تبیان، دستیار زندگی
حجت الاسلام علی اصغر مروارید پس از سال ها سکوت، سخن گفتن برای او دشوار بود. او که دانستنی های ارجمندی از تاریخ انقلاب در ذهن دارد، بسیار اندک و با احتیاط سخن می گفت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

توجه خاص آیت‌الله العظمی بروجردی به شهید مطهری

حجت الاسلام علی اصغر مروارید

پس از سال‌ها سکوت، سخن گفتن برای او دشوار بود. او که دانستنی‌های ارجمندی از تاریخ انقلاب در ذهن دارد، ‌بسیار اندک و با احتیاط سخن می‌گفت. حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ علی‌اصغر مروارید به‌رغم حضور پرشور و طولانی خود در مبارزات انقلابی ‌و تفاوت ظاهری این راهبرد با منش انقلابی استاد مطهری، ایشان و حتی علامه‌طباطبایی را انقلابی واقعی می‌دانست و این مدعا را به تدبیر و دوراندیشی آن دو منتست می‌کند.

این گفت وشنود سال ها پیش با مروارید انجام و به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری به شما تقدیم می‌شود. برای وی به خاطر کسالتی که دارد، شفای عاجل آرزومندیم.

*با شهید مطهری کجا و چگونه آشنا شدید؟

خدمت شما عرض کنم که ما از نظر خانوادگی با ایشان آشنایی داشتیم و جد ما با پدر آقای مطهری رفت و آمد زیادی داشتند. جد ما شیخ ‌علی‌اکبر مروارید از شخصیت‌های محترم مشهد بودند و با پدر آقای مطهری آشنایی داشتند. خود من هم در فریمان که زادگاه آقای مطهری محسوب می‌شود، در مسجد پدر ایشان منبر می‌رفتم. در ایامی که من در فریمان منبر می‌رفتم، آقای مطهری قم بودند. آن روزی که مد نظرم هست، من به منبر رفتم و آقای مطهری استثنائاً فریمان بودند و در مجلس حضور داشتند. وقتی‌که‌ منبر من تمام شد، خود آقای مطهری منبر رفتند و یادم هست که آیه 5 سوره بیّنه را قرائت کردند که «و ما اُمروا الاّ لیعبدوا اله مخلصین له الدّین حُنفآء و یقیموالصلوه و یؤتوالزکوه و ذلک دین القیمه.» بنابراین اولین باری که من آقای مطهری را دیدم در منزل پدرشان و با حضور ایشان بود. پدرشان مثل خود آقای مطهری مردی خوش‌چهره و موقر و محبوب بودند و بسیار به من محبت می‌کردند.

*این‌ خاطره مربوط به چه سالی است؟

تقریباً سال 1324 یا 25 شمسی.

*ایام تعطیل بود؟

بله ایام تعطیل بود. گمانم ماه صفر بود، چون آقای مطهری هم آمده بودند. اگر ایام دیگری بود، ایشان در قم مشغله داشتند و نمی‌توانستند بیایند.

*پدر آقای مطهری از نظر خلق و خوی، دارای چه شخصیتی بودند و از نظر محبوبیت چه جایگاهی در میان مردم داشتند؟

مرحوم شیخ‌محمدحسین مطهری از نظر وجهه و احترام و محبوبیت بین مردم، رتبه والایی داشت. آن‌طور که من اطلاع داشتم و از اقوام و خویشان شنیده بودم، بسیار انسان مؤدب و ملای با فضیلتی بود و انصاف این که فریمان برای ایشان کوچک بود و جا داشت که ایشان از علمای مشهد باشد.

*از نظر علمی در چه جایگاهی بودند؟

من خیلی یادم نمی‌آید، ولی ارتباط با مصادر علمی، از جمله جد ما، نشان می‌دهد که از این نظر در مرتبه نسبتاً ‌بالایی بوده‌اند.

