تبیان، دستیار زندگی
پارادایم از ریشه کلمه لاتین به معنی الگو و مدل گرفته شده است. یک پارادایم یا چهارچوب ذهنی مجموعه اصول و قواعدی است که دو کارانجام می دهد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چارچوب ذهنی (پارادایم)

چارچوب ذهنی (پارادایم)

یک معلم برای تسهیل در فرایند یاددهی و یادگیری، به آگاهی از عملکرد های ذهن نیاز دارد. " مهارت های شناختی را هنگامی می توان بهتر آموزش داد که بر اساس الگویی از فکر کردن باشند.

یکی از مهم ترین تکنیک هایی که باعث افزایش قدرت یادگیری می  شود، افزایش فعالیت ذهنی است. میزان واکنش ما نسبت به مطالب تحت تاثیر حالات روحی، علایق، انگیزه ها و فنون مورد استفاده در مطالعه تغییر می  کند.

در مطالب قبل با آلفای ذهنی که در حقیقت عبارت است از استفاده از مسائل ذهنی و روانی که بر عملکرد انسان تاثیر بسیار مثبتی می گذارد آشنا شدید، اکنون به شرح پارادایم می پردازیم.

پارادایم از ریشه کلمه لاتین به معنی الگو و مدل گرفته شده است.
یک پارادایم یا چهارچوب ذهنی مجموعه اصول و قواعدی است که " دو" کار انجام می دهد،
اول اینکه ،بعضی ازاین اصول حد و مرزهایی برای یک محدوده ایجاد می کنند.
و دوم اینکه ،باقی اصول مشخص می کنند چطوربرای کسب موفقیت دردایره آن محدودیتها عمل کنید .

از آنجایی که حافظه انسان درگیر یادگیری و به خاطر سپردن مطالب است. در واقع فراموشی هم به حافظه انسان مرتبط می باشد .
از نظر علمی حافظه عنوانی است در مورد توانایی انسان در یادگیری، نگهداری، یادآوری و استفاده از آن اطلاعات و دانش در مواقع لزوم است.


بسیاری از اختلاف نظرها و تضادهای بین افراد، به دلیل وجود اختلاف در زاویه دید و نحوه نگرش آنها است و از آنجا که هر کس فقط زاویه دید خود را درک می کند، گمان می کند این تنها نتیجه گیری درست است. معمولا ذهن افراد در چارچوب ذهنی خودشان قفل می شود و به همین دلیل نگرش متفاوت دیگران را درک نمی کنند. چارچوب های ذهنی افراد نحوه نگاه آنها به خودشان، دیگران، رویدادها، اشیا، مناظر و خلاصه دنیای اطراف را تعیین می کنند. به همین دلیل افراد مختلف هنگام تشریح یک حادثه یا یک موضوع یا منظره، تعریف های کاملا متفاوتی ارائه می دهند.

در علوم اجتماعی چارچوب ها، مجموعه ای از مفاهیم و فرضیه هایی هستند که نحوه سازمان دهی، دریافت و ارتباطات افراد، گروه ها و جوامع را تعیین می کنند. چارچوب ها بسته به شنوندگان و اطلاعاتی که فرد دریافت می کند، نگرش منفی یا مثبتی به نگاه فرد می دهند و نوع ارتباطات او را تعیین می کنند. به علاوه به دلیل اینکه نگاه فرد را از دیدن کل ماجرا باز می دارد، واقعیات را ساده کرده و فرد تنها می تواند بخشی از آنچه هست را ببیند.


به باور سوزان تی فیسک و شلی ای تیلور (Susan T. Fiske and Shelley E. Taylor) بشر به صورت طبیعی به «خست شناختی» دچار است، یعنی ترجیح می دهد تا جایی که می تواند کمتر فکر کند و چارچوب ها راه تند و راحتی برای پردازش سریع اطلاعات هستند.

