تبیان، دستیار زندگی
باید توجه داشت که مشی سیاسی امامان به تبع اصالتی که به کار فرهنگی می دادند، و در سیاست مداخله جدی نداشتند (بیشتر به امید روزی که بتوانند جامعه ای شیعی را شکل دهند و همان زمان نیز آن را در درون جامعه موجود حفظ و رهبری می کردند).
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راه و روش سیاسی امامان!

ولایت در اصل نوعی سرپرستی سیاسی بود که بر پایه ویژگیهای برتر در علم و عمل تعریف می شد، اما به موازات ضعف سیاسی آن در مرحله عمل، بار صوفیانه آن افزوده شده و بجای کاربرد در حوزه سیاست، در حوزه ما وراء طبیعی کاربرد یافت.

فرآوری : محمدباعزم - بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

امامان

شیعه امامیه در اندیشه ظهور امام غایب و به تعبیر دیگر امام قائم علیه السّلام بود. در این صورت لزومی به مداخله در کار سیاست نداشت. به مرور از باب تقیّه و حتی بر اساس شیوه ای که خود شیعیان در نفوذ در دستگاه خلافت از زمان امامان داشته و هر روز بر شدت آن افزوده شده بود، خود را به حکام نزدیکتر کردند. نتیجه آن شد که شیعه، علی رغم داشتن زمینه های سیاسی مهم، کم کم رنگ عرفانی به خود گرفت، و یا حداقل فقهش از سیاست تهی شد. در چنین وضعیتی شهادت امام حسین علیه السّلام چه تحلیلی می یافت؟ آیا راهی جز برداشتهای صوفیانه وجود داشت؟ حمید عنایت می نویسد: (و باید این نوشته را با احتیاط پذیرفت)

با گرایش روزافزون شیعه به شیوه تسلیم طلبانه تقیّه و تن در دادن به نظام حاکم، مسأله شهادت امام حسین علیه السّلام به عنوان خود را فدای امت ساختن، با تحکیم هدف مبارزه جویانه شیعه شد (!) در عین حال گریه کردن، و نه ارشاد یا آگاهی یابی سیاسی، به عنوان تنها هدف از کل یاد و خاطره مجاهدت امام حسین علیه السّلام شناخته شد. این نکته در درجه اول از نام اغلب مقتلها و تذکره های مربوط به واقعه کربلا بر می آید: مفتاح البکاء، طوفان البکاء، محیط البکاء (محیط یعنی دریا و اقیانوس)، مثیر الاحزان (برانگیزاننده غمها)، لهوف (سوگهای سوزان). یا بسیار به ندرت به روایتی که بوی انتقام جویی و کینه خواهی سلحشورانه بدهد، بر می خوریم. گرایش غالب همانا به دست دادن روایت سوگمندانه و مرثیه وار وقایع کربلاست.
گفتنی است که در همه دوره های تاریخی شیعه بوده اند کسانی که بر نگرش سیاسی تأکید کرده اند، آنچه اهمیت دارد آن است که نگرش غالب چه بوده است.

مفهوم امام

شیعه، علی رغم داشتن زمینه های سیاسی مهم، کم کم رنگ عرفانی به خود گرفت، و یا حداقل فقهش از سیاست تهی شد. در چنین وضعیتی شهادت امام حسین علیه السّلام چه تحلیلی می یافت؟ آیا راهی جز برداشتهای صوفیانه وجود داشت؟

نکته ای که ما را در این بحث یاری می کند آن است که اصولا «امام» در اندیشه شیعه امامیه در حوزه سیاست و معنویت چه جایگاهی دارد؟ می دانیم که بجز امام علی علیه السّلام و فرزندش امام مجتبی علیه السّلام، دیگر امامان هیچ نوع پست سیاسی نداشتند. این استثنا را باید در مورد امام رضا علیه السّلام نیز بکار ببریم. جز آنکه امام رضا علیه السّلام آشکارا از پذیرش خواسته مأمون امتناع کرد و تنها به اجبار آن را پذیرفت. افزون بر آن، شرط کرد تا هیچ نوع دخالت اجرایی در امور سیاسی و جز آن نداشته باشد. اکنون پرسش این است که جدا شدن امامان از رهبری سیاسی، چه آثاری بر مفهوم امامت در اندیشه شیعه بر جای می گذاشت؟ به طور طبیعی نتیجه آن این بود که بار روحی و معنوی مفهوم امام بیشتر می شد. سیر رشد تجرّد در مفهوم «ولایت» می توانست ناشی از همین تجربه تاریخی غیر سیاسی بودن مفهوم امام باشد. ولایت در اصل نوعی سرپرستی سیاسی بود که بر پایه ویژگیهای برتر در علم و عمل تعریف می شد، اما به موازات ضعف سیاسی آن در مرحله عمل، بار صوفیانه آن افزوده شده و بجای کاربرد در حوزه سیاست، در حوزه ما وراء طبیعی کاربرد یافت. عدم درگیر بودن با سیاست به معنای جدّی آن، حوزه حدیثی شیعه را به سمت دیگری کشاند. بحثهایی که درباره ویژگیهای امام مطرح شده، و نیز آنچه در بیان حوزه اقتدار امام آمده نشان می دهد که توجه به ابعاد ما وراء سیاست، بسیار بیشتر از بعد سیاسی به معنای «احکام السلطانیه» است. شاید در این زمینه مهمترین شاهد آن باشد که بحث از امامت در شیعه، به حوزه کلام سپرده شده و به سخن دیگر در ضمن اصول عقاید درآمد. در حالی که اگر جنبه های عملی در آن قوی بود، به حوزه فقه سپرده می شد. در چنین وضعیتی می توان تصور کرد که چگونه حادثه ای چونان کربلا که آشکارا رنگ سیاسی و نظامی داشته، در روند حرکت تصوف گرایانه در امامت، حل شود...



منابع:
حلیة الابرار، ج 1، ص 582
مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 153
حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام                                   

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.