تبیان، دستیار زندگی
یه روز اواخرِ دی ماه آخرای ترم قبل كه اعصاب نداشتم و اوضام بهم ریخته بود، رفتم تو groupدیدم فقط ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گپ اینترنتی خواندنی

سلام! من پارسا هستم،20 ساله ازتهران،دانشجوی ترم آخر معماری،یه group هم دارم،یه روز اواخرِ دی ماه آخرای ترم قبل كه اعصاب نداشتمو اوضام بهم ریخته بود، رفتم تو group دیدم فقط یكی از بچه ها (كه فعالیتش توgruop خیلی كم بود و اطلاعات زیادی هم ازش نداشتم) آنلاینه:

Parsa_1987:salam man “parsa” hastam,20 salame,daneshjuye me`mari,u,plz?

Iman_2007:salam,”iman”

Parsa_1987:hamin?

Iman_2007:dust dari chi begam?

Parsa_1987:to ke alefbaye chat ro nemiduni chera umadi inja?

Buzz!!!

Parsa_1987:chi shod pas,chera javab nemidi?

Iman_2007:bayad chi begam?

Parsa_1987:hes nemikoni kheyli sard javab midi?

Parsa_1987:albatte kheyli ham tajjob nadare,unayi ke adam azashun tvagho dare untori barkhord mikonan,to ke ye gharibe hasti jaye khod dari!

Iman_2007:alan bayad monghaleb sham?!

Parsa_1987:na, mikham faghat ba man harf bezani,chon deprese depresam

Iman_2007:dar morede chi?to begu!

Parsa_1987:ye chizi ke ye moddate zehne mano mashghul karde:”bivafayi e refigham”

Iman_2007:mage chi kar karde?

Parsa_1987:begu chi kar nakard!naamard bicharam kard!

Iman_2007:oh oh!! Mesle inke delet kheyli pore!hala begu bebinam chi kar karde?

Parsa_1987:man o oon ba ham gharar gozashte budim hich vaght az ham dur nashim,hamishe az hale ham khabar dashte bashim(hamintor ham bud,har lahze ba sms az hale hamdige ba khabar budim)

Iman_2007:khob hala ke gharare sofreye delet ro baz koni,age mishe baghiyasho farsi type kon,khodayish fingilish khundan sakhte!

Parsa_1987:ok

Parsa_1987:بزرگترین رازهامون رو به هم میگفتیم. تصمیم گرفته بودیم هیچ وقت همدیگه رو نرنجونیم. مشكلاتمونو به هم بگیم و كمك هم دیگه باشیم.اما...

Iman_2007:اما چی؟

Parsa_1987:اما یه روز كه قرار بود پروژه ای رو كه 6ماه با هم روش كار كرده بودیم تحویل بدیم، از بچه ها شنیدم كه اون نامردی كرده و منو دور زده!هیچ وقت فكر نمی كردم اینطوری سرِ كارم بذاره!

Iman_2007:چه طوری؟!!!!

Parsa_1987:شنیدم آقااااا، اومده و زودتر به اسم خودش پروژه رو تحویل داده،با این كارش به من ضربه ی بزرگی زد!

Iman_2007:چه ضربه ای؟!!

Parsa_1987:آخه اگر پروژه روتحویل میدادیم و نمرش رو میگرفتیم،فارغ التحصیل میشدیم،به خاطر اینكارش من یه ترم عقب افتادم، چون قرار بود بعد از فارغ التحصیلی با یه دختری كه دوستش داشتم نامزد كنم،نامزدیم هم عقب افتاد.دیگه ضربه از این بزرگتر هست؟!!! تازه اونم از همچین رفیقی كه اینهمه با هم عهد وپیمان بسته بودیم!

Iman_2007:دركت میكنم، اما حالا مگه چی شده؟!اینكه چیزی نیست،حالا یه ترم دیگه میخونی بعد نامزد میكنی

Iman_2007:این یه چیز عادیه،ما آدما هممون اینطوری هستیم،هم بی وفاییم و هم نامرد،زود همه چیز یادمون میره!هم قرارامون، هم قولمون و هم...

Parsa_1987:یعنی چی؟مگه میشه آدما اینقدر نامرد باشن،من كه فكر نمی كنم!

Iman_2007:چرا میشه،میخوای برات بگم چه جوری؟

Parsa_1987:آره بگو،شاید باعث شه بتونم این بی وفایی رفیقمو فراموش كنم!

