تبیان، دستیار زندگی
گفت و گو با دکتر فرزاد قائمی شاهنامه پژوه به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاهنامه، شناسنامه ملی ایرانیان

گفت و گو با دکتر فرزاد قائمی شاهنامه پژوه به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی

مصاحبه : حسین جمالی فرد - بخش ادبیات تبیان
فردوسی

فردوسی، بی شک بزرگترین حماسه سرای ایران است و شاهنامه گنجینه میراث هزار ساله ملت و کشور ایران است. دایره المعارف فرهنگی و تاریخی با پنجاه هزار بیت که تا امروز مورد توجه ایرانیان و سایر ملل بوده است.
 به مناسبت 25 اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی با دکتر فرزاد قائمی شاهنامه پژوه، استاد دانشگاه  فردوسی مشهد و دبیر همایش « شاهنامه پس از شاهنامه» به گفتگو نشستیم. روایت دکتر قائمی مصحح کتاب «طومار جامع شاهنامه »و «طومار برزونامه» از شاهنامه فردوسی، حاوی نکات جالبی است که خوانش آن برای علاقه مندان شعر فردوسی خالی از لطف نیست.

داستان خلق شاهنامه توسط فردوسی

شاهنامه باید در دنیای مجازی و حقیقی امروز ما حضور داشته باشد، همچنان که در جهان پدران و مادران ما وجود داشت است

اساس كار فردوسی بر اساس منبعی بوده است كه آن را « نامة باستان» می خواند و قطعاً یا شاهنامة ابو منصوری یا یكی از دیگر تحریرهای فارسی خدای نامه بوده است و فردوسی، سالهای بسیاری را برای جستن این اثر انتظار كشیده بود:
     یكی نامه بد از گه باستان              فراوان بدو اندرون داستان
  پراگنده در دست هر موبدی               از او بهره ای نزد هر بخردی ...
و سر انجام دوستی این نامه را در اختیار او می گذارد:
 به شهرم یكی مهربان دوست بود         توگفتی كه با من به یك پوست بود
        مرا گفت: خوب آمد این رای تو          به نیكی گراید همی پای تو
             نبشته من این نامة پهلوی          به پیشت و آرم مگر نغنوی
       گشاده زبان و جوانیت هست          سخن گ فتن پهلوانیت هست
        شو این نامة خسروان باز گوی           بدین جوی نزد مهان آبروی
         چو آورد این نامه نزدیك من              برافروخت این جان تاریك من

البته بسیاری معتقدند، این نامة باستان، تنها منبع سرایش شاهنامه فردوسی نبوده است و او بسیاری از داستانهای مهم اثر خود را، چون رستم  و سهراب، اكوان دیو، بیژن و منیژه و... را از منابع دیگر اقتباس كرده است.
ضمن اینكه در آغاز برخی از داستانها، نام تنی چند از موبدان و ناقلان قصص را نقل می كند- از جمله "آزاد سرو" (راوی قصة كشته شدن رستم به دست شغاد)، "شاهوی پیر" (در آغاز سخن گفتن از پیدایش شطرنج در دورة خسروپرویز) و "مرزبان هری" (پیش از آغاز پادشاهی هرمز)- كه احتمال دارد، نام آنها به همین صورت در منابع او نیز درج شده بودند.

فردوسی وارث سنتهای ادبی کهن

شاهنامة فردوسی، نه یک اثر واحد بزرگ، که یک جریان فرهنگی چند هزارساله و فرجامی شگرف، برای نهضت ملی- ادبی بزرگی است كه در عصر سامانی به اوج رسیده بود و از لحاظ سنتهای ادبی، پیشینه ای به بلندای هزاره ها داشت.

