همسری از بزرگ مردی می گوید(1)
نخست وزیری هژیر و اعتراضات فداییان اسلام
در اواخر سال 1326 زمزمه نخست وزیری هژیر سراسر شهر تهران را فراگرفت و سرانجام در بیستم خرداد ماه سال هژیر به نخست وزیری رسید ؛ ماموریت چند ساله او در انگلستان و كسب مقام های بسیار مهم ماهیت هژیر را برای مردم ایران روشن ساخته بود وهمه می دانستند كه او یكی از افراد دست نشانده انگلیس است.
نواب و آیت الله كاشانی، هژیر را خطر بزرگی برای ایرانیان میدانستند و یقین داشتند كه با نخست وزیری او استبداد دورانهای گذشته به این كشور باز خواهد گشت. به همین دلیل مردم با رهبری این دو بزرگمرد برای اعتراض به این تصمیم روز بیست سوم خرداد ماه در مقابل مجلس شورا تظاهرات كردند و نواب برای آنان سخنرانی نمود سپس به منزل آیت الله كاشانی رفته و در آنجا تجمع نمودند.
تعطیلی بازار توسط نواب
پس از تظاهرات مردم، نواب تعطیلی بازار را ضروری دانست البته این كار به نظر آیت الله كاشانی بعید بود، اما نواب برای اینكه بازار بر مبنای اعتقادات تعطیل شود و فرصتی به دست چپاولگران ندهد شخصاً به بازار بزرگ چهار سوق و بازار كفاشها رفت. كسبه با فهمیدن موضوع و مقصود با رضایت كامل بازار را بستند كه این تعطیلی 3 روز ادامه داشت.
تظاهرات به دستور نواب
هنگامی كه بازار تهران تعطیل شد، مردم در مقابل مسجد سلطانی تجمع نمودند. نواب و تعدادی از فداییان در آنجا سخنرانی كردند سپس برای ادامه اعتراض به مقابل سفارت انگلیس رفتند. یكی از جوانان به دستور نواب تنفر شدید خود را نسبت به بیگانگان اعلام نمود. آنگاه موج جمعیت به بهارستان بازگشتند و در مقابل مجلس جمع شدند.
دستگیری نواب و تلاش برای آزادی او
روز بیست و چهارم خرداد ماه سال 1327 نواب صفوی به همراه آقای جعفر جهان و یكی از وكلای دادگستری دستگیر گشت و با دستگیری نواب تظاهرات روز بیست و پنجم انجام نشد. صبح روز بیست و ششم خرداد، گروهی از فداییان اسلام برای اعتراض به بازداشت نواب از منزل آیت الله كاشانی حركت كرده و در مقابل مجلس تجمع نمودند. سید عبدالحسین واحدی یكی از نمایندگان نواب طی یك سخنرانی، آزادی رهبر فداییان اسلام را خواستار شد و اعلام نمود تا زمانیكه نواب آزاد نشود این جمع متفرق نخواهد گشت. بر اثر اعتراضات فداییان، نواب در همان روز از زندان بیرون آمد و به منزل آیت الله كاشانی رفت.
روز بعد به دستور رهبر فداییان اسلام مردم تهران در مقابل دانشگاه و بازار تهران تظاهرات باشكوهی به راه انداختند.
تصمیم برای اعدام انقلابی هژیر
جلسه اضطراری فداییان در آبان ماه سال 1327 تشكیل شد. خشم، وجود نواب را فرا گرفته بود. او لرزش صدایش را كنترل نمود و با ملایمت گفت: «پیش بینی ما درست بود، البته همین كه رژیم فهمید پایگاهی در میان مردم ندارد برای ما پیروزی بزرگی است اما نمیتوانیم به آنها اجازه بدهیم كه مجلس را از نمایندگان واقعی مردم خالی كنند. در این چند روز كه از شمارش آرا میگذرد نمایندگان جبهه ملی از حد نصاب رأی برای وكالت تهران خارج شدهاند. آنها به گمان خودشان میخواهند نگذارند كه مبارزه به پیروزی برسد. از آغاز نیز معلوم بود كه تحصن مصدق بیفایده است، و كسی به حرفش گوش نمیدهد. فردا روز عاشورا است. ظهر كه همه دستهها در مسجد جمع میشوند برای همه صحبت خواهم كرد. بالاتر از سیاهی كه رنگی نیست. میخواهند مرا بكشند؟ باشد من آمادهام.
فداییان میدانستند كه با این عمل ممكن است اتفاقی برای رهبر عزیزشان بیافتد، به همین دلیل از او درخواست نمودند این كار را انجام ندهد. اما هر چه او را قسم دادند نواب تسلیم نشد. سرانجام سید حسین امامی از جای برخاست و گفت: فكری كردهام كه دیگر لازم نیست شما سخنرانی كنید.