*شهید مطهری در حوزه قم چه جایگاهی داشتند؟

حجره ایشان در قسمت شمال شرقی فیضیه بود. بسیار با ‌آقای‌منتظری مأنوس بودند و قبل از این‌که آقای‌بروجردی به قم بیایند، آقای‌مطهری از طلبه‌های فاضل قم بودند. از جمله کسانی که از آقای‌بروجردی دعوت کردند که به قم بیایند، آقای‌مطهری و آقای‌منتظری بودند.

*آیا تدریس هم می‌کردند؟

قطعاًٌ همین‌طور بوده،‌ ولی من نه درسشان را رفته بودم و نه می‌دانستم چه درس می‌دهند. ایشان تدریس را به طور مستمر از وقتی که به تهران آمدند به عهده گرفتند. مرحوم‌مطهری، خودشان از شاگردان مرحوم علامه‌طباطبایی بودند و من در تمام عمرم تنها نسبت به علامه‌طباطبایی سرسپردگی داشتم. علاقه و ارادت من به ایشان ناشی از ادب و سیر و سلوک و عرفان حیرت‌انگیز علامه بود و من واقعاً اعتقاد داشتم که با نگاهش انسانها را تربیت می‌کند و با اراده‌ای که داشت می‌توانست در هر کسی نفوذ کند. من به دلیل همین علاقه، خیلی به منزل ایشان می‌رفتم.

از خاطرات شیرین خودتان از علامه برای ما بگویید.

من شنیده بودم که تابستان‌ها به تهران و به درکه می‌آیند. من به اشتیاق این که ایشان را بیشتر ببینم، جای کوچکی را در درکه اجاره کرده بودم و یادم هست که یکی دو سالی هم با آقای مصباح‌یزدی همخانه بودیم. آقای‌مطهری هم در محافل علمی مرحوم علامه در درکه، شرکت داشتند.

*مرتبه ارادت مرحوم مطهری نسبت به آیت‌اله‌بروجردی تا چه پایه‌ای بود؟

عرض کردم که یکی از علل اصلی آمدن آقای بروجردی به قم، تلاش‌ها و دعوتهای مرحوم مطهری بود. ایشان قطعاً در جلسات درس آقای بروجردی شرکت داشته‌اند. آقای بروجردی از نظر دقت و علم و تربیت، شخصیت بی‌نظیر و شگفت‌آوری بودند.

*آیا شما هم از محضر ایشان بهره‌مند شدید؟

من اوایل، فقه را در سطح نزد آقای‌سلطانی‌طباطبایی، پدر خانم حاج احمدآقا، خواندم، ولی بعدها به درس خارج مرحوم آقای‌بروجردی می‌رفتم.

*با آقای سلطانی‌طباطبایی هم در این مقطع آشنا شدید؟

حجره من با حجره مرحوم جلال‌الدین آشتیانی که اخیراً هم برایشان مجلس بزرگداشتی گرفتند، یک حجره فاصله داشت و آقای سلطانی‌طباطبایی به آنجا تشریف می‌آوردند. من در آنجا در درس اصول ایشان شرکت می‌کردم و فقه را هم نزد آقای بروجردی فرا می‌گرفتم.

*آیا مرحوم مطهری در جلسات درس، اهل اشکال بودند؟

نخیر. ایشان آرام می‌نشستند و چندان اهل اشکال گرفتن نبودند، ضمن این‌که به نظر می‌رسید در مورد مطالب مطرح شده دقت و تأمل زیادی می‌کنند.

*آیا در جلسات مرحوم‌علامه با ایشان همدرس بودید؟

آقای مطهری در دوره‌های قبل از ما، در جلسات درس مرحوم علامه شرکت کرده‌ بودند و وقتی ما می‌رفتیم، فقط گاهی تشریف می‌آوردند.