چارچوب ذهنی (پارادایم)

چارچوب های ذهنی کجا هستند و چه می کنند؟

اگرچه بسیاری عقیده دارند برای زندگی خود فکر می کنند و آگاهانه تصمیم می گیرند، اما تحقیقات دانشمندان نشان می دهد که ما فقط نسبت به 5 درصد از فعالیت های شناختی خود، آگاه هستیم و بیشتر تصمیم ها، خواسته ها، احساسات و رفتارهای ما به فعالیت هایی در مغز بستگی دارند که ورای آگاهی هوشیارانه ما است. زندگی ما از ضربان قلبمان تا نحوه جلو راندن سبد خرید در سوپرمارکت، به چیزی به نام «ناهشیاری سازگاریافته» (Adaptive unconscious) در مغز وابسته است. ناهشیاری سازگاریافته، نحوه درک ما از دنیای اطراف را تعیین می کند، ما را از اینکه هر لحظه برای هر یک از تصمیم های خود تفکرات زیاد یا محاسبات فراوان داشته باشیم، معاف کرده و نتیجه گیری ها و تصمیم گیری های سریع و واکنش های بلافاصله ما را برعهده دارد. پل ولان (Paul Whelan) دانشمند عصب شناس دانشگاه ویسکانسین می گوید: «بیشتر آنچه در هر لحظه انجام می دهیم ناآگاهانه است. درحقیقت اگر قرار بود همه چیز را آگاهانه انجام دهیم، زندگی به یک آشوب تبدیل می شد.»


استفاده مداوم از ناهشیاری سازگاریافته، ویژگی اثبات یافته در انسان است. هر آنچه که فرد به راستی می پذیرد یا یاد می گیرد، در ناخودآگاه او جای می گیرد و کنترل رفتار، تصمیم گیری و افکارش را به دست می گیرد. طی سال های گذشته، بررسی و تحقیقات بسیاری توسط روان شناسان و دانشمندان عصب شناس بر روی ناهشیاری سازگاریافته مغز انسان صورت گرفته است. به تعریف تیموتی دی. ویلسون، استاد روانشناسی و نویسنده کتاب «بیگانه با خودمان: کشف ناهشیاری سازگاریافته» انسان ها در پشت صحنه ذهن خودآگاهشان، روندهای روانشناسانه قدرتمندی دارند که برای بقا و عملکرد آنها حیاتی است. این روندها ناهشیاری سازگاریافته نام دارند و تعیین می کنند ما چگونه دنیا را ارزیابی می کنیم، خطر را درک می کنیم، اقدام به عمل می کنیم و اهداف خود را تعیین می کنیم. ما توسط ناخودآگاه خود صحبت به زبان مادری را بدون هیچ تلاش آگاهانه ای یاد می گیریم، الگوهای محیط را درک می کنیم، آنهم در حالی که مشغول فکر کردن به موضوع متفاوتی هستیم و شِمِ قابل اطمینان خود را برای هدایت اعمالمان پرورش می دهیم.

چارچوب ذهنی (پارادایم)

ناهشیاری سازگاریافته، افکار خودبخودی ما را کنترل می  کنند که دارای پنج ویژگی هستند: «ناآگاهانه، سریع، غیرعمدی، غیرقابل کنترل و بی تلاش صورت می گیرند.» در مقابل افکار آگاهانه که «کندتر، با قصد قبلی و تحت کنترل و با تلاش صورت می گیرند.» به علاوه نگاه داشتن آگاهانه ذهن بر روی موضوعی خاص، هنگامی که حواسمان پرت می شود یا ذهنمان درگیر موضوع دیگری است، بسیار دشوار است. به گفته ویلسون، ناهشیاری سازگاریافته که قضاوت ها، انگیزه ها، احساسات و رفتار ما تحت تاثیر خود قرار می دهد، به تدریج تکامل می یابد.

علوم بنیادی اعصاب (عصب شناسی و رفتارشناسی مغز و سلسله اعصاب)، از جمله دانش های پیچیده ای است که به تدریج و آرام- آرام وارد عرصه های زندگی می شود. امروزه کاربردهای عصب شناسی در علوم تربیتی و آموزش و پرورش، گسترده تر از سایر زمینه ها نمود یافته است.