…اعدام انقلابی هژیر
مسجد سپهسالار روز 14 آبان ماه سال 1327 هجری شمسی مصادف با عاشورای حسینی را بر صحیفه قلب خویش ثبت نمود. روزی كه هژیر توسط سید حسین امامی به كیفر اعمال خویش رسید. بار دیگر عاشورا شهامت یاران حسین بن علی (ع) را به خود دید و آسمان بر صداقت مردان خدا سجده نمود. امامی عزیز در ظهر عاشورا به كنار هژیر رفت و هفت تیر خود را بر سینه او قرار داد. شبستان مسجد با قطع برق توسط فداییان اسلام تاریك شد و امامی اولین تیر را شلیك نمود. با به گوش رسیدن صدای تیر محافظان نخست وزیر فریاد زدند: لامپ تركید. ...
نوای الله اكبر تعجب همگان را برانگیخت. بله ، بار دیگر فداییان با شعار خود این عمل خداپسندانه را بر عهده گرفتند. مدتی بعد سید حسین امامی به حكم دادگاه رژیم ستمشاهی در میدان توپخانه اعدام شد.
سفر نواب به قم برای اعلام تشكیل مجمع مسلمانان
نواب حوزه علمیه قم را عامل مؤثری در پرورش افكار عمومی میدانست. به همین دلیل رهسپار قم شد تا با اعلام تشكیل «مجمع مسلمانان مجاهد» راهش را برای دیگران آشكار سازد. شب چهاردهم بهمن ماه نواب برای سخنرانی وارد شبستان مسجد شد. مأموران رژیم برای ممانعت از برگزاری این مجلس منبر مسجد را برداشتند. رهبر فداییان با تعجب به اطراف نگریست و با نام خدا و ستایش ائمه (ع) سخنانش را آغاز نمود.« منبر را برداشتهاند تا به منبر نروم، فكر میكنند با نبودن آن دست از وظیفهام بر میدارم.» اما ناگهان در میان نگاه حیرت زده مردم جوانی تنومند نواب را به شانه خود نشاند و بلند كرد. بزرگ مرد فداییان گفت: «من منبر روح دارم! اگر برای خاموشی چراغ هدایت، منبرهای چوبین را بردارند، مشعلدار ارشاد یك جوان غیور خواهد شد.» آن شب نواب در مورد اصول اعتقادات و وظایف افراد سخنرانی نمود و به تهران بازگشت.
بازگشت به تهران
پلیس تهران در تمام ورودیهای شهر، ایستگاه بازرسی قرار داد، اضطراب خاصی در میان فدائیان بوجود آمد. دو نفر از فداییان پالتویشان را به نواب و واحدی دادند و گفتند: «این را بپوشید و دكمههایش را تا بالا ببندید، لبه یقه را هم روی صورتتان برگردانید و عمامهتان را بردارید.» آنها نیز چنین كردند، در همین لحظه مأمور بازرسی به طرف ماشین آنها رفت و گفت: «به اعلی حضرت تیراندازی شده.»
راننده با آرامش اشارهای به صندلی عقب كرد و گفت: «برادرم وبا دارد و باید او را به بیمارستان برسانم. ما آلوده هستیم و اگر به سروان گزارش دهی، مجبور میشوی خودت ما را به بیمارستان ببری و ممكن است تو نیز دچار این بیماری شوی.» گروهبان مكثی كرد و گفت: «زود باشید تا سروان نیامده بروید.» با گذشتن از ایست بازرسی نواب با عصبانیت گفت: «چرا دروغ گفتی؟» راننده پاسخ داد: «من دروغ نگفتم آقا، قبل از اینكه به دنبال شما بیایم برای دیدار خانوادهام به كاشان رفته بودم. برادرم حالش خوب نبود. ما گمان كردیم وبا دارد، وقتی او را به بیمارستان بردیم متوجه شدیم كه سالم است. پس با خیال راحت به قم آمدم تا شما را به تهران ببرم. من با اخلاق شما آشنا هستم.
مردم كاشان و دكتر برجیس
در سالهای سیاه حكومت «رزم آرا» پزشكی یهودی در كاشان در ضمن طبابت به تبلیغ بهائیت پرداخته و همچنین با طبابت دروغین خود منجر به كشته شدن بیش از صد نفر مسلمان و تجاوز به ناموس آنان شده بود. دولت در برابر جنایات «دكتر برجیس» سكوت نمود. سرانجام پس از مدتها 8 نفر از مردم متعصب كاشان به رهبری آقای «رسول زاده» و پشتیبانی بزرگان بازار كاشان دكتر برجیس را به كیفر اعمالش رساندند و سپس خود را در اختیار مأموران دولت قرار دادند. با اعلام خبر دستگیری این گروه، مردم كاشان بازار و مغازهها را تعطیل كرده و به خانه علمای شهر رفته و اظهار داشتند: «ما نیز در این عمل شریك بودیم، یا آنها را آزاد كنید و یا ما به نزد آنها میرویم.» شهربانی كاشان برای رهایی از دست مردم، این مجاهدان را به تهران منتقل نمود تا در شعبه 2 دادگاه جنایی تهران محاكمه شوند.
