تبیان، دستیار زندگی
گفت وگو با بیتا خارستانی،کارگردان نمایش ضدجنگ «حباب»
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلخیِ جنگ، مهاجرت و فرهنگ ها

گفت وگو با بیتا خارستانی،کارگردان نمایش ضدجنگ «حباب».

مصاحبه: احمدرضا حجارزاده-بخش سینما و تلویزیون تبیان
نمایش ضدجنگ

بیتا خارستانی از هنرمندان جوانی است که با نمایش هایی مانند «معرکه در معرکه» و «سیاهه سفارش، سفارش سیاه» خود را در مقام بازیگر و کارگردان به جامعه تئاتر معرفی و تثبیت کرده است. او در تازه ترین نمایش خود، سراغ مساله جنگ و پدیده مهاجرت های ناشی از جنگ رفته است. نمایش «حباب» که به کارگردانی خارستانی در تماشاخانه موج نو روی صحنه رفته، بر اساس طرحی از او و با نمایشنامه ای از الهام نظری شکل گرفته است. «حباب» دو مونولوگ نه چندان بلند است که توسط زینب گرمارودی و زحل زهرانی اجرا می شود و در آن از زبان های لهستانی و زبان اشاره ناشنوایان و همچنین گویش شمالی ایران استفاده شده است. درباره شکل گیری این نمایش و دغدغه ها و ایده های کارگردانش با بیتا خارستانی گپ وگفت کوتاهی داشتیم.
***
طرح اولیه نمایشنامه «حباب» متعلق به خودتان است. این ایده از کجا آمد و چرا خودتان نمایشنامه را ننوشتید؟
اولین بار سال ها پیش کتاب عکس خانم فرنگیس شادمان را با موضوع بچه های لهستانی که در اصفهان هستند دیده بودم و خیلی برایم جذاب بود. یک سال پیش در دروازه دولاب از گورستان ممنوعه یی دیدن کردم که محل دفن لهستانی های مهاجر به ایران بود و در یک فاصله زمانی کوتاه، تعداد زیادی از آنها همین جا فوت کردند. همان موقع به ذهنم رسید نمایشی در این رابطه اجرا بکنم. من گروهی دارم به نام گروه تئاتر «فردا» که از دوران دانشجویی با هم کار می کنیم. با نویسنده نمایشنامه حباب، خانم الهام نظری، از همان دوره همکاری داشتم. بنابراین طرحم را با ایشان مطرح کردم و گفتم آن را بنویسد.البته ما می خواستیم کمی هم مرتبط باشد با اتفاقاتی که امروزه در خصوص مهاجرت می افتد. بعد دیدیم رویداد مهاجرت را که این روزها خیلی اتفاق می افتد و همه دنیا را به هم وصل می کند، ما هم در کشورمان داریم و این اتفاق ها به هم گره خورده اند. خارج از مبحث جنگ که خیلی تلخ است، ما قصد داشتیم به بخش دیگری از آن نگاه بکنیم، یعنی در کنار تلخ بودن جنگ و مهاجرت های اجباری، فرهنگ ها و آدم های مختلف به یکدیگر وصل می شوند و اتفاق های عجیبی بین آنها می افتد.کم کم آن ایده را پرورش دادیم و تبدیل به مونولوگ دو زن شد که یکی شان در وَرشو لهستان باشد و دیگری در انزلی ایران. خانم نظری شروع به نوشتن کرد و ما صحنه به صحنه تمرین می کردیم.

یعنی نگارش نمایشنامه هم زمان با تمرین ها پیش می رفت؟
نه. فقط نوشتن متن با حضور من و خانم نظری آغاز شد، یعنی ایده را مطرح می کردیم، بعد کاراکترها را پرورش می دادیم و به صحنه هایی می رسیدیم که مد نظرمان بود. آن وقت خانم نظری شروع می کرد به نوشتن آنچه درباره اش توافق کرده بودیم اما من معمولاً در طول تمرین هم این کار را می کنم، یعنی متن را کنار می گذارم و به صورت کارگاهی فضای نمایش را می سازیم. بعد دوباره سراغ متن می روم.

نمایش حباب اثر داستان گویی است، یعنی شما روایت مشخصی دارید که پیش می رود و خیلی خوب در ذهن تماشاگر شکل می گیرد اما نمایش تان بار تصویری ندارد و خیلی روایی است. انتخاب شیوه مونولوگ برای بیان داستان اشکالی ندارد،ولی در اجرای مونولوگ ها هم بازیگران کم ترین میزان حرکت و تصویرسازی را دارند.البته این را به عنوان یک ضعف مطرح نمی کنم اما حس می کنم جای چنین تمهیدی در نمایش خالی است. آیا از ابتدا این انتخاب خودتان بوده یا در پروسه تمرین به آن رسیدید؟

بله. این شیوه کاملاً آگاهانه و انتخابی بود. من می خواستم تا حد ممکن حتا از دست بازیگرها و قدم زدن شان کم تر استفاده بکنم. فضایی که قصد داشتم بسازم، برای من فضای ایهام بود. البته ما اتودهای زیادی زدیم،ولی از ابتدا فقط ایستایی این دو شخصیت در ذهنم بود. به خاطر تاریخی که روایت می شود و مدام هم در حال تکرار است، انتخابم این بود که شخصیت ها ایستا باشند و آن تاریخ در حال مرور باشد، یعنی آن بخشی که خیلی برایم اهمیت داشت، همین بود، چون برای خودم هم تجربه جدیدی بود. من تا به حال کاری را کارگردانی نکرده بودم که با این شیوه و در کم ترین حرکت اجرا بشود. بنابراین سعی کردم همه چیز در گفتار و ارتباط با تماشاگر اتفاق بیفتد.