*از شاگردان مرحوم‌مطهری چه کسانی را به یاد دارید؟

در قم نمی‌دانم، ولی تهران که می‌آمدند، چند تن از دوستان ما، از جمله آقای سیدرضی‌شیرازی و آقای‌محی‌الدین انواری و عده‌ای دیگر درس فلسفه را با ایشان در مدرسه مروی شروع کردند.

*جلسات بررسی اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طباطبایی، به طور کلی چه ویژگیهایی داشتند و با توجه به دقت نظر ایشان و ارجاع پاورقی‌ها به شهید مطهری، نقش مرحوم‌مطهری در این جلسات چه بود؟

عرض کردم که شهیدمطهری قبل از ما در آن جلسات شرکت می‌کردند، ولی در این مورد چیزهایی را می‌شنیدیم. آقای طباطبایی برای رفع خستگی در منزل بسیار محقر و کوچکی در یخچال قاضی می‌آمدند و من بارها آنجا رفتم و به خاطر ارادت ویژه‌ای که به ایشان داشتم، گاهی دسته در آن خانه را می‌بوسیدم، چون حس می‌کردم مرحوم طباطبایی به آن دست زده‌اند. ایشان تمام طول هفته را درس می‌دادند و شبهای پنج‌شنبه، هرکسی را اجازه نمی‌دادند و از قبل می‌گفتند که چه کسانی آنجا بروند و به عنوان استراحت و تجدید قوا به افراد خاصی درس می‌دادند. از جمله شاگردان آن جلسه دکتر احمد احمدی بود که الان نماینده تهران در مجلس هستند.آقای نظیری هم بود که فوت کرده است و آقای مصباح‌یزدی که پای ثابت جلسه بودند.

*شما خودتان چه سالی به تهران آمدید؟

من در سالهای 28 و 29 از مشهد آمدم. در آن ایام هنوز آقای شریعتمداری به تهران نیامده بودند و من نماز ظهر ایشان در تبریز منبر می‌رفتم و با آن که آنها ترک زبان بودند، به فارسی برایشان صحبت می‌کردم. در این سالها یکی دو سالی هم در تهران در جلسات آقای آملی و آقا‌شیخ حسین شاه‌آبادی می‌رفتم.

*آیا از دورانی که شهید مطهری در تهران بودند خاطراتی را به یاد دارید؟

بله. یادم می‌آید که با آقای مطهری در مسجد جامع حاج‌آقا ضیای‌استرآبادی که امام جماعت مسجد جمعه بودند و یکی از نماز جماعت‌های نسبتاً جمعیت‌داری بود که تشکیل می‌شد و خانه‌شان همان نزدیکی‌ها بود و بعدها به پامنار آمدند، منبر می‌رفتیم.

*شهید مطهری در مورد منبر رفتن چقدر مقید بودند؟

از نظر بحث‌های مبنایی و اصولی و علمی بودن، منبرهای ایشان بسیار بالا و ارزشمند بود، ولی از جنبه‌های تحریک و تهییج و رعایت اصول خطابه، ایشان چندان تمایلی به این مسائل نداشتند، چون کسی که اهل فضل و تحقیق است، معمولاً در این زمینه‌ها، میدانداری نمی‌کند و اصولاً کارش این نیست.

*مخاطبان ایشان معمولاً چه کسانی بودند؟

موقعی که در حسینیه ارشاد و همراه با دکتر شریعتی و فخرالدین حجازی صحبت می‌کردند و مخاطبان ایشان طبقه روشنفکر و جوانان و افراد اهل مبارزه بودند، صحبت کردن ایشان فرق می‌کرد و انصافاً مقالاتی هم که در پاسخ به شبهات و اشکالات و سئوالات این قشر می‌دادند، دارای بار علمی بالایی بودند. حتی قبلاً هم گاهی هنگامی که سئوالاتی از آقای بروجردی هم می‌شد، ایشان به مرحوم مطهری ارجاع می‌دادند.