نواب در دادگاه
دادگاه عاملین قتل دكتر برجیس در تهران برگزار شد. وكالت «بهاییها» را دكتر عبدالله رازی پذیرفت. در آخرین جلسه دادگاه ناگهان نواب صفوی به همراه امیر عبدالله كرباسچیان و سید عبدالحسین واحدی وارد سالن دادگستری شدند. در آن زمان حكومت رزم آرا در تعقیب رهبر فدائیان بود، ولی با این حال نواب به خاطر اظهار وفاداری به چند مسلمان كه در راه اسلام مبارزه كردهاند، خود را به خطر انداخت. سید به رسولزاده گفت: «مطمئن باشید، برادران شما زنده هستند و این دادگاه هیچ غلطی نمیتواند، بكند.» دكتر رازی با وحشت فریاد زد: «آقای رییس دادگاه فداییان اسلام مرا تهدید كردند.» آن روز جلسه دادگاه بینتیجه پایان یافت و از صدور رأی خودداری شد. در زمان كوتاهی كاخ دادگستری در محاصرة مأموران شهربانی درآمد تا بتوانند نواب را دستگیر كنند. پس از اتمام دادگاه عاملین قتل دكتر برجیس، در سالن طبقه تحتانی دادگستری تا درب واقع در پشت زندان دادگستری، هر چند قدم یك نفر از فداییان اسلام ایستاد. عدهای دیگر نیز به دور تاكسی صف بستند تا مأموران نزدیك نشوند اما تاكسی شناسایی شد و فداییان برای گمراه ساختن مأموران با آنان كشمكش نموده و نواب را از آن تاكسی به تاكسی دیگری سوار كردند زیرا مأموران مانع از حركت تاكسی شده بودند. اما این تدبیر نیز چاره ساز نبود، به همین دلیل چند نفر از روحانیون كه شباهت كمی به نواب داشتند، از چند طرف شروع به دویدن كردند و مأمورین به گمان اینكه نواب میباشد، به تعقیب آنها پرداختند. سرانجام نواب به اصرار دوستانش پیاده به بازار رفت و در مغازه یكی از یارانش مخفی شد. در طول مسیر فداییان از ایشان خواستند كه گام های خود را بلندتر بردارد، میگفت: «من برای نجات از زندان، تن به ذلت و فرار نمیدهم.» او شب هنگام به مقر فداییان اسلام بازگشت.
پیشنهاد رزم آرا
پس از اتمام واقعه دادگستری رزم آرا توسط «وكیل دادگستری اهل قم» برای نواب پیغام فرستاد و گفت: «من حاضرم تمام پروندههای موجود شما را در دادگستری و ارتش و شهربانی از بین ببرم و هرگونه مطلبی باشد اجرا كنم اما شما نیز دستور دهید كه فداییان اسلام با حكومت من مبارزه نكنند» اما رهبر فداییان مانند همیشه با شجاعت پاسخ داد: «پروندههایی كه نام بردهاید، از نظر من ارزشی ندارد و من برای آنها مختصر هراسی در دل ندارم، ولی پروندههای جنایات هیئت حاكمه روز به روز نزد من كاملتر شده و هر روز كه پرونده هر یك تكمیل میگردد و در پیشگاه دادگاه شرع، حكم محكومیت صادر شود، من حكم را اجرا خواهم كرد و دستگاه كوچكتر از آن است كه حكم برائت مرا صادر كند. شما بایستی كاری كنید كه من شما را تبرئه كنم و چارهای جز بازگشت از راه خود را ندارید.» فرستاده رزم آرا ناامید از پاسخ نواب به نزد نخست وزیر بازگشت.
سخنان رزم آرا در مجلس شانزدهم
دوره شانزدهم مجلس آغاز گشت و لایحه" گس-گلشانیان1 "برای تصویب نهایی به مجلس ارائه شد. این لایحه قرار بود به قرارداد نفتی 1933 الحاق شود و اینگونه نفت ایران آزادانه تر درمعرض تاراج قراربگیرد. رزم آرا با طرح این لایحه و دفاع از آن تصمیم داشت كه مسئله ملی شدن صنعت نفت و تلاش جبهه ملی و آیت الله كاشانی را نادیده بگیرد. به همین دلیل در جلسه دفاعیه مجلس گفت: «ما لیاقت لولهنگ سازی [هم] نداریم. 50 سال است كه آن را میسازیم ولی ترقی نكردهایم ما چطور میتوانیم خودمان صنعت نفتمان را اداره كنیم؟ اگر این كارهای عوام فریبانه ادامه پیدا كند من ناچار میشوم كه مسجد شاه را توی سر كاشانی و مجلس را توی سر اقلیت خراب كنم.»
1- گس نام كمپانی نفتی انگلستان و گلشائیان وزیر دارایی كابینه ساعد است.
ادامه دارد...
راوی: خانم نیرهالسادات نواب احتشام صفوی(همسر شهید)
سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
لینک مطالب مرتبط:
مبارزه مسلحانه فدائیان اسلام، بازتاب سه دهه خشونت علیه دین
شهادت سید مجتبی نواب صفوی و یارانش