نامه الخاص به «م. آزاد»
نامه ای از هانیبال الخاص به محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد)، بعد از نزدیک به گذشت نیم قرن منتشر شد.
محمد مفتاحی، شاعر و پژوهشگر زندگی و آثار م. آزاد (محمود مشرف آزاد تهرانی) نامه ای را در اختیار گذاشته که نویسنده آن هانیبال الخاص، نقاش شناخته شده ایرانی است. در بخشی از این نامه آمده است: «نامه ات که روشن تر بود رسید و با آن خبر آن که شعرها را داری جمع می کنی و مرتب و منظم، تا برایم بفرستی. نمی دانم این شعرها دست خط خواهد بود و یا در کتاب ها. اگر اولی، پس واضح و نستعلیق بنویس... درباره حال خودم بنویسم. حسابی گرفته ام و سخت متنفرم از این شهر و از این تندی حرکات سرعت ساعت و ساعت سریع...».
در ادامه این نامه چنین آمده است: «این جا یک خانم است که نصفه می فهمد. گات های ما را رومی می خواند و معنی شمایل را از لابه لای تیترها می خواهد پیدا کند. روی هم رفته پسندیده است. والسلام. و از طرفی هم از ترس گرسنگی شکم خود و زن و بچه مجبورم در این دکان کار کنم و تابلوهای دریا و کشتی شکسته بفروشم و خود این شده است مانع نمایشگاه های بعدی. هیچ نمی دانستم که در امریکا بپرسند: «کجا کار می کنی. در مغازه آرت اینترناسیونال پس با گالری ما چه کار داری!»
الخاص نوشته است: «از همه بدتر حوصله جنگ و دعوا را ندارم و چون نمی دانم فردا کجا خواهم بود و منتظرم که شاید سپتامبر آینده کار تدریس پیدا کنم. همین طوری خنثی مانده ام و این کشنده است. عیال وضع را خوب می فهمد و از من صدبار بیش تر به یاد ایران می افتد. و از من حاضرتر به برگشت است و از طرفی هم توکلی آن دوست ما، می نویسد و دعوت می کند و می گوید که برگردی کارهایی هست و وضعیت خوب خواهد بود و از این حرف ها. و این ابن نسق بودن به قول تو یک پا این جا و یک پا آن جا انسان را خالی می کند از هرچه که اسمش شوق است یا میل یا احساس».
او چنین ادامه داده است: «خلاصه این حرف ها را به تو می گویم چون از تمام آن دوستان که پیش تر و بیش تر می شناختم بیش تر دوستت دارم و فکر می کنم بیشتر می شناسم. این نامه گریه ای است که بر شانه های تو کردم که بدانی من هم در حالی هستم که همه چیز بی معنی و پوچ شده است. منتها خوشبختانه یا بدبختانه در طبع من عادت به دارو و دوایی نبوده است که پناهی باشد و خواب قطبی ای و این است که مجبور می شوی خود را فعال و پابرجا نشان دهی. بکوبی و بکوبی و از کنج دهن حتی شده بخندی. ترجمه شعر را ادامه دهی و هفته ای یک یا دو کار حداقل تمام کنی و چاپ کنی و به خود چارلی چاپلین وار بگویی: «بله بهار خواهد آمد و پرندگان چیوچیو خواهند کرد. مرا می بخشی».
منبع: هنرآنلاین