فردوسی را باید با فرهنگ و ادب و هنر جستجو کرد و این در خانواده ایرانی امروز گاه بی ارزش ترین بخش شده است

اگر چه پس از فردوسی نیز، همچنان شعرایی بودند كه بر اساس داستانهای پهلوانی كهن به خلق آثار منظوم دست می زدند، اما هنر و بیان فردوسی، به علاوة درك شگفت او از مرز  میان باورهای دینی و ارزشهای ملی، به خلق اثری انجامیده بود كه می توانست برگ پایانی شكوهمندی بر این كتاب چند هزار سالة حماسه سرایی در ایران باشد.
فردوسی، وارث سنتهای ادبی كهنی بود كه از روحانیون و سرود گویان قبایل هند و ایرانی در هزاره های دور، تا راویان قصص دینی، گوسانها و خنیاگران پارتی، موبدان و دبیران ساسانی، و مترجمان و نویسندگان و مورخان عصر اسلامی، هر كدام گامهای بزرگی را در مسیر رسیدن به این هدف عظیم برداشته بودند و او آخرین گام را با استواری شگفت انگیزی برداشت، تا اثری بیآفریند كه شناسنامة ملی، ادبی و تاریخی قومی را رقم بزند كه حوادث روزگار، دوران شكوه و شكوفایی تمدنش را به پایان رسانیده بود..

شاهنامه، شناسنامه ملی ایرانیان

به یقین شاهنامه شناسنامة ملی ایرانیان است و کلیدواژة نخست شکل دهنده به هویت ایرانی. آن در عصری که جغرافیایی به نام ایران از نقشة سیاسی جهان برای هزار سال محو می شود. این اثر در این هزارة سردرگم یک تنه نگاهبان یک هویت رو به فراموشی است و این رسالت را به خوبی انجام می دهد. عجیب نیست که آغاز مدنیته ایرانی از قرن نوزدهم با تصحیح و اقبال دوباره به شاهنامه شروع می شود. شاهنامه بر هویت ایرانی تاثیر نداشته است، بلکه این هویت از دل این اثر جوشیده است و بی آن، شاید این نیز بخشی از تاریخ تمدن های از دست رفته ای می شد که در گذشته دفن شدند؛ تمدنهای بزرگی چون سومر، بابل، روم و مصر باستان که در هویتهای جدید محو شدند.

بحران هویت نتیجه غفلت از شاهنامه

بازنویسی به زبان ساده، ترجمان دیجیتال آن در قالب بازیهای رایانه ای، بازآفرینی داستانها در سینما و نمایش و رسانه و استفاده از عناصر هویت ایرانی برآمده از این اثر در زندگی روزمرة جامعه ایرانی اتفاقی است که از آن اگر غفلت شود، نسل آینده بخشی از بحران هویتش را به خاطر این گسست تجربه خواهد کرد.
شاهنامه باید در دنیای مجازی و حقیقی امروز ما حضور داشته باشد، همچنان که در جهان پدران و مادران ما وجود داشت است.

حماسه های شفاهی، راز سلحشوری مردم ایران

طبق تحقیقات پژوهشگران ادبیات حماسی، آنچه شالودة قصص حماسی را در جهان تشكیل داده، سرودها و روایات شفاهی پراكنده ای بوده است كه توسط راویان، سینه به سینه نقل می شده، در حین روایت دچار دگرگونیهای بنیادین می شده است.

غفلت از آن، شاهنامه را در دانشگاه ها و موزه ها محصور می کند و این یک فقدان بزرگ خواهد بود