Iman_2007:یه سری از آدما تو یه زمانی بی وفایی كردن و تا امروز همه دارن چوبشو می خورن

Iman_2007:میخوام بگم این فراموش كردنِ عهد و پیمان فقط محدود به رفیق تو(و امثال رفیق تو ) نمیشه بلكه ما هممون یه روزی تو تاریخ یه قرار گذاشته بودیم كه فراموشش كردیم

Parsa_1987:برو بابا چرا پرت وپلا میگی؟گذشته ها گذشته

Iman_2007:پس اگه گذشته ها گذشته، تو هم نامردی رفیقتو فراموش كن

Parsa_1987:نمیتونم به همین راحتی نامردیشو فراموش كنم، آخه تاثیر بدی رو زندگیم گذاشته؛ازدواجمو عقب انداخته!!

Iman_2007:پس نمیشه گذشته رو فراموش كرد، میخوای یه جریانی رو كه تو زندگیِ هممون تاثیر گذاشته، برات بگم تا بفهمی این نامردیِ رفیق تو هیییچه ؟!

Parsa_1987:حالا مگه تو تاریخ چی شده؟

Iman_2007:پس گوش كن تا یه خاطره از غصه های یه مرد، برات بگم

Iman_2007:تو یه شهر، یه مردی با خونوادش زندگی می كرد.مردم به ظاهر به اونا خیلی احترام می ذاشتن چرا كه پدربزرگشونو همه قبول داشتن چون به هیچ كس بی وفایی نكرده بود. این پدربزرگ همه كاره ی این شهر بود. مردم این شهر هرچی داشتن، از آرامش و مال و اموال و ... همه به صدقه سری این پدربزرگ بود .

Iman_2007: اون واقعاً مثل یه پدر برای مردم دلسوزی میكرد.ولی اون یه روزی اعلام كرده بود من در قبال تمام این زحمتایی كه براتون كشیدم، هیچچی نمی خوام جز اینكه خونوادمو دوست داشته باشین و بهشون احترام بذارین.

Parsa_1987:خوب!حالا مگه چی شده بود؟

Iman_2007:اما چون اون پدربزرگ می دونست كه یه روزی از این دنیا میره نگران مردم بود، به همین خاطر در مناسبتهای مختلف همسرِدخترش رو به عنوان برادر و جانشینِ خودش اعلام كرده بود تا مردم بعد از وفاتش به اون اعتماد كنن و سؤالات ومشكلاتشون رو بهش بگن،چراكه اون پدربزرگ بارها گفته بود كه من از علم و دانش هر چی دارم نزد این مرد هم هست و اوهم مثل من پدر شماست .

Iman_2007:این نگرانی، اونقدر مهم بود كه اون پدربزرگ تو برگشت از آخرین سفری كه با صدوبیست هزار نفر رفته بود،مردم رو سه روزِ تموم توی بیابون زیر آفتاب سوزان! نگه داش تا همه این مرد رو به عنوان جانشینش بشناسن.

Parsa_1987:ایمان! این داستان یه كم آشنا میاد،داستانِ پیامبر تو روز غدیر نیست؟!

Iman_2007:آره درسته، بابا تو كه خودت استادی!!

Parsa_1987:نه بابا!! فقط یه چیزایی از كتاب دینی یادمه، مثل همون جمله كه فقط اولشو یادمه:"من كنت مولا..."

Iman_2007:آره درسته،این جمله بود:"من كنت مولاه فهذا علی مولاه".اما پارسا ! غدیر تو همین یه جمله خلاصه نمیشه،خطبه ای كه پیامبر توی اون روز خوندن تقریباً سه ساعت طول كشید تا هیچ ابهامی برای مردم باقی نمونه! توی همین خطبه پیامبر از اولین تا آخرین جانشینِ خودشون رو معرفی كردن!

Parsa_1987:یعنی چی؟!

Iman_2007:یعنی اون روز مردم با امیر المومنین و یازده فرزند ایشون بیعت كردن.یعنی قول وقرار گذاشتن بعد از پیغمبر سراغ این مرد و فرزندانش برن تا مشكلاتشون رو حل كنه ، تا اختلافی پیش نیاد و اون دینی كه خدا دوست داره ،فراگیر بشه.اما...

Parsa_1987: اما چی؟!

Iman_2007:اما یه سری از آدمایی كه اونجا بودن و حتی در حضور پیامبر هم بیعت كردن، بعد از فوت رسول خدا به خاطر منافعشون حقیقت رو كتمان كردن تا منو تو از اون قول وقرار بی خبر باشیم و چوب كارشونو بخوریم!

Iman_2007:بگذریم میخوام یه سؤال دیگه ازت بپرسم

Parsa_1987:چرا یكی ، دوتا بپرس!

