تبیان، دستیار زندگی
كوفه خیر چیست؟ انسان بر سر دو راهى بیوگرافى عمروعاص عمروعاص بر سر دو راهى عمروعاص در حال احتضار گریستن عمروعاص هنگام مرگ توصیف مرگ از دیدگاه عمروعاص وصایاى عمرو عاص "یا سیدی، اخبرن...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پاسخ امام حسین علیه السلام به نامه مردى از اهل كوفه


خیر چیست؟

انسان بر سر دو راهى

بیوگرافى عمروعاص

عمروعاص بر سر دو راهى

عمروعاص در حال احتضار

گریستن عمروعاص هنگام مرگ

توصیف مرگ از دیدگاه عمروعاص

وصایاى عمرو عاص

یا سیدی، اخبرنی بخیر الدنیا والاخرة. فـكتب علیه السلام:

بسم اللّه الرحمن الرحیم، اما بعد: فان من طلب رضى اللّه بسخط الناس كفاه اللّه امور الناس و من طلب رضى الناس بسخط اللّه و كله اللّه الى الناس.(1) شخصى از اهالى كوفه در نامه‌اى از حضرت، سؤال كرد كه خیر دنیا و آخرت در چیست؟

امام علیه السلام بعد از حمد و ثناى الهى، در پاسخ فرمود: آن كـه رضـایـت خداوند را مقدم بدارد بر رضایت مردم، خداوند امور مردم را از او كفایت مى‌كند و آن كه رضایت مردم را حاصل كند به سخط پروردگار، خداوند او را به مردم واگذارد.

در این مكاتبه نكاتى قابل توجه است:

اولا: بـعـضـى از مـردم در خود احساس فقر دینى دارند، لذا به دنبال تعلیم احكام مى‌روند، مانند بیمارى كه به دنبال طبیب مى‌رود اما متاسفانه گاهى انسان‌ها خود را سالم مى‌دانند و از مراجعه به طـبـیـب روحـانى و جسمانى، خوددارى مى‌كنند، در حالى كه بیمار هستند. در زندگى اصحاب ائمـه علیهم السلام بـسـیار دیده شده كه افرادى به خدمت آن بزرگواران رسیده و عقاید حقه خود را عرضه مـى‌داشتند چنانچه امثال عبدالعظیم حسنى به خدمت امام هادى علیه السلام مى‌رسد و عقاید خود را بیان مى‌كند. در زمان‌هاى گذشته، علاقه مردم به یاد گرفتن مسائل شرعى و مذهبى بیشتر بود تا امروز. جابر بن عبداللّه انصارى از صحابه گرانقدر پیامبر صلی الله علیه و آله براى شنیدن یك حدیث نبوى در باب مظالم، یك ماه از مدینه به شام مى‌رود تا آن حدیث را از عبداللّه بن انیس جهنى بشنود.(2) امـا متاسفانه گاهى براى فراگرفتن احكام دینى، حاضر نمى‌شویم حتى یك ساعت وقت را صرف كنیم و به مساجد بیاییم و مسائل شرعى را بشنویم .


خیر چیست؟

بـسیارى از مردم در تشخیص مصداق خیر و شر اشتباه مى‌كنند، خیال مى‌كنند كه خیر انسان در كثرت مال و ثروت و مقام است در حالى كه امیرمؤمنان علیه السلام مى‌فرماید: لیس الخیر ان یكثر مالك و ولدك ولكن الخیر ان یكثر علمك و عملك و یعظم حلمك ؛ خیر این نیست كه مال و فرزندانت زیاد باشد، بلكه خیر، علم و عمل زیاد همراه با حلم است. سـیـدالشهدا علیه السلام هم در این پاسخ، خیر دنیا و آخرت را در رضایت پروردگار مى‌داند، قهرا شر دنیا و آخرت هم جلب رضایت مردم و سخط پروردگار است .


انسان بر سر دو راهى

بـشـر، هـمیشه در زندگى، بر سر دو راهى قرار مى‌گیرد و خود را بین سعادت و شقاوت مى‌بیند، مـنـتـها الطاف الهى باید شامل حال انسان شود و انسان را كمك كند.در حادثه كربلا، حر بن یزید ریاحى بر سر دو راهى قرار گرفت. عمر سعد هم بر سر دو راهى قرار گرفت. عمر و عاص هـم همینطور. شش سال آخر عمر عمرو عاص، هر خواننده‌اى را تحت تاثیر قرار مى‌دهد كه در سن بالاى هشتاد سالگى، چطور به كمك معاویه شتافت و شقاوت را براى خود خرید.


