تبیان، دستیار زندگی
رضا عطاران پدیده تمام نشدنی سینمای ایران است. در هر فیلمی که باشد فروش آن تضمین است؛ همان طور که این روزها «من سالوادور نیستم» بخاطر بازی اوست که می فروشد. در این گزارش مروری داریم بر مسیری که رضا عطاران در سینما پیموده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چشم رنگی نبود اما استار شد

رضا عطاران پدیده تمام نشدنی سینمای ایران است. در هر فیلمی که باشد فروش آن تضمین است؛ همان طور که این روزها «من سالوادور نیستم» بخاطر بازی اوست که می فروشد. در این گزارش مروری داریم بر مسیری که رضا عطاران در سینما پیموده است.

احمد رنجبر-بخش سینما و تلویزیون تبیان
رضا عطاران

خودش بارها در برابر این پرسش قرار گرفته که راز این که نامش متضمن گیشه است ، چیست اما پاسخی نداشته. نکته ای که برای او حکم زنگ خطر دارد کیفیت فیلم هایی است که گاه بشدت پایین است . همان طور که «من سالوادرو نیستم» بر پایه جذابیت کاراکتر عطاران بنا نهاده شده و قصه اش بشدت می لنگد. عطاران امسال «گینس» را بر پرده داشت و در جشنواره فیلم فجر نقشی جدی در «آبنبات چوبی» بازی کرد. هر دو از تولیدات ضعیف سینمای ما هستند و قطعا بزرگترین ضربه را به کارنامه عطاران می زند و دلزدگی هواداران میلیونی اش را در پی دارد.

در ادامه کارنامه عطاران را سال به سال مرور کرده ایم:

1384: تا قبل از این به عنوان نقش مکمل و فرعی در چند فیلم بازی کرد تا اینکه در این سال داود نژاد نقش یک فیلم «هووو» را به او داد تا عطاران از همین جا استارت ستاره شدنش را بزند.

1385 : بعد از «هوو» نشان داد که می توان به عنوان نقش یک به او اعتماد کرد، اما انتخاب بعدی عطاران اصلا چشمگیر نبود و در فیلمی تجاری به نام « کلاهی برای باران» بازی کرد.

1386: سال 86 سال پرکاری برای عطاران باشد در این سال در 6 فیلم بازی کرد که در« قرنطینه»، «توفیق اجباری»، « تسویه حساب» نقش فرعی و مکمل داشت و در «خروس جنگی»، «تیغ زن» و « نشانی» نقش اصلی بود.

1387 : « نیش زنبور» و « آقای هفت رنگ» دو فیلم کمدی عطاران دراین سال بودند، که اولی فروش خیلی خوبی داشت، در « هفت و پنج دقیقه» نقشی کوتاه داشت و با «صندلی خالی» هم بازی در یک فیلم هنری وتجربی را تجربه کرد.

1388: «سه درجه تب» تجربه ناموفقی بود با حمید رضا صلاحمند که یکسال قبلش با «نیش و زنبور» گیشه را ترکانده بودند.«بعد از ظهر سگی سگی» دیگر فیلم عطاران در این سال بود که در آن نقشش فرعی بود و حاشیه ای و « از ما بهترون» هم فیلم خوبی از کار درنیامد.

1389: سال اوج گیری عطاران در سینما ، با « ورود آقایان ممنوع» و « اسب حیوان نجیبی است» همه را متحیر کرد و به تنهایی توانست با حضورش فیلم ضعیف «اخلاقتو خوب کن» را در گیشه نجات دهد. او در این سال در فیلم عجیب و غریب «هرچی خدا بخواد» هم بازی کرد.

1390 : اولین فیلم سینمایی اش را ساخت و در آن هم بازی کرد. « خوابم می آد» فیلم غریبی بود که البته مردم از آن استقبال خوبی کردند. او در این سال در فیلم «بی خود و بی جهت» کاهانی هم بازی کرد.

1391: مهرجویی نقش یک «چه خوبه برگشتی» را به عطاران داد که فیلم مورد توجه منتقدان قرار نگرفت، اما گیشه بدی نداشت. او در این سال «در آینه و شمعدون» هم بازی کرد که فیلم در مرحله تولید متوقف شد. فیلم مهم او در این سال « دهلیز» بود که به خاطرش کاندیدا شد.

