ناصر زراعتی؛
آیندهی خوبی را برای ادبیات داستانیمان میبینم
ناصر زراعتی به ادبیات داستانی ایران خوشبین است و آیندهی خوبی را برای آن میبیند.
وی در گفتگو با ایسنا، به ارایهی دیدگاههایش دربارهی روند كنونی ادبیات مهاجرت، جایزهی نوبل، وضعیت ترجمهی آثار ادبیات داستانی ایران، تاثیر جنگ بر قلم نویسندگان و... پرداخت.
شكلگیری ادبیات مهاجرت در سالهایِ اخیر؛ ویژگیها و چشماندازها
زراعتی معتقد است: ادبیات مهاجرت و خارج از کشور (یا به تعبیرهای گوناگون دیگر)، بیتردید چشمانداز خوبی داشته و دارد.
او در اینباره توضیح داد: در دو دههیِ گذشته، نویسندگانِ ایرانی پراکنده در اقصا نقاط جهان، چه خودخواسته و چه از سر اجبار، داستان بلند و کوتاه بسیار نوشتهاند. گروهی از آنها نویسندگانی هستند که پیش از ترک ایران، کارشان را آغاز کرده بودند و چهرههایِ مشهور میانشان اندک نیست. گروهی نیز جوانانی بوده و هستند که سابقهای در میهن نداشتهاند. در میانِ این گروه دوم نیز چهرههایی هستند که به شهرت دست یافتهاند. برای برشمردنِ ویژگیهای این نوع ادبیات (البته داستانی)، باید که تمام کتابها و نشریهها و آثار منتشرشده را بادقت مطالعه و بررسی کرد.
به اعتقاد او، خوشبختانه در سالهایِ اخیر، چه در داخل و چه در خارج از ایران، چند پژوهشگر و منتقد چنین کاری را آغاز کردهاند.
زراعتی با اشاره به مضمونهای مورد توجه در آثار ادبیات مهاجرت یادآور شد: این ویژگیها شامل دو بخش مضمون (موضوع و درونمایه) و شکل (فرم) میشود. غیر از پرداختن به یادها و خاطرات اکثرا نوستالژیک گذشته (دورانِ کودکی و نوجوانی در وطن)، که مهمترین مضمون است، پرداختن به محیط و مکان و مردمان و اوضاع و احوال زیستی در کشور و شهر محل سکونت نویسنده، دومین مضمون است. دیگر مضمونها طبیعی است که تنهایی است و غربت و دشواری زندگی در محیط بیگانه و مسائل حاصل از این گونهی زندگی. مشکلات خانوادگی، درگیری میانِ زن و شوهرها، والدین و فرزندان، تضاد نگاه و اندیشههای سنتی با فرهنگ سرزمینِ تازه و البته پرداختنِ به موضوعها و مسائلی که بهدلایل متعدد، امکانِ نوشتن و انتشار آنها در داخل وجود ندارد.
او دربارهی مسالهی فرم در این آثار نیز اظهار داشت: تقریباً تفاوت چندانی میانِ این آثار با نوشتههای داخل ندیدهام؛ اگرچه استثناهایی میتوان یافت.
ترجمهی آثارمان قابل توجه و كافی نیست
این داستاننویس در ادامه درباره ترجمه آثار ادبیات داستانی ایرانی به زبانهای دیگر توضیح داد که در حد توان و امکانات البته معدود و محدود، کارهایی انجام شده و میشود، که بههیچوجه قابل توجه و کافی نیست. در این زمینه هم باید مطالعهای دقیق و اصولی صورت گیرد. نخستین گام برای انجام این مطالعه، گردآوری، فهرست کردن و طبقهبندی کارهای ترجمهشده به زبانهای گوناگون است؛ چه کارهایی که چاپ شده، چه کارهای ترجمهشده، اما چاپنشده، و چه کارهای در دست ترجمه. با توجه به امکانات اینترنتی و وجود سایتهای کوچک و بزرگ و عمومی و شخصی و حتا وبلاگها، و نیز نشریههایِ متعدد ادبی و ویژهی کتاب، بخصوص در ایران، انجام این کار چندان دشوار نیست. گام بعدی تشویقِ مترجمانِ تواناست برای ترجمهی آثار باارزش، بدونِ درنظر گرفتنِ روابط و فقط براساسِ ضوابط. و آنگاه، یافتنِ ناشرانِ معتبر خارجی است در درجهی نخست، و نیز فراهم آوردنِ امکانِ انتشار آثار ترجمهشده به شکل آبرومندانه و پخشِ آن در جهان. روشن است که انجام درست چنین کاری به پشتوانهی مالی نیازمند است.