بیوگرافى عمروعاص

وى فـرزند عاص بن وائل و مادرش معروف به نابغه است شش نفر با مادرش زنا كردند و هر كـدام مـدعى ابویت او شدند تا این كه قرار شد خود نابغه قضاوت كند. او هم عاص بن وائل را انـتخاب كرد! با این كه ابوسفیان مى‌گفت: عمر و عاص از صلب من است و شباهتى هم به او داشت، ولى نابغه مى‌گفت: ابوسفیان بخیل است! اما عاص كمك بیشترى به من مى‌كند! عـمـرو عـاص، بـچـه‌هـاى مـكـه را جـمـع مى‌كرد و به آنان اشعارى تعلیم مى‌داد كه بدینوسیله پیامبر را هجو كنند رسول خدا صلی الله علیه و آله مى‌فرماید: خدایا! عمروعاص مرا هجو كرد، من شاعر نیستم اما تو به عدد هر بیت شعر، او را لعن كن. عمر و عاص، در شب عید فطر، سال 43 در سن نود سالگى مرد.(3)


عمروعاص بر سر دو راهى

مـعـاویه طى نامه‌اى به عمرو عاص، از وى خواست كه از فلسطین به شام بیاید عمرو، دو پـسـر داشـت بـه نـام‌هاى؛ عبداللّه و محمد. پیشنهاد معاویه را با دو فرزندش در میان گذاشت. عبداللّه در پاسخ گفت: فاقم فی منزلك؛ در خانه‌ات بنشین. اگر به طرف معاویه بروى، نـهـایـت آن اسـت كـه از حـاشـیـه‌نـشینان او باشى و از دنیاى كمى بهره‌مند شوى.

عمرو عاص از محمد نظرخواهى كرد محمد بر عكس برادر بزرگتر گفت: ارى انك شیخ قریش فالحق بجماعة اهل الشام واطلب بدم عثمان؛ تو بزرگ قریش هستى، در خونخواهى عثمان، به مردم شام ملحق شو.! عمروعاص نیز چنین نتیجه‌گیرى كرد: امـا انت یا عبداللّه، فامرتنی بما هو خیر لی فی دینی و اما انت یا محمد فقد امرتنی بما هو خیر لی فی دنیای؛ عبداللّه! تو مصلحت دین مرا گفتى و محمد، مصلحت دنیاى مرا.

آنگاه رو كرد به غلامش به نام وردان كه زیرك و باهوش بود، گفت: یا وردان: احطط، اثاث‌ها را پایین بگذار.

یا وردان: ارحل، اثاث‌ها را بار كن.

یا وردان: احطط، اثاث‌ها را پایین بگذار.

یا وردان: ارحل، اثاث‌ها را بار كن.

وردان گفت: مى‌خواهم تو را از آنچه در قلبت مى‌گذرد خبر دهم.

عمرو عاص گفت: بگو.

وردان گـفـت: اعـتـركت الدنیا والا خرة على قلبك، فقلت مع علی الاخرة بلا دنیا، و مع معاویة الدنیا بغیر آخرة؛ دنیا و آخرت در دلت به جنگ پرداخته‌اند، مى‌گویى با على علیه السلام آخرت است و دنیا نیست و با معاویه دنیا هست و آخرت نیست.

عمرو عاص گفت: در این نظرت، خطا نرفتى، اكنون تو چه مى‌بینى؟

وردان گفت: ارى ان تـقـیـم فـی مـنـزلـك فان ظهر اهل الدین عشت فی عفو دینهم و ان ظهر اهل الدنیا لم یستغنوا عنك؛ بـنشین در خانه، اگر اهل دین پیروز شدند، در سایه دین آنان، زندگى مى‌كنى و اگر اهل دنیا پیروز شدند، از تو بى نیاز نیستند.