در دوره های رواج كتابت در برخی از تمدنهای بشری، بسیاری از این راویات شفاهی به داستانهای مكتوب تبدیل شدند و بخش عمده ای از آثار حماسی جهان و ایران را می توان پیامد همین فرایند تدریجی دانست؛ فرایندی كه در عین حفظ و تثبیت، قصص حماسی را از برخی عناصر كهن ابتدایی و بسیاری خوارق عادات منزه می كرده است.
نقالان در شکل گیری حماسه های شفاهی و خلق روایات پراکنده ای که گاه با لباس نظم در متون شناخته شده نیز راه می یافتند، نقش داشتند و در میان آنها القابی چون بلبل، ملا، مرشد، بزمی، قصه خوان، زرین قلم، دفترخوان، کاتب، و شاهنامه خوان شایع بوده است.
در شکل گیری حماسه های شفاهی و خلق روایات پراکنده ای که گاه با لباس نظم در متون شناخته شده نیز راه می یافتند، نقش داشتند و در میان آنها القابی چون بلبل، ملا، مرشد، بزمی، قصه خوان، زرین قلم، دفترخوان، کاتب، و شاهنامه خوان شایع بوده است. این نقالان فقط حافظ داستانهای شاهنامه نبودند و داستانهای دیگری را نیز بین مردم روایت می کردند. نقالان ، در انتقال داستانها به نسلهای بعد نقش داشته اند.
در دورة ناصرالدین شاه قاجار طوماری جامع طومارهای مختلف به کتابت رسید، کتابی به نام هفت لشکر یا طومار جامع نقالان که در سال 1292 ه.ق. به وسیلة نقالی گمنام و کم آوازه به زبانی ساده و بی پیرایه گردآوری شده است.
 هفت لشکر شامل تعداد زیادی از داستانهای حماسی ایران اعم از شاهنامه، گرشاسپ نامه، سام نامه، فرامرزنامه، جهانگیرنامه، برزونامه، بانوگشسپ نامه و بهمن نامه است که به گویش عامیانة هم عصر با متن امیر ارسلان نامدار مکتوب شده است که در بسیاری از موارد سبک این دو کتاب با هم مشابه است.
 این متن نمونه مناسبی برای بررسی ادامة حیات شاخة شفاهی حماسه ملی ایران و نقطه تلاقی دوبارة روایتهای مکتوب و شفاهی داستانهای حماسی است که در روند تکامل تدریجی حماسه و کیفیت مکتوب شدن آن، نقطه عطفی به شمار می آید. و ترجمه های داستانها به همه زبانها و گویشهای ایرانی از ترکی و کردی تا لری و لکی و هورامی و گورانی و بختیاری و... نشان می دهد که این راویان زنجیره هایی بودند که اقوام ایرانی را با حفظ روحیه سلحشوری به هم متصل می کردند.

احیای هنر نقالی یعنی حیات شاهنامه

شاهنامة فردوسی، که یک جریان فرهنگی چند هزارساله و فرجامی شگرف، برای نهضت ملی- ادبی بزرگی است

ماحصل آنچه گفته شد این است که ترتیب شاهنامه و حماسه در میان بدنه جامعه ایرانی که به خواندن و کتاب دسترسی نداشتند نه به شکل یک کتاب بلکه با هنر نقالی حفظ شد. جدای حیات متنی، حیات هنری شاهنامه تنها راهی است که رسالت فرهنگی این اثر را در میان ایرانیان تداوم می بخشد. این هنر باید حفظ شود و در عین حال با هنر امروز و زبان رسانه به روز شود. غفلت از آن، شاهنامه را در دانشگاه ها و موزه ها محصور می کند و این یک فقدان بزرگ خواهد بود.

جای خالی فرهنگ و ادب فردوسی در خانواده ایرانی

در شاهنامه برای همه ظرفیتهای زندگی انسان امروز مابه ازایی هست. چون این کتاب نه برای رزم و تاریخ که برای بزرگداشت زندگی سروده شده است. البته این نیاز نگاهی دیگر است که جامعه باید از پژوهشگر یاری بگیرد و برای این نیاز، خواستن را صرف کند. سبد فرهنگ خانواده های ما در سال قد یک شام بیرون نیست و این یعنی فاجعه.
 فردوسی را باید با فرهنگ و ادب و هنر جستجو کرد و این در خانواده ایرانی امروز گاه بی ارزش ترین بخش شده است. فردوسی قطعا این ظرفیت دارد که از نو کشف شود. او فراتر از زمانة خود می اندیشد و زندگیش را نه برای معاصرانش، كه برای همیشة تاریخ ایثار می كند. او به آینده تعلق دارد و البته خود به این حقیقت آگاه است.
 فردوسی می داند، معمار بنایی است كه ساكنانش در "فردا" زندگی می كنند و این معرفت، رمز ماندگاری اثری است كه برای "همیشه" خلق شده است:
      بناهای   آباد  گردد خراب       ز باران و  از  تابش  آفتاب
    پی افكندم از نظم كاخی بلند      كه از باد و باران نیابد گزند
   بر این نامه بر عمرها بگذرد      بخواند هر آن كس كه دارد خرد ...
 جهان كرده ام از سخن چون بهشت      از این بیش تخم سخن كس نكشت
 سخن گستران بی كران بوده اند      سخنها بی اندازه پیموده اند
  و لیك ار چه بودند ایشان بسی       همانا نگفتست از ایشان كسی