او به نقش و اهمیت حمایت موسسههای دولتی نیز اشاره كرد و افزود: بهتر آن است که مؤسسهای دولتی با مدیریتی آگاه و بودجهی کافی عهدهدار انجام چنین امر ضروری شود و معیار گُزینش صرفا ارزشِ ادبیِ آثار باشد و لاغیر. چنین مؤسسهای میتواند خصوصی نیز باشد؛ البته باز هم به این شرط که کار سلیقهیی نباشد و ضابطه وجود داشته باشد و بدونِ غرض انجام شود.
اثر باید در درجهی نخست بومی باشد
زراعتی همچنین درباره دغدغهی نویسندگانِ امروز ایرانیِ داخل کشور اظهار داشت: دغدغهی نویسندگانِ امروزِ ایرانیِ داخل کشور دغدغهی بدی نیست. مثل همهی دغدغههای نویسندگان در تمام زمانها و مکانهای این جهان، واکنش ذهن و روحیهی حساس هنرمند است در برابر اوضاع و احوال جامعه و مشکلات روزگار و زندگی و نابهنجاریهایِ رایج.
او همچنین دربارهی توجه به بومی و ایرانی بودنِ این آثارِ ادبی گفت: این مساله را نه تنها من، که هیچکس نمیتواند تعیین یا حتا توصیه کند. این خود نویسندهی ایرانی است که ضرورت دارد به این درک رسیده باشد که اثرش باید در درجهی نخست ایرانی (یا بومی) باشد، تا بتواند اولا ارزش داشته باشد و ثانیا در دنیا، بهعنوانِ اثری ایرانی مطرح شود.
پیدا كردن اشتراكها به این سادگیها نیست
ناصر زراعتی در بخش دیگری از این گفتوگو در پاسخ به این پرسش كه اشتراك میانِ آثارِ ادبیِ نویسندگان داخل کشور و نویسندگانِ ایرانیِ مهاجر را چگونه ارزیابی میكند، متذكر شد: در این زمینه نمیتوان پاسخی دقیق داد، مگر اینکه بخواهم اَلَکی حرفی زده یا اظهارِ فضلی کرده باشم که میدانید کارِ درستی نیست و مایهی ریشخند دوستانِ آگاه خواهد شد. فقط در صورتی میتوان پاسخی نسبتاً قابل شنیدن یا خواندن به این پرسش داد که تمام آثارِ ادبی داخل و خارج را مطالعه کرد و یادداشت برداشت و نکات مشترک را یافت و مقدار و اندازهی این اشتراک را تعیین کرد.
نوبل هم شده مایهی دردسر
او سپس دربارهی بحثهایی كه درباره دریافت نوبل ادبی در محفلهای ادبی ایران صورت میگیرد، پاسخ داد: این جایزهی ادبیِ مؤسسهی مرحوم آلفرد نوبل هم برای من یکی شده است مایهی دردسر: در سوئد، دوستانِ نویسندهی سوئدی ریشخندکنان سرزنشمان میکنند که: «مگر شما برایِ هموطنانتان توضیح نمیدهید که این جایزهی ادبی نوبل چیست و چگونه برندهی هرسالهاش انتخاب میشود؟! اینجا (ایران) هم که میآیم، نظرم را در اینباره جویا میشوند و از «جایگاه»مان میپرسند...