مغز انسان همچون کامپیوتر بسیار عظیمی است که می تواند اطلاعات بسیار گسترده ای را در خود ذخیره کرده و در مواقع مقتضی از آنها استفاده کند. فرد با کمک این بخش از مغز خود می تواند براساس اطلاعات کم و به سرعت داوری کرده و تصمیم گیری نماید. اطلاعاتی که فرد هنگام عملکرد ناخودآگاه خود از آن استفاده می کند، برای مثال عکس العمل دانش آموزان از مدرسه رفتن به دلیل اطلاعاتی می باشد که از والدین و اطرافیان خود آموخته و ذخیره سازی کرده اند مثلا ( یه وقت نبینم معلم از دستت ناراحت شده؟ هر وقت خواستی صحبت کنی می گی با اجازه؛ هر وقت خواستی از روی صندلی بلند بشی می گی با اجازه و ...)

عکس العمل هایی که والدین در مقابل کامیونی که به سرعت به طرفشان می آید از ناهشیاری سازمان یافته سرچشمه می گیرد و همین اطلاعات را نیز به دانش آموزان انتقال می دهد.

هنگامی که می ترسیم، به شدت خشمگین می شویم، وقت کمی داریم یا در شرایط بحرانی قرار گرفته ایم، در کسر کوچکی از ثانیه با استفاده از همه اطلاعاتی که در این بخش از مغز قرار گرفته، تصمیم می گیریم. تحقیقات نشان می دهند، منبع بخش بزرگی از افکار، رفتار و ترجیحات ما در ناهشیاری سازمان یافته مغزمان جای دارد و این درحالی است که خود از این موضوع آگاه نیستیم، به عبارت دیگر از ناآگاهی خود ناآگاهیم.

چارچوب ذهنی (پارادایم)

اما تغییر و گسترش چهارچوبهای ذهنی یک پیش شرط اولیه دارد . قبل از تغییر یک چهارچوب ذهنی باید کاری را انجام دهیم . ذهن مانند یک دفترچه است پر از صفحات پر و خالی ما هر روزکلیه خاطرات و ادراکات و احساسات و تصمیمات خود را در دفترچه ذهن می نویسیم و ما هر روز تصمیمات جدید خود را بر اساس آنچه که در این دفترچه نوشته شده می گیریم .اما اگر زمانی فرا رسید که احساس کردیم خلع و کمبود یک چهارچوب ذهنی برای ما وجود دارد ، یعنی با نحوه تفکر و اطلاعات فعلی نمی توانیم جواب و راه حل مناسبی برای وضعیت کنونی خود پیدا کنیم یا اگر برای دستیابی به یک موفقیت جدید تصمیم گرفتیم که یک چهارچوب ذهنی جدید بسازیم ابتدا به یک صفحه خالی از یک دفترچه ذهن نیاز داریم تا اطلاعات جدید چهارچوب ذهنی جدید و دستورالعملهای عملی چهار چوب ذهنی جدید را آنجا یادداشت کنیم و سپس می توانیم بر اساس این چهار چوب جدید تصمیمات جدی بگیریم و متفاوت از گذشته عمل کنیم در واقع نکته این است که هر چیزی که تا امروز در این دفترچه نوشته شده برای ما صحیح است زیرا ما بر اساس آن نوشته ها سالها زندگی کرده ایم .


بنابراین برای تغییر این چهار چوب ذهنی فقط به یک صفحه خالی نیاز داریم و همچنین اطمینان حاصل کنیم که واقعا" همه چیز را می بینیم ، می شنویم و همه اطلاعات را یادداشت می کنیم بدون اینکه اطلاعات موجود در صفحات قبل باعث فیلتر شدن اطلاعات جدید و تاثیر در روال تصمیم گیریهای جدیدمان نشود .

بخش مرکز یادگیری سایت تبیان

تهیه: مرجان سلیمانیان، تنظیم: نیلوفر یاقوتی