Iman_2007:خودِ تو چی؟تو رفاقتت ثابت قدم بودی؟ به عهد وپیمانت عمل كردی؟!!

Parsa_1987:تا جایی كه تونستم برا رفیقم كم نذاشتم

Iman_2007:نه منظورم غدیره!منظورم پیمان غدیره!

Parsa_1987:یعنی چی ؟نمی فهمم!

Iman_2007:یعنی تو در پیمانت ثابت قدم موندی یا توهم مثل اون بی وفا بودی؟!

Parsa_1987:چه سؤالیه می پرسی!من كه تو غدیر نبودم و بیعتی نكردم،این قضیه مال 1400 سال پیشه!

Iman_2007:نه دیگه ،اشتباهِ اكثر آدما همین جاس. بر من و تو هم عهد وپیمانی هست،چراكه امروز، صاحب غدیر،فرزندِ امیرالمؤمنینه و زنده هستو در كنار ماست.

Parsa_1987:منظورت كیه؟!!

Iman_2007:امام زمانمون

Parsa_1987:حالا چه پیمانی ؟ چه عهدی؟

Iman_2007:اینكه تنهاش نذاری، اینكه یاریش كنی! دلشو نشكونی!

Parsa_1987:كی رو؟ كسی رو كه نمی بینم؟!كسی رو كه نمی شناسمش؟! بابا این حرفارو وِل كن!!

Iman_2007:چی رو ول كنیم،چی رو رها كنیم؟!! پس امام زمان یعنی چی؟!

Parsa_1987:من چه می دونم، ما كه چیزی ندیدیم!

Iman_2007:پس فرق من و تو با غیر شیعه ها چیه؟یا امام دوازدهم داریم یا نه؟

Parsa_1987:خب معلومه امام زمان داریم

Iman_2007: حالا كه میگیم امام زمان داریم تو زندگیت احساسش كردی؟
Parsa_1987:تا حالا بهش فكر نكردم

Iman_2007:چون دلمون سراغ هر چی میره جز اون،به هركی فكر میكنیم جز اون، به یاد هركسی هستیم جز اون. خب معلومه دل هم به اندازه ی یه نفر جا داره؛

Iman_2007:مثل لیوانی كه هرچه قدر توش آب بریزی همون قدر هوا ازش بیرون میاد.

Parsa_1987:بابااااا، مثالت منو كشته!

Iman_2007:حالا كجاشو دیدی، میخوای برات شعرم بگم؟

Iman_2007:رسم عاشق نیست با یك دل، دو دلبر داشتن / یا ز جانان یا ز جان بایست، دل برداشتن

Iman_2007:رفتیم سراغشُ جواب نگرفتیم؟!صداش كردیمُ پاسخ نشنیدیم؟!دل سپردیمُ دل نگرفتیم؟!

Parsa_1987:راستشو بخوای، نه!! تا حالا به این چیزا فكر نكرده بودم

Iman_2007:ما توی مشكلاتمون درِ هر خونه ای رو میزنیم، پیشِ هركس و ناكسی میریم؛پزشك،روانشناس،جامعه شناس و...،هر قرصی رو میخوریم، حالا برای یه بارم كه شده بیا بریم درِ خونه پدر واقعیمون كه تمام مشكلامون بدستش حل میشه

Iman_2007:الو... هستی؟!

BUZZ!!!

Parsa_1987:آره، داشتم به حرفات فكر می كردم

Parsa_1987: ...بقیشو بگو
Iman_2007:پارسا بیا تو این غدیر، ما هم با همون صاحبِ غدیر كه امام زمانمونه بیعت كنیم،پیمان ببندیم،بنویسیم،امضا كنیم كه دیگه رهاش نكنیم،دیگه تنهاش نذاریم، از یادش نبریم، دیگه دلش رو نشكونیم.

Iman_2007:پارسا! بیا امام زمان آخرین كسی باشه كه بهش شب به خیر میگیم. بیا صبح ها قبل از همه به اون اس.ام.اسِ سلام رو بفرستیم،در بینِ روز باهاش حرف بزنیم ،دردل كنیم،مشورت كنیم، ازش بخوایم بهترین راهو نشونمون بده.

Iman_2007: بیایم تنها برای یه بارم كه شده دوستی با حجتِ خدا رو امتحان كنیم:

یك چشم بهم زدن غافل از آن شاه نباشیم شاید كه نگاهی كند، آگاه نباشیم

Iman_2007:پارسا همش من حرف زدم ، میخوام نظر تورم بدونم؟

Parsa_1987:حرفات با حال بود،تا حالا چتِ اینجوری نكرده بودم، میشه حرفاتوبذارم توگروپ تا همه

بخونن؟

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.