پارسال، وقتی یکی از شاعرانِ هموطنِ ساکنِ اروپا نامهای سرگُشاده به مؤسسهی نوبل نوشت و یكی از شاعران مطرح كشور را برایِ دریافت جایزهی ادبیِ نوبل معرفی و بهاصطلاح کاندیدا کرد. دوستی از من پرسید: «قضیه چیست؟» گفتم: «میخواهی همین فردا من تو را برایِ جایزهی ادبی نوبل کاندیدا کنم؟ البته تو هم میتوانی محضِ تشکر، مرا کاندیدا کنی!»
ببینید، قضیه از این قرار است که هر شخصِ حقیقی یا حقوقی و هر انجمن و کانون و سازمانی میتواند شخص یا اشخاصی را معرفی کند. حتماً هم مؤسسهی نوبل پس از دریافت هر نامه یا توصیهنامهای، ضمنِ تشکر، رسیدنِ آن را اعلام خواهد کرد. اما این معرفی و کاندیدا کردنها، چیزی را تعیین و ثابت نمیکند. جایزهی ادبی نوبل، مثل هر جایزهی ادبی یا غیرِادبیِ دیگری، البته که هیأتی دارد برای بررسیِ آثارِ نویسندگان و شاعرانِ جهان و گُزینشِ یکی از آنان بهعنوانِ برندهی سال. اگرچه میتوان حدسهایی زد (مثلاً در یکی دو سال گذشته، با ترجمهی رمانهایِ اورهان پاموک به زبانهایِ مختلف ازجمله سوئدی و انتشارِ وسیعِ آنها و استقبال خوانندگان و منتقدانِ ادبی و شرکتش در نمایشگاه بینالمللیِ کتاب در گوتنبرگ سوئد، هم در سال گذشته و هم امسال، میشد حدس زد که ممکن است جایزهی ادبی نوبل را به او بدهند و دیدیم چنین هم شد.)، اما گاهی حتا حدس هم زده نمیشود (نمونهاش سال 2005 بود که این جایزه را به هرولد پینتر دادند).
او در ادامه تصریح كرد: واقعیت این است که جز اعضایِ همان هیأت، هیچکس از نام و نشانِ کاندیداهای اصلی و نهایی اطلاع ندارد. این جایزه تقریباً از شائبههایِ سیاسی هم دور نگه داشته شده است. (غیر از یکی دو مورد، مثلاً پاسترناک و سولژنیتسین و شولوخف نویسندگانِ روس، که دو نفر اول از منتقدان و بهنوعی مخالفان حکومت شوروی بودند و سومی از موافقان و بهگونهای شاید بتوان گفت از نویسندگانِ «رسمی»، و نویسندهی مصری نجیب محفوظ که جایزه دادن به او تقریباً همزمان بود با مذاکرات صلح میانِ مصر در زمان انور سادات با رژیم صهیونیستی اسراییل و شاید جز یکی دو مورد شبههبرانگیزِ دیگر، کوشیدهاند نوبل ادبی با سیاست قاطی نشود).
زراعتی در این زمینه افزود: در ضمن، در جایزهی نوبل برخلاف مثلاً جایزهی سینمایی اسکار یا جایزههایِ ادبی رایجشده در سالهایِ اخیر در ایران (مثلاً جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری)، اینطور نیست که پنج یا شش، هفت نویسنده به مرحلهی نهایی برسند و هیأت مربوط از میانِ آنها یکی را بهعنوانِ برنده انتخاب کند. پس به این ترتیب، نمیتوان گفت که فلانی و فلانی کاندیدا بودهاند، اما جایزه را دادهاند به بهمانی! چنانكه یكی از شاعران مطرحمان هم بر اثر القائات نادرست برخی هموطنان ناآگاه یا كمآگاه، مدتی تصور میشد، نامزد نوبل ادبی است. قضیه البته خیلی ساده است: آیا باید آثارِ نویسندگان و شاعرانِ خوب و برجستهی ما به زبانِ سوئدی یا دستکم یکی از زبانهایِ اروپایی (مثل انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و...) ترجمه شود، تا هیأت نوبل بتواند آنها را مطالعه و بررسی کند، یا نه؟ آنها که نمیتوانند بروند زبانِ فارسی را یاد بگیرند، تا آثارِمان را بخوانند و به نویسندهی هموطنِ ما نوبل ادبی بدهند؟ همانطور که اگر به نجیب محفوظ مصری یا اورهان پاموک ترک جایزه دادند، نرفتند عربی و ترکی استامبولی بیاموزند، بلکه داستانهایِ آنها را به سوئدی و فرانسه و انگلیسی و آلمانی و... خواندند. گذشته از همهی این حرفها، البته که استقبال منتقدانِ ادبی و ادبدوستانِ اروپایی از این آثارِ ترجمهشده هم شرط است. منِ ایرانیِ دوستدار ایران و فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی و دلبستهی عزیزانِ شاعر و نویسنده هموطن، البته که از ته دل آرزومندم روزی یکی از این عزیزان نوبل ادبی بگیرد، تا من هم بتوانم افتخار کنم، اما باید واقعبین هم باشم تا به توهم و یأس و افسردگی دچارِ نشوم. غیر از تلاش در آفرینشِ آثارِ باارزشِ ادبی، منِ ایرانیِ نوعی، مهمترین کاری که لازم است بکنم، این است که بکوشم آثارِ باارزشِ ادبیمان بهشکل آبرومندانه و پاكیزه، به زبانهایِ دیگر ترجمه شود و در اختیار جهانیان، از جمله «نوبلی»هایِ سوئد، قرار گیرد.
به آیندهی ادبیات داستانی خوشبینم
زراعتی سپس درباره آیندهی ادبیات داستانی و داستاننویسی ایرانی توضیح داد: اصولاً آدم خوشبینی هستم و از آنجا که ادبیات داستانی و بخصوصِ داستانِ امروزِ سرزمینم ایران را خیلی دوست دارم، آیندهی خوبی را برایِ آن میبینم. البته داستانهایِ کوتاه و بلند منتشر شدهی نویسندگانِ بخصوصِ جوانمان هم موید این پیشبینیِ خوشبینانهی من است.
نویسندگان از جنگ نوشتهاند و مینویسند
ناصر زراعتی در اینباره توضیح داد: نویسندگان و داستاننویسانِ ما تا جایی که توانستهاند از مقولههای اجتماعی مثل جنگ در آثارشان بهره بردهاند و به آنها پرداختهاند. جنگ هم بهعنوانِ یکی از مقولات اجتماعی - سیاسی که ملت شریف ما طی هشت سال دفاع مقدس درگیر با آن بود، چه در سالهایِ جنگ (از 1359 تا 1367) و چه پس از آن، مورد توجه داستاننویسان بوده است و بازهم همه، چه آنان که از نزدیک شاهد آن بودند، مانند نویسندگانِ جنوب و غرب، و چه نویسندگانی که دور از آتشِ برافروختهی آن زیستند، اما بههرحال تبعاتش را تجربه کردند (مثلا بمبارانها و موشکبارانهایِ شهرها)، در حد تواناییشان به آن پرداختهاند و همچنان که میبینید و میبینیم، هنوز هم به آن و تبعات و آثارش (که حالا حالاها باقی خواهد بود) میپردازند و خواهند پرداخت.
او معتقد است: هرچه آثارِ ادبیِ همزمان با جنگ، خام و تا حدودی سطحی و عجولانه و بیشتر شعاری بود، برعكس داستانهایِ سالهایِ اخیر عمیق و مؤثر و واقعبینانه و البته اندوهزاتر است.
زراعتی افزود: در این چند ساله، داستانهایِ خوب و حتا تکاندهندهای از نویسندگانِ جوانِ شاهد جنگ خواندهام. بهگمانم هرچه بیشتر و دقیقتر درباره این فاجعه نوشته شود، بهتر است. به امید آنکه دیگر جنگی درنگیرد و انسانها از میان نروند و صدمه نبینند؛ چه در ایران و چه در سرزمینهایِ دیگرِ جهان. به امید آنکه با نوشتنِ درباره سیاهی و تلخی جنگ و صدمات جبرانناپذیرش، درخت پر شاخ و برگ صلح و دوستی و عشق و مهربانی تناورتر و سرسبزتر شود.
منبع : ایسنا