1392: علاوه بر فیلم خودش «ردکارپت» که در آن بازی هم کرده بود ، «طبقه حساس» و «کلاشینکف» دیگر فیلم هایی بود که در این سال در آن ها حضور پیدا کرد که به خاطر اولی جایزه بهترین بازیگر را از آن خودش کرد.

1393 : استراحت مطلق تجربه ای دیگر در همکاری با کاهانی که گیشه خوبی داشت، همکاری اش با تنابنده در «گینس» این فیلم را به فروش خوبی رساند، اما خود فیلم در حد یک فاجعه بود. او در این سال در «نهنگ عنبر» بازی کرد که تبدیل به بمب گیشه سال 94 شد.عطاران حالا در «من سالوادور نیستم» روی پرده است و رور به روز بر فروش فیلم اضافه می شود.

هرچه جلوتر می روم، کارم سخت تر می شود

برای تکمیل این نوشتار گزیده ای از گفته های رضا عطاران به نقل از مجله های تبار ، زندگی ایده آل و 24  را مرور می کنیم:

عطاران امسال «گینس» را بر پرده داشت و در جشنواره فیلم فجر نقشی جدی در «آبنبات چوبی» بازی کرد. هر دو از تولیدات ضعیف سینمای ما هستند و قطعا بزرگترین ضربه را به کارنامه عطاران می زند و دلزدگی هواداران میلیونی اش را در پی دارد

*اولین کار جدی ام تئاتر بود. 13سال قبل از آن، تئاتر کار می کردم و کارم را از کانون پرورش فکری کودکان مشهد شروع کردم. فکر کنم 11، 12سال داشتم. بعد وارد تلویزیون مشهد شدم، یک سری نمایش های پندآموز کار می کردیم که پخش سراسری هم داشت. اسمش برنامه «رنگین کمان» بود. 13، 14 سالم بود و از این ریش های پنبه ای برایم می گذاشتند. برنامه داشت پخش می شد که یک کارگردان به خانه مان آمد و با پدرم صحبت کرد تا اجازه من را برای بازی در فیلمش بگیرد. پدرم راضی نشد و گفت باید درسم را بخوانم. نقشه ی دیگری کشیدم. گفتم در دانشگاه رشته ای بخوانم که عمو هایم آن را دوست دارند. پدرم به حرف آنها گوش می کرد. رشته طراحی صنعتی را انتخاب کردم، فقط به این دلیل که در دانشکده هنرهای زیبا باشم. شاگرد زرنگ هم بودم. از درس می ترسیدم. فکر می کردم درس خواندن وظیفه ای بر دوشم است و باید به بهترین نحو انجامش دهم. اگر یک روز مدرسه نمی رفتم تا دو ماه فکر می کردم که آن یک روز را چگونه جبران کنم که معلمم از دستم ناراحت نباشد.

* واقعیت این است که تلاشم را کرده ام؛ هر جا راهی برای نزدیک شدن به کارهای نمایشی می دیدم، از همان مسیر می رفتم. زمان دانشگاه هم بیشتر وقتم را در ساختمان تئاتر می گذراندم. پایان نامه های بچه های تئاتر را بازی می کردم، نمرات شان را می گرفتم، حتی اگر پایان نامه تحقیقاتی داشتند، برایشان می نوشتم. هم به اطلاعاتم اضافه و هم تجربه ام بیشتر می شد.

* نمایش «هملت» نوشته دکتر قطب الدین صادقی را کار می کردیم. مهران مدیری با ما کار می کرد. در همان نمایش فرهاد اصلانی، سعید آقاخانی و یوسف صیادی هم بودند. همکاری ما در این نمایش ها تکرار شد و رفاقت ها شکل گرفت. با رضا شفیعی جم هم از طریق تئاتر آشنا شدم. او بیشتر وقت ها به خوابگاه ما می آمد و می نشستیم حرف می زدیم. پیش تولید ساعت خوش که شکل گرفت مدیری در رأس بود و همه را او انتخاب کردند.