*شهید مطهری در بین روحانیون تهران چه جایگاهی داشتند و سخن ایشان تا چه حد تأثیرگذار بود؟

در تهران عده‌ای بودند که از همان ابتدا نق‌هایی می‌زدند و دوستان ما از جمله آقای مطهری، آقای‌خامنه‌ای، آقای هاشمی و برخی دیگر خیلی با آن تیپ سازگاری نداشتند.

*ویژگی‌های آن تیپ چه بودند؟

روحانیون خاصی بودند که به قول مرحوم مطهری، آقایان تجاری که به اینها پول می‌دادند، هر فتوایی را می‌خواستند از آنها بگیرند، می‌توانستند بگیرند. در مجموع آقای مطهری موقعی که در مدرسه سپهسالار یا دانشگاه تهران درس می‌دادند، از طرف همین روحانیون مورد عتاب قرار گرفتند.

*چرا؟

اوضاع زمانه طوری بود که وقتی یک روحانی سعی می‌کرد به این گونه مجامع نزدیک شود و در آنجا سخن بگوید، بسیار آزار می‌دید. مثلاً یادم هست که مرحوم علامه طباطبایی در منزلی روبه‌روی مدرسه حجتیه اسکان داشتند. همان موقع‌ها که آقای مطهری و مرحوم علامه جلساتی با پروفسور کوربن در آن منزل تشکیل می‌دادند، صاحبخانه که آنجا را وقف کرده بود، به جرم ارتباط آقای طباطبایی با دانشگاهی‌ها تهدید کرد که باید خانه را تخلیه کنند.

*شهید مطهری در مدرسه مروی چه درسی را تدریس می‌کردند و چه جایگاهی داشتند؟

اسفار ملاصدرا درس می‌دادند و شاگردان معدودی داشتند، البته محفل درس ایشان در کنار جلسه درس آقا سید ابوالحسن قزوینی بود که از نظر فلسفه معروف بودند. البته همگان هم دنبال فلسفه نمی‌رفتند و نمی‌روند و به همین دلیل شاگردان خاصی داشتند.

*آقای مطهری را به لحاظ عرفانی و روحی چگونه دیدید؟

مرحوم شهید مطهری در مجالس گوشه‌ای می‌نشستند و واقعاً متذکّر و اهل ذکر بودند و مخصوصاً ذکر لا‌اله‌الا الله را زیاد می‌گفتند. اهل تهجّد و نافله بودند و ارتباط ایشان با مرحوم طباطبایی هم نشان می‌دهد که عوالم عرفانی ویژه‌ای داشتند که واقعاً بیان اینها با کلام ممکن نیست.

*هجرت آقای‌مطهری از قم به تهران چه تأثیراتی بر حوزه و دانشگاه داشت؟

قدر مسلم این که به نظر من آمدن آقای‌مطهری از قم به تهران، ضایعه‌ای بود، یعنی اگر ایشان در قم می‌ماندند، به نظر من خیلی بهتر بود و حتی خود من از ایشان شنیدم که می‌گفتند اگر من در قم ماهی صد و پنجاه تومان می‌داشتم، آنجا را رها نمی‌کردم و نمی‌آمدم، ولی در حقیقت مجبور شدم و این تعبیر را هم داشتند که من تا وقتی که قم بودم، همه درها را به روی خود بسته می‌دیدم، اما وقتی به تهران آمدم، آن‌قدر در به روی من باز شد که نمی‌دانستم از کدام یک وارد شوم.

