تبیان، دستیار زندگی
وفا یعنی انسان خود را ملزوم به الزاماتی کند و از حدود آن خارج نشود. خواجه نصیر وفا را این گونه بیان داشته است:« وفا آن بود که از التزام طریق مواسات و معاونت تجاوز جایز نشمرد».
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم

وفا یعنی انسان خود را ملزوم به الزاماتی کند و از حدود آن خارج نشود. خواجه نصیر وفا را این گونه بیان داشته است:« وفا آن بود که از التزام طریق مواسات و معاونت تجاوز جایز نشمرد».

زهرا یوسفی - بخش ادبیات تبیان
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم

وفاداری؛ این است که انسان به وعده ای که می دهد و عهدی که می بندد عمل کند. در هر مکتب و نزد هر انسانی چنین صفتی پسندیده و قابل تحسین است و  از فضایل اخلاقی است که انسان  می تواند با تعهد به آن به درجات بالایی از کمالات روحی نایل گردد. خداوند در قرآن از مردم می خواهد که عهدها را نشکنند و تا می توانند وفاداری نمایند.
 «... وَ المُوفونَ بِعَهدِهِم اِذا عاهَدُوا ...» ؛ ... و چون تعهد دهند به عهدشان وفا کنند...(بقره/177)
خداوند حکیم، در آیه ی دیگری، وفاداری به پیمان را از مؤمنان می خواهد و می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! به پیمان ها وفا کنید».(مائده/ 1)
خداوند بزرگ ، خود را باوفاترین می شمارد و می فرماید:
«... وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ؛ چه کسی به پیمانش پای بندتر از خداست».(توبه/ 111)
در کلام اولیاء الهی، این فضیلت نشانه ی دین داری و مظهر مردانگی و مسبب امانت داری است. نکته ی قابل توجّه این است که  اکثراً، فضیلت امانت داری در کنار وفاداری ذکر شده است که خود بیانگر آن است که معمولاً امانت داری از وفاداری، و خیانت نیز از پیمان شکنی نشأت می گیرد.
حضرت علی(ع) می فرمایند: وفا نشان دین داری و نیروی امانت داری است.(تمیمی آمدی،ج2/ص552)
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی           وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
(حافظ،غ175)
وفا یعنی انسان خود را ملزوم به الزاماتی کند و از حدود آن خارج نشود. خواجه نصیر وفا را این گونه بیان داشته است:« وفا آن بود که از التزام طریق مواسات و معاونت تجاوز جایز نشمرد». (خواجه نصیر،ص116)

به همان اندازه که وفاداری امری نیکو و فضیلتی والاست و از فرامین الهی و سفارش های اولیاء خداست، پیمان شکنی عملی زشت و رذیله ای آشکار است که خداوند و اولیاء الهی انسان ها را از آن برحذر داشته اند