عـمـرو عـاص گفت: اكنون این شایعه پر شده است كه من به معاویه ملحق شده‌ام و بدینوسیله به معاویه پیوست.(4)

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌فرماید: لـم یـبـایـع حـتـى شـرط ان یـؤتـیـه عـلـى الـبـیعة، ثمنا فلا ظفرت ید البایع و خزیت امانة المبتاع (5) ؛ عـمرو عاص بیعت نكرد مگر آن كه اول ثمن بیعت را گرفت (حكومت مصر) فروشنده بركت نكند و این معامله موجب رسوایى گردد.

نـكـته: عمروعاص در حالى به معاویه ملحق شد كه سن او بالغ بر هشتاد بود و نقش عمده‌اى را در جنگ صفین بازى كرد و در سال 43 هجرى هم جان به مالك دوزخ سپرد.


عمروعاص در حال احتضار

در موقع احتضار، محافظین خود را جمع كرد و گفت: من براى شما چگونه بودم؟

گفتند: آقاى خوبى بودى و در حق ما بسیار احسان كردى. گفت: من اینها را انجام مى‌دادم تا امروز مرگ را از من دفع كنید. آنان به همدیگر نگاهى كردند كه چه مى‌گوید؟

گفتند باور نمى‌كردیم كه امروز این چنین سخن بگویى، تو مى‌دانى كه ما نمى‌توانیم مرگ را از تو دور كنیم. عـمروعاص گفت: من هم مى‌دانم كه این كار در حیطه قدرت شما نیست، خدا رحمت كند على بن ابیطالب را كه مى‌گفت: حرس المر اجله (6)


گریستن عمروعاص هنگام مرگ

ابن شماسه مى‌گوید: در حال احتضار عمروعاص، در كنارش بودم، صورتش را به طرف دیوار كـرد و مـدت زیـادى گـریـه كرد پسرش پرسید چرا گریه مى‌كنى؟

گفت: در عمرم، سه دوران گذشته است:

1ـ دوران كفر كه اگر مرگم فرا مى‌رسید، یقینا اهل آتش بودم .

2ـ دوران مصاحبت با پیامبر صلی الله علیه و آله كه اگر مرگم مى‌رسد، اهل سعادت مى‌شدم .

3ـ دوران پـس از پیامبـر كه مرتكـب امورى شـدم و نمـى‌دانـم چـه خواهد شد.


توصیف مرگ از دیدگاه عمروعاص

عـمـروعـاص همیشه مى‌گفت: انسانى كه در حال احتضار است و عقل هم دارد، چطور مرگ را تـوصـیف نمى‌كند. وقتى موقع مرگش فرا رسید، پسرش عبداللّه بن عمرو گفت: اكنون مرگ را براى ما توصیف كن. گـفـت: پـسرم! مرگ قابل توصیف نیست ولى همین مقدار برایت بگویم كه گویا در گردنم كوه رضـوى، سـنگینى مى‌كند و در درون خودم، خار درخت را احساس مى‌كنم و گویا جانم از سوراخ سوزن بیرون مى‌آید.


وصایاى عمرو عاص

عمرو عاص به فرزندانش دستور غسل و كفن داد و آنگاه گفت:

شـدوا عـلـی ازاری فـانی مخاصم، ولا تجعلن فی قبری خشبة ولا حجرا و اذا و اریتمونی فاقعدوا عندی نحر جزور و تقطیعها استانس بكم. (7)؛ پای مـرا محكم ببندید كه مورد خصومت هستم و در قبر من چوب و سنگ نگذارید و به مقدار نحر شتر و قطعه كردن گوشت‌هاى آن، نزد من بمانید تا به شما انس پیدا كنم.

پی‌نوشت‌ها:

1- بحار الانوار، 78/126.

2- پیغمبر و یاران، 4/117، به نقل از اسد الغابه، 3/119.

3- الحدید، 6/282.

4- الامامة والسیاسة، 1/87.

5- نهج البلاغه، خطبه 26.

6- اشـاره بـه حـكـمت 312 نهج البلاغه است كفى بالاجل حارسا براى مرگ كافى است كه نگهبان انسان باشد.

7- طبقات ابن سعد، 4/6 / استیعاب، 3/1184/ رقم الترجمة 1931.

منبع:كتاب نامه‌ها و ملاقات‌هاى امام حسین علیه السلام، على نظرى منفرد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.