*نسبت شهید مطهری با انقلابی بودن و نبودن از نظر شما چیست؟

انصاف این است که امثال شهید مطهری و علامه طباطبایی انقلابی حقیقی هستند. مرحوم علامه می‌گفتند شما یک حرفهایی می‌زنید و می‌ریزند و عده‌ای را می‌گیرند. در چنین وضعیتی، آیا شما افرادی را دارید که بروند و به خانواده‌های آنها رسیدگی کنند؟ آیا با شهرستانها ارتباط دارید و می‌فهمید چه خبر است؟ واقعاً اگر کسی مسلمان باشد و با قرآن و احادیث سروکار داشته باشد، نمی‌تواند انقلابی نباشد. مرحوم علامه و مرحوم مطهری اعتقاد داشتند که باید با نظم و ترتیب خاص و حساب شده پیش رفت و در واقع مبانی فکری انقلاب را بنا نهاد. آقای مطهری مرد دانشمندی بود که پیوسته اطراف قضایا را می‌سنجید و با تدبیر اقدام می‌کرد.

*در تشکیل هیئت‌های مؤتلفه به دستور امام در تهران هنگامی که آنها از امام(ره) چند نماینده خواستند، امام‌(ره)، شهید مطهری، آقای مولایی و آقای انواری را نماینده خود اعلام کردند و این نشان می‌دهد که شهید مطهری روحیه انقلابی داشتند، ولی دست به اعمال تند نمی‌زدند. نظر شما چیست؟

به نظر من مهم‌ترین فرد هیئت‌مؤتلفه و مهره اصلی تشکیل آن، شهید مهدی‌عراقی بود که من او را در زندان دیدم که واقعاً شیری بود و حتی یادم هست که ناخن‌های او را کشیده بودند. فقط می‌دانم که پس از آغاز نهضت امام(ره)، آقای مطهری، آقای بهشتی و آقای مولایی را برای این کار انتخاب کرده بودند. یادم هست که قبل از جریان ترور منصور، مرا دستگیر کردند. خبر ترور را آقای‌ابوالفضل‌کاظمی در زندان به من داد و گفت، «فلانی! شانس آوردی که در زندان بودی، و گرنه یک پرونده سنگینی هم برای تو درست می‌شد.» چون من با جلسات زیارت عاشورای مرحوم‌عراقی رابطه داشتم.

*در مورد داستان راستان شهید مطهری خاطره جالبی دارید. آن را نقل کنید.

روایتی هست که روزی رسول خدا(ص) از جایی عبور می‌کردند، دیدند عده‌ای دور سنگی جمع شده‌اند و هر یک سعی دارند آن را بلند کنند تا ثابت شود که قوی‌ترین فرد، کیست. رسول گرامی(ص) فرمودند، «می‌خواهید به شما خبر بدهم که کدام یک قوی‌ترید؟» آنها گفتند، «چه بهتر که شما به ما مدال قهرمانی بدهید.» پیامبر فرمودند، «اگر انسان از کسی خوشش آمد، صفات خوبی را به او نسبت ندهد که در او نیست و همچنین اگر از کسی نفرت داشت، خصلت‌های شنیعی را که در او نیست، به او نسبت ندهد و بر خود مسلط باشد و جز حق، چیزی را نگوید، از همه شما قوی‌تر است.» این روایت را در منزل آقای استرآبادی که من و آقای مطهری منبر می‌رفتیم نقل کردم و بعدها که از قم به تهران می‌آمدم و جا نداشتم و به مدرسه مروی می‌رفتم و آقای مطهری هم گاهی می‌آمدند و با آن که استاد بودند و پایه و مرتبت علمی ایشان بر همگان آشکار بود، اما هیچ ابائی از سئوال کردن نداشتند. یک‌بار در مدرسه از من پرسیدند که این روایت را کجا دیده‌ام. من هم گفتم که در کتاب اصول کافی دیده‌ام. ایشان یادداشت کردند و بعد هم در کتاب داستان راستان دیدم که آن را نقل‌ کرده‌اند.