در باب ششم مرزبان نامه، در حکایت موش با گربه، به این فضیلت اشاره شده است. در این حکایت موش نماد انسان وفاداری است که در آغاز دوست شدن با گربه ی ضعیف و مریض از آن عهد و پیمان می گیرد که در دوستی با او صادق و وفادار باشد؛ و پس از صحّت و رهایی از بیماری، پیمان شکنی نکند و در قول و قرار خود وفادار و پایدار بماند، امّا گربه که در این حکایت نماد یک انسان پیمان شکن است، در نهایت به تزویر و ترفند خروس ،دوست قدیمی اش، نقض عهد می کند و در فرصتی مناسب موش را طعمه ی خویش می نماید.
 در طول این حکایت، نویسنده از زبان شخصیت های آن، به تناسب موضوع به آیاتی از قرآن استناد می کند که مضمون آن، سفارش به وفاداری و دالّ بر اهمیّت این فضیلت است.
 « (موش) با خود گفت: این گربه چنین عاجز و ضعیف افتادست، تواند بود که از عالم غیب قوتی که تا اکنونش ندادند، بدهند و او قوی حال شود و از فِراش بیماری بانتعاش صحت رسد و از من مستغنی گردد... و من که امروز پار گستاخ تردّد می کنم و بر مکامن مکر او متجاسر گونه می گذرم، آن روز دیگر باره مرا پای در دامن سکون باید کشید و در بیت الاحزان مسکن منزوی شد و همه عمر خایف و خافی در سوراخ خزید، اما اگر درین مقامِ حاجتمندی با او از در مؤاسات درآیم و محاماتِ نفس خود را ازین خورشهای لذیذ که زوایای خانه از آن مملوّ دارم، چیزی تحفه برم و خَیر المَالِ مَا وُقِیَ بِهِ النَّفسُبرخوانم، لاشکّ بواسط آن یک مفادات همه معادات از میان ما برخیزد و درین مواصلت دایماً از مصاولتِ او ایمن بمانم و بهر نوبتی که از من این تبرّع و تبرّک بیند، مهری تازه در دل او نشیند و آنچ گفته اند: دانش کامل آنست که اهلِ دانش پسندد و هنر فایق آنک دشمن آن را اعتراف کند و بخشش نیکو آنک ترا درویش نگرداند و مالِ بکار آمده آنچ دشمن را دوست کند، اینجا استعمال باید کرد... پس آن دوستی را با او بمواثیقِ عهود و مغلظّات ایمان مؤکّد گردانم که فیما بعد قاصد گرفتن من نباشد و طمع از من بکلی برگیرد و با من دل یکتا دارد... بر این اندیشه برفت و مشتی از مأکولات که مشتهایی طبع و منتهای طلب گربه شناخت فراهم کرد و پیش گربه برد و بعادتِ چاکرانه عیادت بجای آورد آن تحفه پیش نهاد وگفت: باعثِ من بر آمدن بخدمت آنست که ترا با این صفات خردمندی و کم آزاری و عافیت طلبی و عفت ورزی و کوتاه دستی و فنونِ خصایل کریم و خصایص حمید یافتم، درین رنج دریغ داشتم و اگر این عارضه استبدال پذیرفتی، من باستقبال پذیرایِ آن شدمی. ...اکنون اگرچ بر حسن طریقت تو واثقم و از درونِ بی غایل تو آگاه، امّا رکونِ نفس و سکونِ دل را میخواهم که بأیمان غلاظ ایمانِ مرا در حسن العهدِ خویش تازه گردانی و درین التماس در من شکّی نیفکنی که درخواستِ خلیل الله با منقبت نبوّت و کمالِ خُلّت آنجا که از استادِ قدر صنعتِ دستکاری احیاء مَرَّ ً بَعدَ اُخرَی می خواهد تا معاینه در آیین حسِّ او جلوه دهد، همین بود تا گفت: اَوَلم تُؤمِن قَالَ بَلی وَ لکن لِیطمَئنَّ قَلبِی، و با خداوندِ جان بخش جسم پیوند درخود عهد کنی که چون مزاج شریف و نفس عزیز را ازین بیماری برءی حاصل آید و صحّت و اعتدال روی نماید و قوای طبیعی بقرارِ اصل باز آید، تو از قرارِ این پیمان نگردی و عیارِ مهربانی و اشفاق بشایب شقاق نبهره نگردانی تا از سعادتِ اَوفوُا بِعَهدِی اُوفِ بِعَهدِکُم بی بهره نمانی. گربه گفت: بخدائی که خان ظلمانی بشریّت را بنورِ معرفت روشن کرد و ایمان عریان را بزیور حسنِ عهد مزیّن گردانید، آنجا که توسّطِ لطفِ او بتألیف شواردِ دلهایِ رمیده برخیزد، میان موش و گربه مهر مادری و فرزندی نشیند و وقتی که کرامتِ رفق او باصلاح ذات البین قدم در میان نهد، گرگ را با میش الفتِ خواهر برادری دهد، از خارستانِ نفاق گلهایِ وفاق بشکفاند و در وحشتِ آبادِ تناکر نهالِ تعارف نشاند،... و اگر از این بگذریم و قضی شرع و رسم مهمل گذاریم، نقص عهد(و) ایمان کرده باشیم و حدود اوامر حق را باطل داشته...». (وراوینی، صص376-383)
  ادامه ی حکایت  چنین است که گربه با کمک موش بعد از مدّتی صحّت یافت و فربه شد و هر دو بر اساس عهد و پیمان دوستی که بستند با یکدیگر به مجالست و مؤانست پرداختند. امّا خروس، دوست قدیم گربه، با دیدن این وضع، دوستی آن دو را بر نتابید و با نیرنگ سازی و بدبین کردن گربه نسبت به موش، باعث شد تا گربه پیمان دوستی با موش را نقض کند و او را از بین ببرد.
به همان اندازه که وفاداری امری نیکو و فضیلتی والاست و از فرامین الهی و سفارش های اولیاء خداست، پیمان شکنی عملی زشت و رذیله ای آشکار است که خداوند و اولیاء الهی انسان ها را از آن برحذر داشته اند.
در بیت زیر شاعر شکستن عهد را نوعی ظلم وستم می داند و مخاطبینش را دعوت به وفاداری می نماید:
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آن که نیَم یار بی وفا ای دوست
(غزلیات سعدی،ش 103)
و در بیت دیگر به امانت الهی اشاره می کند که خداوند در عالم ذَر از تمام ارواحِ انسان ها پیمان گرفت که جز خداوند معبودی را اطاعت نکنند و از پرستش  شیطان بپرهیزند. آنچه از قرآن و روایات بر می آید تمامی ارواح « بلی» گفتند امّا ظاهراً وقتی روح با بدن متحّد و ممزوج شد ، آن عهد را فراموش كرده اند.
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم       تقصیر های رفته به خدمت قضا کنیم
(همان، ش45)
این کلام را همواره با خود زمزمه کنیم که: ای بنده ی خدا پیمانی را که در سختی ها و مرارت ها باخدای خویش می بندی به خاطر بسپار و در وقت گشایش به آن عمل کن.