. حالا می خواهم عرض کنم اینها باید از زندگی آدم پاک شود. گناه باید از زندگی آدم پاک شود. یک روز طول می کشد؟ یک روز. یعنی انقدر مرد است و انقدر صاحب اراده است که امروز تصمیم می گیرد دیگر گناه نکند و می تواند. خیلی خب خوش به حالش. اگر یک روزه نمی تواند، یک ماهه. شش ماهه. یک ساله می تواند گناه را ترک کند. چاره ندارد. ببینید گناه، جهنم است. حالا بلاهای دنیایی اش به جای خودش. اگر گناه پاک نشود، من حتما گرفتار خواهم شد.

اگر شما با ایمان از دنیا بروی، سرانجام نجات پیدا می کنی. عاقبت به خیر خواهی شد. اما زمانی که با ایمان از دنیا رفتی و صد هزار گناه - به فرض - هم به همراه خودت بردی، خب باید جواب گناهانت را بدهی. اگر با ایمان رفتی. حالا ترس این است که اگر آدم زیاد گناه داشته باشد، اصلا با ایمان از دنیا نرود. لحظه آخر شیطان بیاید و آن تتمه ایمانی که آدم دارد را از آدم بگیرد. این ترس هست. خدای متعال گناهانمان را می بخشد. حالا اگر نبخشید چه؟

چرا نباید گناه خود را کوچک بشماریم؟

مکرر این حدیث را برایتان عرض کرده ام. خدای متعال می فرماید که بنده من هر گناهی پیش آمد نکن. چون گاهی آدم یک گناه را می کند و خدای متعال می فرماید دیگر تو را نمی بخشم. این ترس هست. ممکن است صد هزار گناه بکند و باز هم خدا ببخشد. اما فرمود گناه را کوچک نشمارید. این گناه کوچک نیست. به نظر می آید کوچک است. اما ممکن است رسیده باشد به جایی که حد نصاب است و بعد دیگر خدای متعال نبخشد. این ترس هست.

عرض کردم که این گناهان سرانجام ممکن است به بخشش بخورد. خدای متعال همینطوری ببخشد. دست ما که نیست، دست خود اوست. حق خود اوست. گناه حق خداست. حتی اگر من گناه کردم و حق مردم باشد، حق خدا هم هست. خدای متعال فرموده این کار را نکن و من دستور او را زیر پا گذاشته ام. خب این حق است. حق الهی. ممکن است ببخشد. دست ما نیست. دست خود اوست. ممکن است به دلیلی -که دلیل دارد- شفاعت نصیب ما شود.  شفاعت دخالت کند و مرا ببخشد. همه اینها ممکن است. اما اگر نشد چه؟

اگر گناه را ترک کردیم، حتما نجات می یابیم

گفتند همه گناهانت را بخشیدیم این گناهت را نمی بخشیم. همان مثالی که عرض کردم. یک روزی دل مادرت را سوزانده ای. ما این را نمی بخشیم. باید بروی بلایش را بکشی. ببینید گناه، جهنم دارد. بنابراین اگر من گناه را ترک کنم، اینجا نجات پیدا کرده ام. که مکرر آیه اش را می خواندیم. [در آیه 71 سوره مریم می فرماید:] وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا. هیچ کس از شما نیست مگر اینکه به جهنم وارد می شود و این قضای حتمی الهی است. بروبرگرد ندارد. همه وارد جهنم می شوند. بعد ما آن کسانی که از گناه پرهیز کرده اند را نجات می دهیم. آنها نجات پیدا می کنند. خب. اگر ما گناه را ترک کنیم، این مرحله را نجات یافته ایم. مرحله دوم که در این حرف ها گفته شد این است که شما باید گناهان گذشته را هم جبران کنی. داریم دنبال پاکی می گردیم. من می خواهم پاک باشم. خب من خودم خراب کردم. کسی که برای من خرابی به بار نیاورده. خب خودت برای پاکی خودت بکوش. حالا اگر کسی زودتر بیدار شود، خرابی کمتری به بار آورده باشد، خوش به حالش. یک کسی زودتر بیدار شود و اصلا خرابی به بار نیاورده باشد. چقدر شکر دارد؟ یک چنین فرضی خیلی شکر دارد. اما اگر کسی یک سال هایی را به غفلت گذرانده، ناگزیر یک اشتباهاتی دارد. به مقدار اشتباهاتش، به تعداد اشتباهش باید جبران کند. اگر جبران کند، این دوتا مرحله را گذرانده. مرحله اول اینکه من الان دیگر به ناپاکی و آلودگی خودم نمی کوشم. من گناه نمی کنم. پس دیگر آلودگی تازه ای به خودم اضافه نمی کنم. مرحله بعد، جبران ناپاکی های گذشته.