در اجرای چنین شیوه یی، آیا این نگرانی را نداشتید که تماشاگر، نمایش را پس بزند و با داستان و فضای کار ارتباط لازم را نگیرد؟

خارج از مبحث جنگ که خیلی تلخ است، ما قصد داشتیم به بخش دیگری از آن نگاه بکنیم، یعنی در کنار تلخ بودن جنگ و مهاجرت های اجباری، فرهنگ ها و آدم های مختلف به یکدیگر وصل می شوند و اتفاق های عجیبی بین آنها می افتد.کم کم آن ایده را پرورش دادیم و تبدیل به مونولوگ دو زن شد که یکی شان در وَرشو لهستان باشد و دیگری در انزلی ایران. خانم نظری شروع به نوشتن کرد و ما صحنه به صحنه تمرین می کردیم

به این بخش هم خیلی فکر کردم که در طول اجرا چه اتفاقی می افتد و تماشاگر چه واکنشی نشان می دهد. به همین دلیل،در جریان تمرین ها به خیلی از دوستان و هنرمندان می گفتم بیایند سرِ تمرین ها و می دیدم که نمایش با بازخوردهای مختلفی روبه رو می شود. یک بخشی مربوط به سلیقه ما ایرانی هاست که دوست داریم نمایش ها پر از حرکت و میزانسن باشد اما بسیاری هم با این شیوه ارتباط می گرفتند. بنابراین می خواستم در اجراها واکنش تماشاگران را ببینم که تا الان هم می بینم تماشاگر این شیوه را دوست دارد و برایش تجربه جذابی است. چیزی که من از روز اول به بازیگرانم گفتم این بود که در عین بی حرکتی، باید حرکت اتفاق بیفتد، یعنی آن عمل به شیوه یی اتفاق بیفتد که وقتی من ایستادم و دارم تمام مدت نگاه می کنم، حرکت ها را ببینم.

یکی از امتیازهای خوب نمایش حباب، استفاده از زبان ها و گویش های مختلف مانند لهجه شمالی، زبان لهستانی و زبان اشاره مربوط به ناشنوایان است. این اتفاق جذابیت شنیداری و تا حدودی دیداری نمایش شما را بیش تر می کند اما کار بازیگر را برای اجرای آنها دشوار می کند. چقدر برای استفاده از این زبان ها محدودیت داشتید و آیا بازیگران تان به این زبان ها مسلط بودند یا آموزش دیدند؟
در بخش انتخاب بازیگر برای نقش زن شمالی، سعی کردم حتماً کسی از آن دیار باشد. خانم زینب گرمارودی شمالی بود اما برای زبان اشاره و آوازها، بازیگران معلم راهنما داشتند که آن بخش ها را آموزش می داد.

با توجه به این که شما سابقه بازیگری هم داشته اید، چرا یکی از نقش ها را خودتان بازی نکردید؟ آیا می خواستید تمرکز بیش تری روی کارگردانی داشته باشید؟
بله، چون دغدغه اصلی من کارگردانی است اما اصولاً هم دلم نمی خواهد در کاری که خودم کارگردانی می کنم، بازی داشته باشم. همسرم می گفت «این کاراکترها برای هر کسی وسوسه برانگیز است. خودت یکی از آنها را بازی کن». خب کاراکترها را دوست داشتم اما بیش تر ترجیح می دادم آنها را از بیرون نگاه بکنم.

بازیگران نمایش چندان شناخته شده نیستند. آنها چطور انتخاب شدند؟ آیا از بازیگران باتجربه تئاتر هستند و سابقه بازیگری دارند؟
بله. هر دو آموزش دیده تئاتر هستند و تحصیلات تئاتری دارند. خانم زحل زهرانی سال ها کار نکرده بود؛ حدود ده سال و اتفاقاً این بکربودن در انتخاب بازیگران برای من خیلی در اولویت قرار داشت. ترجیحم این بود بازیگران کار کم تر شناخته شده باشند تا تماشاگران با دو بازیگر ناشناخته مواجه بشود و بتواند با آنها همذات پنداری بیش تری بکند. زینب گرمارودی هم در آموزشگاه استاد سمندریان آموزش دیده و تجربه اجرا هم داشته است اما بازی در این شیوه برای ایشان تجربه نویی بود و من هم خیلی از کارکردن با خانم گرمارودی لذت بردم.

اگر حرف و نکته یی در پایان باقی مانده، بفرمایید.
فقط می توانم بگویم من گروهی دارم که از کارکردن با آنها بسیار لذت بردم و از اجرای نمایش هم به شدت راضی ام. شاید گروه ما از یکسری چیزهایی که این روزها در تئاتر باب شده، مانند مهمانی های سرِ صحنه و پس از اجرا، برخوردار نباشد و شاید به همین دلیل استقبال بی نظیر تماشاگر را نداشتیم،ولی خودِ نمایش برای من خیلی عزیز و لذتبخش است.