تبیان، دستیار زندگی
در مقاله مبحث جذاب جبر یا اختیار؟! پای صحبت حکیمانه استاد ارجمند حضرت آیة الله مصطفوی نشستیم و ادامه آن را در این مقاله پی می گیریم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم جعفری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اگر مجبوریم، پس چرا عقاب و عتاب؟!

در مقاله مبحث جذاب جبر یا اختیار؟! پای صحبت حکیمانه استاد ارجمند حضرت آیة الله مصطفوی نشستیم و ادامه آن را در این مقاله پی می گیریم.

مصاحبه از: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
حضرت آیة الله مصطفوی

در مقاله مبحث جذاب جبر یا اختیار؟! پای صحبت حکیمانه استاد ارجمند حضرت آیة الله مصطفوی نشستیم و ادامه آن را در این مقاله پی می گیریم. در آن نوشتار اولین گروه از معتقدان به جبر که متکلمین اهل سنت (اشاعره و معتزله) بودند را شناختیم و در این فرصت گروه بعدی حکماء و فلاسفه و دیدگاه های آنان را می شناسیم.

حکماء و فلاسفه

فرمایش حضرت علی (علیه السلام) نیز این موضوع را تایید می کند " عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم، خدا را به این شناختم که عزیمت و همت مرا فسخ می کند

دسته دیگر از معتقدین به جبر حکماء هستند. در پاسخ این گروه به اشکال معروف فارابی اشاره می کنیم که چنین گفته است:  وقتی شما می گویید من فعل را به اراده انجام می دهم ما نقل کلام را در اراده می کنیم، یعنی می گوییم اراده را به اراده انجام می دهید یا بدون اراده؟
اراده انسان یا یک فعل نفسانی و بدون اراده است و در دل می افتد که کار را انجام دهد یا به اختیار اراده می کنید که  باز در آن اراده هم، یا اختیار بوده یا بی اختیاری است.
چون این اراده ها ترتیبی هستند نقل کلام در آن تسلسل می شود و در یک فعل، باید بی نهایت اراده های مترتب تحقق پیدا کند تا فعل انجام شود و در نهایت به اینجا منجر می شود که اراده از عالم خیر در دل من افتاده یعنی خدا در دل من انداخت که اراده کنم. پس من مجبورم اما مجبور به صورت مختار و خیال می کنم مختار هستم.
فرض کنید شخصی کاری انجام می دهد می گوید خودم انجام می دهم، می گوییم چرا انجام می دهی؟ می گوید این آقا که مسئول است به من گفته انجام بده پس مجبور است چون درست است که با اراده اش انجام می دهد اما اگر انجام ندهد حقوقش قطع می شود و از کار بیکار می شود، معنای جبر نیز همین است.
فرمایش حضرت علی (علیه السلام) نیز این موضوع را تایید می کند " عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم، خدا را به این شناختم که عزیمت و همت مرا فسخ می کند."
با این توضیحات ما مجبور هستیم به صورت مختار، مثلا اگر یک ظرف را بلند می کنیم اراده کرده ایم که بلند کنیم در واقع اراده را خدا در دل و ذهن ما انداخت که آن را بلند کنیم و این جبر است.

اگر جبر است پس چرا عقاب و عتاب و حدود جاری می شود؟

در یک فعل، باید بی نهایت اراده های مترتب تحقق پیدا کند تا فعل انجام شود و در نهایت به اینجا منجر می شود که اراده از عالم خیر در دل من افتاده یعنی خدا در دل من انداخت که اراده کنم. پس من مجبورم اما مجبور به صورت مختار و خیال می کنم مختار هستم

دزدی که  اراده می کند قفل در را بشکند و دزدی کند، چرا دستش را قطع می کنند؟ او اراده کرده و اراده را خدا در دل او انداخته است. اگر بگوییم اراده کرده که اراده کرده و ... باز تسلسل می شود. پس دزد به ارادة الله دزدی کرده و نباید دستهایش را قطع کنند. در مورد قاتل و سایر جرائم و اعمال هم همین طور است. می گویند این کار برای حفظ نظام جامعه است اما این جواب عقلانی نیست.
فارابی این اشکال را مطرح کرده و همه تلقی به قبول کرده اند ولی مرحوم ملاصدرا در رفع این اشکال جواب خوبی داده است.
مرحوم ملا صدرا می گوید: افعالی که خارج از نفس ما هستند باید با اراده، آنها را به خود مرتبط کرد مثلا حرکت یک وسیله خارج از نفس من است اما چطور به من مرتبط  می شود؟ به این ترتیب که باید اراده کنم سپس حرکت دهم  اما خود اراده ، فعل نفس است . افعالی که مستقیما فعل نفس هستند اراده لازم ندارند. اراده از ذات نفس ناشی می شود. ذات نفس علت اراده است و این اراده دیگر  اراده لازم ندارد.