* فکر می کنم هرچه بیشتر کارکنیم یا بیشتر تجربه به دست بیاوریم، برعکس می شود، یعنی چیزهایی که دوست دارید برعکس می شود، چون برای هنر نمی شود انتهایی تصور کرد. نمی شود گفت الان یک نفر وضعیتش خوب است و به نهایت آن چیزی که باید، رسیده است. در واقع وضعیت من خیلی بدتر از شخصی است که می خواهد تازه وارد این کار شود. من یک دفعه آمدم وسط غائله و یک سری اتفاقاتی افتاد و موقعیت هایی پیش آمد، شانس یارم شد و با تلاش در این مسیر ماندم و جلو رفتم. این ماندن و جلو رفتن خیلی وحشتناک است. فکر می کنم تمام افرادی که در این حیطه فعال هستند همین حس را دارند و بیشترین فشار ذهنی من در فاصله بین کارهایم است. در حالی که وقتی کار شروع می شود فشار ذهنی ام کم می شود، تمرکزم روی کار است و طبق برنامه پیش می روم. وقتی کار تمام می شود در طول سه ماه 15 پیشنهاد دارم، باید تصمیم بگیرم کدام را انتخاب کنم که به کارنامه ام ضربه نزند و چطوری از زیر آن یکی پیشنهاد کاری دربروم.

*هرچه جلوتر می روم کارم سخت تر می شود. دلیل آن هم چشم های بیشتری است که آدم را می بینند.برای مثال به نظرم آقای فرهادی شرایط خیلی سختی دارد، برای اینکه تا نهایت موفقیت را به دست آورده است. انگار دارد با خودش مسابقه می دهد و حالا باید از خودش جلو بزند. فکر می کنم کاش این اتفاقات کمی دیرتر برای آدم بیفتد. دوست ندارم روزی فکر کنم تا آخر راه را رفته ام. دلم می خواهد سعی کنم هر دفعه که سر کار می روم، اتفاق بهتری بیفتد و آخر نداشته باشد.

* در کل چیزهای قدیمی را دوست دارم. قبل از کارهایم که پیش تولید بود، می رفتم بازار و قدم می زدم. می رفتم توی مغازه یکی از اقوامم می نشستم و عبور مردم را نگاه می کردم. زمانی که کار تئاتر می کردم  آقای حامد این ماجرا را جزو وظایف من گذاشته بود، باید می رفتم در دل شهر، با دقت به مردم نگاه و رفتارشان را تجزیه وتحلیل می کردم. از همان آدم هایی که از روبه رویم می گذشتند برای شخصیت پردازی در کارهایم استفاده می کردم.

*فکر می کنم نه فقط در سینما و بازیگری بلکه در هر چیز دیگری مثل نقاشی کردن یا انرژی هسته ای یا حتی خود زندگی هم گذشتن از یک سری قواعد و رسیدن به چیزی که می توانی از وجود خودت مایه بگذاری می تواند خیلی تاثیر اساسی داشته باشد. مثلا می گویند فلان تابلوی نقاشی کوبیسم است ولی چرا فلان جایش را رئال کار کردی؟ خب به تو چه! شاید طرف میخواسته در آن چارچوب یک کار تازه و تجربه نو انجام دهد. شاید نشده و درنیامده ولی ممکن است یکی دیگر این جسارت را پیدا کند که همین کار را به شکل خوبی انجام دهد.

*ناراحتم که چرا در دوره ای كه برنامه «هفت» و جاهای دیگر به سینمای سخیف کمدی می پرداختند کسی به سینمای سخیف جدی توجهی نداشت و انتقادی ازش نمی شد. بخش عظیمی از سینمای جدی ما هم دچار همین ماجراست و اصلا ابتذال، جدی و کمدی ندارد ولی سینمای مبتذل جدی را کسی نمی دید و توجهی بهش نمی شد. نمیدانم یادتان هست چه چیزهایی به اسم سینمای جدی ساخته میشد که واقعا هیچی نبود و حتی نمی شد بهشان گفت فیلم بد. هر بار هم که درباره این نوع سینما حرف می زدیم می گفتند شما درک نمی کنید و بهتر است بروید سراغ همان کمدیهای سخیف خودتان. اگر همان دوره که فیلمهای کمدی رونق گرفت و مردم استقبال کردند فیلمهای جدی را هم همان قدر جدی و بادقت نقد می کردند معلوم می شد آمار فیلمهای جدی سخیف خیلی بیشتر از کمدی است.