*شهید مطهری به منبری بودن شهرت داشتند؟

خیر. من و آقای مطهری در هیئت‌انصار و جاهای دیگر منبر می‌رفتیم. من تقریباً یک منبری رسمی و شناخته شده بودم اما آقای‌مطهری دانشمندی بودند که گاهی منبر هم می‌رفتند. ایشان واقعاً از نظر تواضع بی‌نظیر بود. می‌خواهم عرض کنم که در حال حاضر جای آقای مطهری واقعاً خالی است. از جهتی من حقیقتاً دلم می‌خواهد نواری از منبرهای دهه‌های عاشورای قبل از انقلاب و یکی هم از دهه‌های عاشورای فعلی ضبط و با هم مقایسه شوند. یادم هست که شب عاشورایی پای منبر مرحوم راشد بودم و ایشان عین وقایع عاشورا را چنان دقیق و تأثیرگذار نقل می‌کردند که نظیر نداشت. در آن زمان واقعاً اگر کسی می‌خواست منبر برود، مطالعه و کار می‌کرد و موضوع برایش بسیار جدی بود. این تازه متعلق به زمانی است که واقعاً منبری‌ها منبر می‌رفتند،‌ حالا که دیگر کار به دست مداحان افتاده و حقیقتاً مطالبی که عنوان می‌شوند استحکام و قدرت منبرهای آن دوره را ندارند. علی ای حالٍ، حقیقتاً جای آقای مطهری و سایر کسانی که منبرهای علمی، متین، آتشین و تأثیرگذار داشتند، بسیار خالی است و ضرورتاً باید مسائل روز، از جمله همین انرژی هسته‌ای که مطرح شده، به شکل مستدل، متین و علمی درباره‌شان بحث شود و یا خشونت، تساهل و سخنانی که مطرح می‌شوند، بر اساس متون اسلامی و احادیث و روایات باید مورد بررسی قرار گیرند و چه جایی بهتر از منبرها که عامه مردم در جریان امور قرار گیرند. به همین دلیل عرض می‌کنم که جای امثال آقای‌مطهری خالی است.

*نقش شهید مطهری در حسینیه ارشاد و انتخاب سخنرانان آنجا چه بود؟

در ابتدای امر یکی از سخنرانان معروف تازه آمده بود و مجلس او هم گرفته بود، دیدم که آقای‌مطهری از این بابت که دیگران اشکال می‌گیرند که سخنران مذکور چرا ریش ندارد، ناراحت هستند و معتقد بودند که اگر صحبت‌های آنها متقن باشد، این موضوع را نباید عمده کرد. همین برخورد را هم ایشان با دکتر شریعتی داشت تا بعدها که اشکالات علمی به دیدگاه و مباحث آنها گرفت و به انتقاد پرداخت. انصافاً یکی از کارهای مؤثر و خوب، تأسیس حسینیه‌ارشاد بود و آقای‌مطهری جزو هیئت‌مدیره بودند و به دلیل شأن علمی بالا، بسیار تأثیر گذاشتند.

*تأسیس جامعه‌روحانیت مبارز و نقش شهید‌مطهری را در آن ذکر کنید.

در قم که بودیم از همان اوایل جلساتی را با آقایان خامنه‌ای، هاشمی‌رفسنجانی و دیگران داشتیم و تقریباً کارگردان آن جلسات هم من بودم و بسیاری از نوشته‌های مرا آقای‌هاشمی می‌گرفتند و نگاه می‌کردند، مخصوصاً که من درباره جهاد خیلی کار می‌کردم. حتی موقعی که زندان بودیم، مرحوم‌مهندس‌بازرگان می‌گفت باز آقای‌مروارید با مبحث جهاد آمد. در نتیجه جلساتی در قم داشتیم که هنوز نام جامعه‌روحانیت نداشت تا این که من در سال 44 و 45 بود که برای دیدار از امام(ره) به عراق رفتم.