حضرت آیة الله مصطفوی

اشتباهی که از سوی فارابی مطرح شده این است که، هر اراده ای، اراده دیگری می خواهد، در حالی که  افعالی اراده می خواهند که خارج از وجود ما هستند و چون می خواهند مرتبط به وجود ما بشوند باید یک امری بین ما و او وجود داشته باشد، در واقع یک پل ارتباطی باشد، مثلا می خواهیم غذا بخوریم این غذا خوردن جدای از وجود ما است پس باید اراده کنیم تا جزء وجود ما شود. اراده می کنیم نماز بخوانیم، روزه بگیریم و ... همه به جهتی خارج از وجود ما هستد.
محبت ما به یک شعر سبب می شود که در خارج، بین ما و آن، یک علقه و کششی صادر شود که به آن محبت می گویند و از ذات ما ناشی شده است. برخی چیزها مثل محبت، کراهت ، عشق و ... از ذات ناشی می شود. اراده هم از ذات ناشی می شود.

اراده فعل نفس است و از ذات برمی خیزد و چیزی که از ذات شی ء برمی خیزد دیگر به واسطه احتیاج ندارد. یعنی خداوند از اول قدرت اراده کردن را به ما داده است. ما را خلق کرده که بتوانیم اراده کنیم، همانطور که چشم داده تا بتوانیم ببینیم. در اینجا اراده مال خود نفس است

عشق صفت انسانی است که سبب شده به معشوق مرتبط شود. این عشق از کجا آمده؟ در واقع صفاتی که در معشوق بود در او اثر گذاشت و او از آن آثار منفعل شد. حال، عشق به هر چه باشد در واقع چیزی است از درون خود شخص به نام عشق که یک کشش نفسانی است. این کشش به کشش دیگری نیاز ندارد و این سخن هم سخن متینی است.

همان طور که ذات خود را به علم حضوری ادراک می کنیم اراده " ینشیء من نفسنا " را نیز به علم حضوری ادراک می کنیم. با علم حضوری می دانیم که اراده از آن ماست و دیگر لازم نیست که برای اراده، اراده بیاید.
بنابراین اراده فعل نفس است و از ذات برمی خیزد و چیزی که از ذات شی ء برمی خیزد دیگر به واسطه احتیاج ندارد. یعنی خداوند از اول قدرت اراده کردن را به ما داده است. ما را خلق کرده که بتوانیم اراده کنیم، همانطور که چشم داده تا بتوانیم ببینیم. در اینجا اراده مال خود نفس است.
اما از آنجا که همه موجودات به خدا منتهی می شوند این مسئله تنها به ما انسان ها اختصاص ندارد زیرا همه موجودات عبد و بنده خدا هستند. خدا ما را خلق کرده همانطور که یک درخت را خلق کرده لذا علیت را قبول داریم و علیت ها هم طولی هستند نه عرضی.
درخت را خلق کرده و قوه ای در او قرار داده که میوه بدهد به همین دلیل دیگر لازم نیست که خدا میوه دادن را بدون واسطه بیاورد. خداوند ما را هم طوری خلق کرده که بتوانیم اراده کنیم همین که می توانیم اراده کنیم جزء خلقت ما است.

خلاصه سخن:

گروه دیگری از معتقدین به جبر، حکماء و فلاسفه هستند. در بررسی و پاسخ به این گروه به نقل اشکال فارابی و پاسخ مبسوط و خوب ملاصدرا پرداختیم و نتیجه این شد که اراده فعل، نفس و ذاتی است و به واسطه، احتیاج ندارد و به این ترتیب  اشکال دور و تسلسل فارابی هم حل می شود.
اما گفتگوی ما همچنان ادامه دارد پس ما را در مقالات بعدی همراهی کنید.


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.