تبیان، دستیار زندگی
نیکوکاری در اشعاری از پروین اعتصامی، مولوی، سعدی و...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هرچه کنی به خود کنی

نیکوکاری در اشعاری از پروین اعتصامی، مولوی، سعدی و...

زهرا یوسفی- بخش ادبیات تبیان
نیکوکاری

نیکوکاری، نیکی کردن یا احسان به دیگران، از فضایل مؤکّد قرآن و روایات و دستورات دین مبین اسلام و دیگر ادیان و مکاتب، حتّی مکاتب غیر الهی است. خداوند در آیات گوناگون ضمن سفارش به این مهمّ، پیوسته نیکوکاران را به اجر و پاداش بشارت می دهد.
خداوند در قرآن در این باره می فرماید: إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا (اسراء/7) اگر احسان و خوبی كنید ، به خودتان خوبی كرده اید و اگر بدی كنید، به خود بدی كرده اید.
حضرت امام علی علیه السلام، در این باره می فرمایند: كَما تُعینُ تُعانُ آن گونه كه یاری می كنی، یاری می شوی (غررالحكم و دررالكلم ، ح ۷۲۰۹ )
پروین اعتصامی با الهام از علم اخلاق، نیکی کردن به افراد تهیدست را باعث اجاجت دعا می داند:
تو نیکی کُن به مسکین و تهیدست          که نیکی خود سبب گردد دعا را
ز محتاجان خبر گیر، ای که داری               چراغ دولت و گنج و غنا را 
سعدی در باب اول بوستان، حکایت داروغه ای را بیان می کند که بسیار بر مردم سخت می گرفت و هنگامی که گرفتار شد و به سختی افتاد کسی او را یاری نکرد:
 گزیری به چاهی در افتاده بود
که از هول او شیر نر ماده بود


بداندیش مردم به جز بد ندید
بیفتاد و عاجزتر از خود ندید


همه شب ز فریاد و زاری نخفت
یکی بر سرش کوفت سنگی و گفت:


تو هرگز رسیدی به فریاد کس
که می خواهی امروز فریادرس؟


همه تخم نامردمی کاشتی
ببین لاجرم بر که برداشتی


که بر جان ریشت نهد مرهمی
که دلها ز ریشت بنالد همی؟


تو ما را همی چاه کندی به راه
بسر لاجرم در فتادی به چاه


دو کس چه کنند از پی خاص و عام
یکی نیک محضر، دگر زشت نام


یکی تشنه را تا کند تازه حلق
دگر تا بگردن درافتند خلق


اگر بد کنی چشم نیکی مدار
که هرگز نیارد گز انگور بار


نپندارم ای در خزان کشته جو
که گندم ستانی به وقت درو


درخت زقوم ار به جان پروری
مپندار هرگز کز او برخوری


رطب ناورد چوب خر زهره بار
چو تخم افگنی، بر همان چشم دار


همچنین می توان به ضرب المثل های دیگری در زبان و ادب فارسی که مفهوم مشابه دارند اشاره کرد:
آنچه بر ما می رسد آن هم زماست. (مولوی)
آنچه دی کاشته ای می کنی امروز درو      طمع خوشه گندم مکن از دانه ی جو (ظهیر فاریابی)
آن که کردار بد روا بیند                             خود زکردار خود جزا بیند (امیر خسرو دهلوی)
من نیک تو خواهم و تو خواهی بد من       تو نیک نبینی و به من بد نرسد (خیام)
چو بد کردی مشو ایمن ز آفات                  که لازم شد طبیعت را مکافات (ناصر خسرو)
با طایفه ی بزرگان به کشتی در نشسته بودم زورقی در پی ما غرقه شد، دو برادر به گردابی در افتادند. یکی از بزرگان گفت ملاح را که بگیر این هر دو را که بهر یکی پنجاه دینارت دهم ملاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید آن دیگر هلاک شد گفتم بقیت عمرش نمانده بود ازین سبب در گرفتن او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل. ملاح بخندید و گفت آن چه تو گفتی یقین است و دگر میل خاطر به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم، مرا بر شتری نشانده و ز دست آن دگر تازیانه ای خورده ام در طفلی.
گفتم: صدق الله من عَمِل صالحاً فَلَنِفسهِ و مَن اَساءَ فَعَلیها. (باب اول، گلستان سعدی)
نباشد همی نیک و بد پایدار
 همان به که نیکی بود یادگار


 دراز است دست فلک بر بدی 
همه نیکویی کن اگر بخردی


 چو نیکی کنی، نیکی آید برت
 بدی را بدی باشد اندرخورت (حکیم فردوسی)

یکی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت


کله دلو کرد آن پسندیده کیش
چو حبل اندر آن بست دستار خویش


به خدمت میان بست و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمی آب داد


خبر داد پیغمبر از حال مرد
که داور گناهان از او عفو کرد


الا گر جفا کردی اندیشه کن
وفا پیش گیر و کرم پیشه کن


یکی با سگی نیکویی گم نکرد
کجا گم شود خیر با نیکمرد؟


کرم کن چنان کت برآید زدست
جهانبان در خیر بر کس نبست...


برد هر کسی بار در خورد زور
گران است پای ملخ پیش مور(بوستان سعدی، باب دوم)