قدم اول پاکدامنی، جبران گناهان گذشته است

قرآن درمورد منافقین [در آیه 95 سوره توبه] می فرماید: إِنَّهُمْ رِجْسٌ اینها پلیدی هستند. حالا یک کمی ساده تر بگوییم. اینها نجاست هستند. خون نجاست است. دست که خونی شده می گوییم متنجس است. خود خون، اصل نجاست است. خب؟ گناه یک نجاست است. اگر من گناه می کنم، دارم خودم را آلوده می کنم. خب حل شد. من گناه نمی کنم. گناهان گذشته ام را هم جبران کرده ام. قدم اول از پاکدامنی را کسب کرده ام. آیا به همین مقدار آدم را به مهمانی راه می دهند؟ آن چیزی که در آن مهمانی به آدمیزاد خواهند داد انقدر ارزشمند است و انقدر بزرگ است که این مقدار سرمایه کافی نیست. آدم باید در پاکی اخلاقش بکوشد. برای پاکی اخلاقش بکوشد. اگر من یک ذره تکبر دارم، نمی شود. اگر گاهی بخل دستم را می بندد، نمی شود. مثلا خمس بر من واجب است. می ترسم و می دهم. از گناه عبور کرده و خمسش را می پردازد. زکات به گردنش است. زکاتش را می پردازد. یعنی حداقل واجبات را ادا می کند. این خیلی خوب است. اما یک ذره بیشتر برایش سخت است. البته گاهی واجب بیشتر از خمس و زکات است. مثلا یک خویشاوند نزدیک من است. الان زندگی اش دارد فلج می شود. یک قرضی داشته و قرض دارد فلجش می کند. مجبور است خانه اش را به باد بدهد برای اینکه قرضش را بپردازد. خب آیا اگر می توانم بر من لازم نیست که کمک کنم؟ این خویشاوندم را نجات بدهم. مثال عرض کردیم دیگر. حالا گاهی ممکن است بیشتر از خمس و زکات بر آدم واجب باشد. ممکن است بیشتر از خمس و زکات هم بر من واجب باشد.  آن را نمی گوییم. یک چیزهایی در حد استحباب. مثلا من می بینم خواهرم می خواهد دخترش را عروس کند و در جهازش مانده است. من وظیفه ندارم کمک کنم؟ یک وقت زندگی اش در خطر است. ممکن است آن وقت واجب باشد. اما حالا نمی گوییم زندگی اش در خطر است. مثلا نمی تواند در حد شان خودش جهاز بدهد. البته حالا این جهازی ساختگی زمان ماست و مال ایران خود ماست و یک بار سنگینی برای داماد درست می کنند و یک بار سنگینی برای عروس درست می کنند و مانع ازدواج سهل و ساده می شوند که صدها گرفتاری به بار می آورد. بعنوان مثال عرض کردیم. آن وقت آن بخلی که گاهی ممکن است، گریبان من را بگیرد، این موانع نمی گذارد آدمی به ضیافت الهی راه یابد. مثالش بخل است، حسد است، تکبر است و همه اخلاق های بد.

چه کنیم بهشت برای ما نقد شود؟

اگر من از اخلاق های بد پیراسته شده باشم، - که خیلی مهم است و احتیاج به زحمت دارد -دیگر هیچ اخلاق بدی در سینه ام وجود ندارد. سینه آدمی مرکز اخلاق بد است. اگر در سینه آدمی از بدی ها، چیزی وجود نداشته باشد، خیلی خوشبخت خواهد بود. اما این یک مرحله  است. این برای آنچه که آدم احتیاج دارد در مهمانی الهی داشته باشد، کافی نیست. این مقدار هم برای سرمایه ای که لازم است آدم داشته باشد، کافی نیست. اگر شما زحمت کشیدی، این دو مرحله که خیلی خیلی مهم است، یک نتایجی دارد. اینجا در همین مناجات داشت که مرا از آن کسانی قرار بده که دائم تو را یاد می کنند. مِمَّن یُدیمُ ذِکرَک. مِمَّن یُدیمُ ذِکرَک. کسانی که ادامه دار به یاد تو هستند. اگر اخلاق آدم خوب باشد، این فرض ممکن است. ببینید من عرض می کنم آدم با این فرض به بهشت می رسد. از آنجا به بعد بهشت برایش نقدی می شود. الان بهشت برای همه ما نسیه است. بهشت ما الان نیست. من تجربه بهشت را ندارم. احساس بهشت را نمی کنم. لذت بهشت را نمی چشم. اما آن وقت می چشم که اخلاقم درست شده باشد. نشده، همین است که هست دیگر. این مقدار که سرمایه داریم. همین نتایجی که الان از معنویت و مثلا لذایذ معنوی، لذایذ اخروی می بریم که نمی بریم، به مقدار کاری است که کرده ایم. اگر چیز بیشتر از این می خواهیم باید کار بیشتری کرده باشیم.


خبرگزاری شبستان :: Shabestan News

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.