حکمت شفاعت
پرسش: چه نیازى به شفاعت هست؟ مگر خداوند نمى تواند به طور مستقیم بندگان خود را بیامرزد؟
پاسخ: نخست باید دانست از ویژگى هاى انسان آن است كه اگر نافرمانى كند، به طور طبیعى احساس جدایى مى كند؛ هر چند راه توبه باز است و به طور مستقیم مى تواند از خداوند آمرزش بخواهد. بسیارى از افراد از نافرمانى خود، شرمنده بوده و از توبه شكستن احساس ناامیدى مى كنند؛ لذا از آنجا كه تمام افعال خداوند بر اساس حكمت و مصلحت استوار است، گشودن باب شفاعت به روى گنهكاران- با شرایط خاص- بر همین اساس است. بعضى از حكمت ها در زمینه شفاعت عبارت است از:
1- روزنه امید
اعتقاد به شفاعت، پدید آورنده روزنه امید در دل گنهكاران است.
به هر حال هر انسانى در طول زندگى خود، گرفتار گناهان و لغزشهایى مى شود. اعتقاد به شفاعت، سبب مى شود كه فرد گنهكار امیدوار باشد كه گناهان براى او سرنوشت قطعى و غیرقابل تغییر رقم نزده است و او مى تواند با جلب رضایت خداوند، از طریق اجتناب از گناه و عمل به دستورات او و همسنخ شدن با اولیاى الهى، درِ رحمت و مغفرت الهى را تا روز قیامتبه روى خود باز نگه دارد و از شفاعت آنان بهره مند گردد. اگر انسان گنهكار معتقد باشد كه گناهان گذشته او یا لغزش هاى احتمالى، براى او سرنوشت قطعى نامطلوبى پدید مى آورد و به هیچ وسیله اى نمى توان آن را تغییر داد؛ ممكن است دچار یأس و ناامیدى شده و روز به روز بار گناه خود را سنگین تر كند و چنین بیندیشد: دیگر چه سود كه نیمه باقى مانده عمرم را با رنج طاعت همراه سازم و از لذت گناهان چشم بپوشم.
شفاعت، درى از رحمت الهى است كه به سوى انسان گشوده شده تا او را از خطر یأس و نا امیدى، نجات دهد و به آینده امیدوار سازد.
2- تشویق به انجام وظایف
نوید به شفاعت و قرار دادن شروطى براى آن، سبب مىشود انسان تلاش و سعى خود را در جهت تحصیل آنها به كار بندد؛ زیرا شفاعت تنها شامل حال كسانى مى شود كه در دنیا با انجام دادن وظایف و دستورات الهى، رشته پیوند خود را با خدا و اولیاى الهى، محكم كنند؛ یعنى، بر خلاف گمان عدهاى- كه اعتقاد به شفاعت را موجب جرأت افراد بر گناه و سر باز زدن از مسؤولیت مى دانند- شفاعت عاملى انگیزاننده در جهت عمل به وظایف و ترك گناهان و ایجاد رابطه با خدا و اولیاى الهى است.
3- شفاعت پاداش صالحان
در بیان یكى از حكمت هاى شفاعت آمده است: «شفاعت هدیه و جایزهاى است براى كسانى كه عقیده و عمل آنان در دنیا، مورد رضایت خداوند بوده است».[1] این سخن با توجه به شرایط شفاعت روشنتر مى شود؛ زیرا میان كسى كه توشهاى جز مخالفت، عصیان و كفر نسبت به خداوند ندارد، فرق است با كسى كه سعى و تلاش او در جهت جلب رضایت خدا و حركت در مسیر او بوده، لكن گاهى هم دچار خطا و لغزش شده است.
شفاعت هدیه و جایزه اى به چنین انسان هایى است تا به سبب عقیده و عمل نیك آنها، لغزشها و گناهانشان بخشوده شود.
حكمت وساطت اولیاى خدا
گزینش بندگان صالح به عنوان سبب و واسطه فیض، بر اساس حكمت و مصالحى است:
1- بزرگداشت اولیاى الهى
برگزیدن اولیاى الهى به عنوان واسطه هاى فیض مغفرت، در حقیقت نوعى تكریم و تجلیل از كسانى است كه تمام عمر خود را در مسیر عبودیت و بندگى حضرت حق و جلب رضاى او به كار بسته اند. به همین جهت هر كس در درگاه الهى مقربتر باشد، از شفاعت بیشترى برخوردار خواهد بود.
همه مؤمنان، شهیدان، عالمان ربانى، اوصیا، ملائكه، امامان معصوم و پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله شفاعت مى كنند؛ لكن میزان شفاعتشان یكسان نیست.
امام باقر علیه السلام در مورد شفاعت مؤمنان مى فرماید: «مؤمن به اندازه عمل خود شفاعت مى كند: براى دو نفر، یا خانوادهاش و یا قومش».[2] پس تكریم اولیاى الهى به میزان درجه عبودیت و بندگى آنان است؛ هر اندازه شفیعان از مرتبه بالاترى از قرب برخوردار باشند، میزان شفاعت و تكریم آنان بیشتر است.
2- اثر سازنده در هدایت مردم
قرار دادن اسوه هاى هدایت- پیامبران، اوصیا، عالمان و شهیدان- به عنوان شفیعان روز رستاخیز، موجب مى شود كه آنان هر چه بیشتر در كانون توجه و اقبال مردم قرار گیرند. مشروط كردن شفاعت به وجود رابطه معنوى و همسنخى عقیدتى و عملى میان شفیعان و شفاعت شوندگان، موجب الگوگیرى از ایشان است و نقش تربیتى مهمى را در سعادت و رستگارى انسانها دارد.
در روایات نیز بر محبت پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و نقش آن در شفاعت، تأكید شده است؛ زیرا محبت و پیوند عاطفى، سبب شیفتگى و همگونگى با آنان در عقاید و راه و روش عملى است.
3- تجلى رابطه دنیوى
همان گونه كه اعمال در آخرت تجسّم مى یابد، روابط نیز مجسم خواهد شد. شفاعت اولیاى الهى، در حقیقت جلوه گرى رابطه معنوى و همسنخى روحى شفیعان و شفاعت شوندگان است. اینان كسانى اند كه در زندگى دنیوى، تحت جذبه هدایتگرى اولیاى الهى قرار گرفته و با آنان در مسیر اطاعت و بندگى خداوند، هم عقیده و همراه بوده و به درجه اى از همراهى و همرازى با آنان رسیده اند.
پی نوشتها:
[1] . بحار الانوار، ج 8، ص 40، ح 22 و 23.
[2] . میزان الحكمه، ج 4، ص 1476، ح 9523.