تبیان، دستیار زندگی
توجه به نشانگان سنتی در تهران و تأکید بر فرهنگ پهلوانی که در تهران قدیم از سنت های اجتماعی قابل توجه محسوب می شده، روندی را در ادبیات به راه انداخته است که امیرخانی از چهره های عمده آن محسوب می شود. رمان گود، اثر مهدی افشارنیک که به تازگی توسط انتشارات
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گود و قیدار

رمان هایی از رضا امیرخانی و مهدی افشار نیک

توجه به نشانگان سنتی در تهران و تأکید بر فرهنگ پهلوانی که در تهران قدیم از سنت های اجتماعی قابل توجه محسوب می شده، روندی را در ادبیات به راه انداخته است که امیرخانی از چهره های عمده آن محسوب می شود. رمان گود، اثر مهدی افشارنیک که به تازگی توسط  انتشارات چشمه منتشر شده نیز در همین گونه دسته بندی می شود.

بخش ادبیات تبیان
گود, قیدار

امیرخانی در دو رمان «من او» و «قیدار» مشخصا سراغ این شیوه رفته و در این بین قیدار مشخصا رمانی پهلوان گراست. «گود» با این که رمانی کاملا سیاسی و تاریخی است، بستری برای روایت برگزیده که توجه به بازارچه و زورخونه و گود آن از مهم ترین فاکتورهای کتاب به حساب می آید. هم گود و هم قیدار به فرارفتن از تیپ «لوطی» و «پهلوان» تأکید دارند. شخصیت های هر دو رمان، چه «آمیز محمود» در رمان افشار نیک و چه «قیدار» در رمان امیرخانی اهل کسب وکار هستند و هر دو رمان تصور کلیشه ای در این باب را که این قشر، لمپن و حاشیه بورژوازی هستند، از بین می برند. آمیزمحمود در بازارچه نایب السلطنه کاسب است و قیدار هم گاراژ دارد. هر دو هم از مازاد درآمدشان برای کارهای خاص بهره می برند. هر دو نویسنده سعی دارند تصویری متفاوت از کسب و تصوف و جوانمردی ارایه بدهند. تصویری که با قرائت های چپ گرایانه از بازار تفاوت های بنیادین دارد. اگر در ادبیات سطحی چپ گرا، کاسب و بازاری آدم هایی نزول خوار و شکم باره هستند، در فضاهای امیرخانی و افشارنیک انسان هایی با اصول و ساختارمند تصویر می شوند. خانه قیدار همیشه از محرومان پر و قیدار سفره دار است. آمیز محمود غیر از توجه به هیأت و زورخانه به خانواده زندانیان سیاسی نیز کمک و سرکشی می کند. بزرگ منشی و اخلاق جوانمردی نیز از خصوصیات هر دو اثر  است.

برخورد اصلاح طلبانه و برخورد سنت گرایانه

نکته مهم در تفاوت خوانش این دو نویسنده به ماجرای کودتای ٢٨مرداد برمی گردد. امیرخانی و قیدار از کنار این موضوع عبور می کنند. اما مسأله برای رمان گود خیلی مهم است. از نظر نویسنده لوطی های تهران نمی توانند بدون اعتنا از روز ٢٨مرداد بگذرند و باید روشن شود چرا این پناهگاه های مردم در برابر ظلم، در آن روز عمله ظلم شدند

اما بین قیدار و آمیز محمود تفاوت های عمیقی وجود دارد. قیدار یک زخم عشقی از شهلاجانش بر دل دارد و خلوت بلندمدت او در اتاق بالای گاراژ از سر این است که عشقش را در یک تصادف ناکار کرده است و چالش بیرونی اش رقابت با گروهی گانگستر است که می خواهند گاراژ و کسبش را از او بگیرند. چالش های قیدار در زندگی اش ساده و قابل پیش بینی اند. آمیز محمود در ظاهر اصلا چالش خاصی غیر از قهر با برادرزنش که شریکش است، ندارد. در میانه داستان هم با او آشتی می کند. اما ماجرای اصلی آمیز محمود در لایه های زیرین اتفاق می افتد. اختلاف آمیز محمود و عباس مروارید بر سر شکستن دل پهلوان ناظم است که از دل شکستگی سکته می کند و می میرد. پهلوان ناظم لوطی ای است که ٢٨مرداد سال ٣٢ در غارت خانه مصدق همراه شعبان بی مخ بوده است و به همین دلیل قافیه را در رقابت با پهلوان مصطفی طوسی باخته و از جرگه پهلوانان رانده شده و به همین خاطر به زورخانه آمیز محمود پناه آورده است. زورخانه ای که گودش بوی بدی می دهد. عباس مروارید با ناظم مهربان نیست و عرصه را بر او تنگ کرده است اما آمیز محمود، ناظم را حمایت می کند و قصدش این است که او را به عرصه برگرداند و...
در واقع آمیز محمود درپی بازسازی رسوم و سنت های پهلوانی است و معتقد که برای وحدت باید از خطاها گذشت. سنتی که او می خواهد پهلوانی را به آن سمت بکشد، سنت «حاج ممد بلورفروش» است که روزگاری مرشد او بوده.

گود, قیدار

امیرخانی در مصاحبه ای گفته شخصیت قیدار را برمبنای شخصیت جهان پهلوان تختی نوشته، هر چند با خواندن داستان احتمالش بسیار کم است که به کشف این نکته نائل شویم و بیشتر این گونه به نظر می رسد که قیدار تداوم «مصطفی» شخصیت «من ِاو» باشد. «قیدار» امیرخانی شیفته سید و روحانیت است اما آمیز محمود بر زورخانه و هیأت متمرکز است. بعد از انقلاب هم معترض دوستان بازاری اش می شود که به دولت پیوسته اند. قیدار در شخصیت و رفتار از آمیز محمود  به تیپ «لوطی» نزدیک است و آمیز محمود بیشتر در عملکرد پیرو رویه های لوطی منشانه است. به عنوان نمونه فراری دادن چریک از خانه اش و اجازه ندادن به دامادش برای دستگیری آن.
نکته مهم در تفاوت خوانش این دو نویسنده به ماجرای کودتای ٢٨مرداد برمی گردد. امیرخانی و قیدار از کنار این موضوع عبور می کنند. اما مسأله برای رمان گود خیلی مهم است. از نظر نویسنده لوطی های تهران نمی توانند بدون اعتنا از روز ٢٨مرداد بگذرند و باید روشن شود چرا این پناهگاه های مردم در برابر ظلم، در آن روز عمله ظلم شدند. ناظم که آن روز در غارت خانه مصدق همراه شعبان بی مخ بوده، نادم است و پشیمان اما زمانه مهلت ندامت به او نمی دهد. اما بوی بد گود که استعاره دقیقی در این رمان است، سال ها بر جا می ماند و نزدیکی سال های بعد راز بدبویی گود زورخونه کشف می شود. درواقع برای زنده نگه داشتن این سنت افشار نیک دست به نقد این جریان می زند و زنده بودن را در نقد می داند. امیرخانی از نقد می گذرد و بزرگداشت به پا می کند. برخورد اولی اصلاح طلبانه و دومی سنت گرایانه است. اینجاست که خوانش پهلوانی این دو نویسنده از هم فاصله می گیرد.
رمان گود افشار نیک درحقیقت موضع گیری متفاوتی نسبت به سنت از خود بروز می دهد و خوانشی ادبی تر از کلیت رخدادها به ذهن متبادر می کند... به واقع برخوردی خلاقانه با زمان و رویدادهایی که از سر بازار و تهران گذشته.


منبع: شهروند/ پیمان حسینی