تبیان، دستیار زندگی
یکی بود یکی نبود یمک خانه عروسکی بسیار زیبایی بود که د رکنار شومینه قرار داشت تا اینکه.....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دو موش بدجنس

دو موش بدجنس

یکی بود یکی نبود یك خانه عروسكی بسیار زیبایی در کنار شومینه اتاق قرار داشت. دیوارهای آن قرمز و پنجره هایش سفید بود. آن خانه پرده های توری واقعی داشت. هم چنین یك درب در جلو خانه و یك دودكش هم روی سقفش دیده می شد.

 
این خانه متعلق به دو عروسك بود. یک عروسک بلوند که سارا نام داشت و صاحبخانه بود ولی هیچ وقت غذا سفارش نمی داد. دیگری هم سیمین نام داشت و آشپز بود اما هیچ وقت آشپزی نمی كرد چون غذاهای آماده از قبل خریداری شده بودند و در یك جعبه قرار داشتند. توی جعبه دو عدد میگو درشت قرمز، یك ماهی، یك تكه ران، یك ظرف پودینگ و مقداری گلابی و پرتقال بود.
آن ها را نمی شد از بشقاب ها جدا كرد ولی بی نهایت زیبا بودند. یك روز صبح سارا و سیمین برای گردش با كالسكه عروسكی شان بیرون رفتند. هیچ كس در اتاق كودك نبود و همه جا سكوت بود . یكدفعه صدای حركت آرام چیزی به گوش رسید. صدای خراشیدگی از گوشه  نزدیك شومینه می آمدجائی كه سوراخی در زیر قرنیز وجود داشت.
آقا موشه سریع سرش را برای لحظه ای بیرون آورد و دوباره صداها شروع شد. لحظه ای بعد خانم موشه هم سرش را بیرون آورد .او وقتی دید كسی در اتاق نیست با جرات و بدون ترس بیرون آمد. خانه عروسكی در سمت دیگر شومینه قرار داشت آنها با دقت از روی قالیچه مقابل شومینه گذشتند و به خانه عروسكی رسیدند و درب را باز كردند.
دو موش از پله ها بالا رفتند و چشمشان به اتاق غذاخوری افتاد. غذاهای مورد علاقه موش ها روی میز چیده شده بود. قاشق ، چاقو و چنگال هم روی میز بود و دو صندلی عروسكی هم كنار میز قرار داشت. همه چیز فراهم بود. آقا موشه خواست تكه ای از ران خوش آب و رنگ را با چاقو ببرد. اما نتوانست چاقو را كنترل كند و دستش را زخمی كرد.
خانم موشه گفت: فكر كنم به اندازه كافی پخته نشده و سفت است باید بیشتر تلاش كنی. خانم موشه روی صندلی اش ایستاد و سعی كرد با چاقوی دیگری آنرا خرد كند اما نتوانست و گفت: این خیلی سفت است تكه ران با یك فشار از بشقاب جدا شد و قل خورد و زیر میز افتاد. آقا موشه گفت: آن را ول كن و یك تكه ماهی به من بده.
خانم موشه سعی كرد تا با آن قاشق حلبی تكه ای از ماهی را جدا كند ولی ماهی به ظرفش چسبیده بود. همانطور كه ماهی به بشقاب چسبیده بود آنرا در آشپزخانه روی آتش قرار دادند ولی آن نپخت . آقا موشه خیلی عصبانی شد. تكه ران را وسط اتاق گذاشت و با خاك انداز به آن كوبید. بنگ، بنگ، و آن را تكه تكه كرد. تكه های ران به اطراف پرت شدند ولی هیچ چیزی داخل آن نبود. موش ها خیلی خشمگین و ناامید شدند. آن ها پودینگ، میگوها، گلابی ها و پرتقال ها را هم شكستند.
دو موش بدجنس

خانم موشه جعبه های كوچكی را توی قفسه پیدا كرد كه رویشان نوشته بود برنج ، شكر ، چای ، اما وقتی كه آنها را برگرداند به جز دانه های قرمز و آبی چیزی داخلش نبود. آن ها از ناراحتی تا آنجا كه می توانستند رفتار زشت از خودشان نشان دادند. آقا موشه لباس های سارا را از كشو در آورد و آنها را از پنجره به بیرون پرتاپ كرد.

خانم موشه كه داشت پرهای داخل بالشت سیمین را بیرون می ریخت به یاد آورد كه خیلی دلش یك تشك پر می خواست. او با همكاری آقا موشه بالشت را به طبقه پایین برد و از روی قالیچه جلوی شومینه عبور كردند. رد كردن بالشت از آن سوراخ خیلی مشكل بود اما به هر سختی كه بود این كار را انجام دادند. خانم موشه برگشت و یك صندلی و قفسه كتاب و قفس پرنده و چند تا خرت و پرت دیگر را برداشت و با خودش آورد.

 قفسه كتاب ها و قفس پرنده از سوراخ رد نشدند بنابراین خانم موشه آن ها را پشت ذغال ها رها كرد. او برگشت و یك كالسكه با خودش آورد خانم موشه دوباره برگشت و یك صندلی دیگر با خودش آورد كه یك دفعه صدایی را در پاگرد شنید . او به سرعت به سوراخش برگشت و عروسك ها وارد اتاق كودك شدند . اما چشم های سارا و سیمین چه دید! سارا روی اجاق واژگون شده نشست و به اطراف خیره شد. سیمین هم به کشوهای آشپزخانه تکیه داد و نگاه کرد.


 اما هیچ کدام حرفی نزدند. قفسه کتاب ها و قفس پرنده در کنار جعبه ذغال ها رها شده بود ولی گهواره و تعدادی از لباس را خانم موشه برده بود. البته خانم موشه چند تابه و قابلمه به درد بخور و مقداری چیزهای دیگر را برداشته بود. دختر کوچولویی که خانه عروسکی متعلق به او بود گفت: من می روم و یک عروسک پلیس می آورم. اما پرستارش گفت: من یک تله موش خواهم گذاشت. این آخر داستان دو موش بد بود اما آنها خیلی بدجنس نبودند. آقا موشه خسارت آنچه که شکسته بودند پرداخت کرد. چون عید بود موش و همسرش یک اسکناس داخل جوراب های سارا و سیمین انداختند. و خانم موشه هم صبح خیلی خیلی زود با خاک انداز و جاروش به خانه عروسکی آمد تا آن را تمیز کند.

منبع:بیتوته
تهیه:شهرزاد فراهانی
شبکه کودک و نوجوان تبیان
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.