*فقط برای دیدار رفته بودید یا مأموریت و کاری هم داشتید؟

البته پیغام‌هایی آقایان هاشمی و بهشتی داده بودند که بردم و دو شب به تنهایی با ایشان ملاقات داشتم. همین که برگشتم شیخ محمد آقای تهرانی فوت کرده بود که با مرحوم نواب‌صفوی خیلی آشنا بود و من در تشییع جنازه‌اش شرکت کردم و وقتی به میدان موسوی رسیدم، ماشینی کنار پای من نگه داشت و مرا دستگیر کردند و به زندان بردند. تیمسار مقدم در زندان به ملاقات من آمد و از من پرسید اگر جای من بودید چه می‌کردید؟ شما به عراق رفته و با آقای‌خمینی ملاقات کرده‌اید. حالا هم که عاشوراست، پس به ما حق بدهید که تصور کرده باشیم که یک پانزده خرداد دیگری در راه است. بهترین راه این بود که شما را بگیریم و در زندان نگه داریم تا دهه محرم بگذرد. حالا شما آزادید،‌ به شرط اینکه به قم نروید که من البته نپذیرفتم، ولی بعد به این نتیجه رسیدم که دستگیری‌های متعدد من، انصافاً خانواده را زیر فشار قرار داده به همین دلیل به دماوند آمدم و در آنجا سکونت کردم و بعد که تابستان تمام شد به خیابان خراسان آمدیم که من در مسجد لرزاده به منبر می‌رفتم. در هر حال در خانه خیابان خراسان، دوستان از شهرهای مختلف می‌آمدند و ما در آن جا جلساتی داشتیم و در نتیجه تهران، مرکز این جلسات دوره‌ای شد، ولی نام جامعه‌روحانیت بعدها بر این جلسات گذاشته شد و ما در آن روزها نام خاصی روی آن نگذاشتیم. آقای‌مطهری هم در آن جلسات تشریف می‌آوردند.

*از آن ایام خاطره‌ای دارید؟

بله. شبی که قرار بود فردای آن در قیطریه نماز جماعت عید فطر برگزار شود، اعلامیه‌ها را داده‌بودیم که همه ما در این مراسم شرکت می‌کنیم. آقای بهشتی گفتند که چون آقای موسوی اردبیلی شرکت نمی‌کنند، ایشان هم نمی‌آیند. آقای مهدوی هم که خداوند سلامتشان بدارند، بیمار بودند و گفتند که نمی‌توانند بیایند. من گفتم، «ما اعلامیه داده‌ایم و باید پشت آن بایستیم و باید بدهیم اعلامیه‌ها را پخش کنند.» آن روز چنان سیل جمعیتی به طرف قیطریه سرازیر شد که همه کسانی که قبلاً از شرکت در مراسم انصراف داده بودند، خود را به قیطریه رساندند. من از همان مسجد مهدی سه راه تهران ویلا که همیشه فعالیت‌های انقلابی و آموزش اسلحه و کارهای بسیاری را در آن اداره می‌کردم، جمعیتی را به راه انداختم و خدا می‌داند که شاید اولین شعارهای مرگ بر شاهی که سر داده شد، از این مسجد بود.

*چه موقع جامعه روحانیت شکل رسمی به خود گرفت؟

هنگامی که در محلی در پیچ شمیران، ساختمانی را تهیه کردند و به این جلسات جنبه رسمی دادند که در‌ آنجا هم جلسات منظمی داشتیم.

*آیا با شهید مطهری مراوده خانوادگی هم داشتید؟ نحوه زندگی ایشان چگونه بود؟

بله، وصلت فامیلی داشتیم و از قدیم هم که اجداد ما با هم رفت و آمد داشتند. اوایلی که به تهران آمدند خانه کوچکی در خیابان خراسان داشتند، ولی بعد که به خانه‌ای در خیابان دولت آمدند،‌زندگی نسبتاً مرفهی بود. البته ایشان همیشه از نحوه چاپ کتاب‌هایشان و رفتار ناشران گلایه داشتند.

منبع: خبرگزاری فارس

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .