تبیان، دستیار زندگی
بیژن میرباقری کارگردان و فیلمنامه نویسی نام آشنا برای پیگیران سینمای ایران است. کارگردانی که«ما همه خوبیم»(۱۳۸۳)، «روز برمی آید»(۱۳۸۵)، «دوزخ، برزخ، بهشت»(۱۳۸۷) و «طبقه سوم»(۱۳۸۸) چهار فیلمی است که میرباقری در کارنامه کارگردانی خود دارد
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : محمد صابری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تجربه «حضور»

نگارش فیلمنامه و کارگردانی «محمدرسول الله(ص)» در گفتگو با بیژن میرباقری

بیژن میرباقری کارگردان و فیلمنامه نویسی نام آشنا برای پیگیران سینمای ایران است. کارگردانی که«ما همه خوبیم»(۱۳۸۳)، «روز برمی آید»(۱۳۸۵)، «دوزخ، برزخ، بهشت»(۱۳۸۷) و «طبقه سوم»(۱۳۸۸) چهار فیلمی است که میرباقری در کارنامه کارگردانی خود دارد و از این آثار نگارش متن فیلمنامه دو فیلم آخر را هم خود برعهده داشته است.

محمد صابری-بخش سینما و تلویزیون تبیان
فیلم محمد رسول الله

نام او در شناسنامه رسانه ای فیلم «محمد رسول الله(ص)» به عنوان دستیار کارگردان مطرح شده است اما به استناد تیتراژ پایانی فیلم او علاوه بر همراهی با مجید مجیدی و کامبوزیا پرتوی در بازنویسی و دیالوگ نویسی فیلمنامه، کارگردانی واحد دو پروژه را هم برعهده داشته است. آنچه در این گفتگو می خوانید روایت میرباقری از فرآیند نگارش فیلمنامه و پاسخ به برخی شبهات است پیرامون ضعف های داستانی این فیلم از سوی برخی منتقدان مطرح شده است.

* جناب میرباقری شما از چه مرحله ای با پروژه «محمد رسول الله(ص)» همراه شدید؟
بنده به واسطه دوستی ای که پیش تر در فرآیند تولید یک فیلم مستند با آقای مجیدی داشتم به این پروژه دعوت شدم و زمانی که به کار پیوستم شش یا هفت ماه به آغاز فیلمبرداری مانده بود. حدود اردیبهشت 90 بود.

* نگارش فیلمنامه تا چه مرحله ای پیش رفته بود؟
فیلمنامه در مرحله بازنویسی اولیه توسط آقای حمید امجد قرار داشت. سفری برای او پیش آمد که امکان ادامه همراهی با پروژه را نداشتند و به همین دلیل یک تیم سه نفره متشکل از بنده، آقای مجیدی و سیدرضا میرکریمی برای بازنویسی فیلمنامه تشکیل شد.

* یکی از نکاتی که به صورت متواتر در نقدهای نوشته شده بر فیلم مطرح می شود، جنس روایت و ضعف فیلمنامه است. قبل از شنیدن پاسخ شما به این انتقادات علاقمندم زاویه نگاه خودتان را به محصول نهایی رونمایی شده بر پرده سینما بدانم.
آنچه می توانم درباره فیلم «محمد رسول الله(ص)» مطرح کنم این است که این فیلم محصولی در حدواندازه استانداردهای بین المللی است. فیلمی که ما بر پرده دیدیم به جهت حس و حال و قدرت نمایشی کاری درخشان است که نظر مخاطب را به خود جلب می کند و واقعاً باید بابت ساخت و کارگردانی آن به آقای مجیدی تبریک گفت.

* در زمینه داستان گویی هم فیلم را محصولی موفق می دانید؟
ببینید طبیعی است که چنین فیلمی با چنینی مضمونی را نمی توان با استانداردهای مرسوم داستانگویی در سینمای کلاسیک ارزیابی کرد. اساسا این جنس داستانگویی متکی بر روایت به گونه ای است که الگوی داستان پردازی خاص خود را می طلبد. حال اگر بپرسید این الگو چیست؟ باید گفت این الگو به زعم آقای مجیدی، آقای میرکریمی و دیگر دوستان متکی بر یک «حضور» بوده است. حضور یک شخصیت معنوی و مقدس. رسالت این فیلم نمایش این «حضور» و تجربه این لحظه بوده است. فیلم به دنبال خلق لحظاتی از تصویر و حس بوده است و بیشتر بر روی رابطه با احساس مخاطب تمرکز داشته است. مخاطب باید در طول مدت فیلم حضور معنوی شخص اول داستان را حس می کرد.

* به این حس و کیفیت تحقق آن باز می گردیم اما اشاره داشتید به داستانگویی متکی بر روایت. درباره فرآینده نگارش فیلمنامه توضیح می دهید که چگونه از روایت ها و مستندات تاریخی بهره گرفتید؟ آیا ابتدا مجموعه روایاتی استخراج شد و بعد براساس آن داستان شکل گرفت یا براساس الزامات داستانی سراغ روایت و مستندات رفتید؟
تحقیقات مفصلی درباره همه چیز این پروژه انجام شده بود. تیم های مختلفی در موضوعات مختلف تحقیقاتی را انجام داده بودند که براساس این تحقیقات داستان پردازی شده و فیلمنامه اولیه شکل گرفته بود. بعدها در مراحل مختلف بازنویسی نسخه نهایی که هم اکنون روی پرده رفته است آماده شد.

* با توجه به اینکه در ابتدا روایات و مستندات تاریخی را به عنوان مواد خام اولیه در دست داشتید برای نگارش داستان تا چه اندازه خود را پایبند به این مواد اولیه می دانستید و چقدر قوه تخیل تان در این زمینه امکان فعالیت داشت؟
همه این موارد در کنار هم وجود داشت. یعنی باید قصه ها و مستندات اولیه را می دانستیم تا براساس آن تخیل کنیم و داستان را به تصویر درآوریم. به تعبیری این دو بخش از هم قابل تفکیک نیست.

* این سوال را از این جهت طرح کردم که آقای مجیدی در جایی گفته بودند که هدف فیلم تاریخ نگاری نبوده و به دنبال روایت تاریخ نبوده ایم.

طبیعی است که چنین فیلمی با چنینی مضمونی را نمی توان با استانداردهای مرسوم داستانگویی در سینمای کلاسیک ارزیابی کرد. اساسا این جنس داستانگویی متکی بر روایت به گونه ای است که الگوی داستان پردازی خاص خود را می طلبد. حال اگر بپرسید این الگو چیست؟ باید گفت این الگو به زعم آقای مجیدی، آقای میرکریمی و دیگر دوستان متکی بر یک «حضور» بوده است. حضور یک شخصیت معنوی و مقدس

آقای مجیدی به درستی گفته اند که الزامی به روایت تاریخ نداشته ایم اما مبتنی بر تاریخ داستان شکل گرفته و در مواردی روح شاعرانه ایشان مجال بیشتری برای تخیل به او داد و به تعبیری برداشت خود را از حال و هوای یک مقطع تاریخی ارائه کرده است. به عنوان مثال ما می دانیم که در آن مقطع تاریخی کودکان از مکه خارج می شدند و بعد از دوسال به خانواده خود بازمی گشتند. این اتفاقی است که درباره شخصیت اصلی داستان ما یعنی پیامبر اسلام (ص) هم شاهد آن هستیم. به خصوص که ایشان تا 6 سالگی با دایه اش حلیمه زندگی می کرده است.

تا اینجا ما با تاریخ مواجهیم اما اینکه در آن مقطع 6 ساله چه گذشته است محصول نگرشی شاعرانه است که اگرچه متکی بر تاریخ است اما الزاما روایت تاریخ نیست. مانند آنچه در قالب رابطه حلیمه و همسرش با پیامبر(ص) شاهد آن بودیم.

* غیر از خط سیر زندگی پیامبر(ص) در داستان های فرعی و شخصیت هایی مانند ساموئل و یا حتی کیفیت حضور عموی پیامبر هم پایبندی به مستندات تاریخی را داشتید؟
در مورد این بخش از داستان هم ما با نگرشی تاریخی مبنی بر کیفیت حضور قوم یهود در جزیره العرب مواجه بودیم. افرادی که با استناد به روایتهای کتاب مقدس خود که در آن ظهور پیامبری در این سرزمین نوید داده شده بود، به این سرزمین آمده بودند. در عین حال به دلیل تجارت در جاده ابریشم هم تعدادی از این قوم در این سرزمین حضور داشتند. چراکه خط تجاری مهمی در آن مقطع در این سرزمین وجود داشته است. این موضوعات تاریخی باعث شد تخیلی شکل بگیرد و خط داستانی دیگری مانند ساموئل در فیلمنامه متولد شود. به خصوص که قرآن به صراحت این طیف از یهودیان پایبند به کتاب آسمانی در آن مقطع را «مومنین» خطاب کرده است. شخصیت ساموئل هم در فیلم «محمد رسول الله(ص)» در واقع مومنی است که به دنبال موعود خود می گردد. هرچند برداشت دیگری از اتفاقات و رویدادهای پیرامون خود دارد.

* در کارنامه سینمایی شما همواره شاهد تمرکز بر درونیات کاراکترها و شخصیت های داستانی بوده ایم. از این زاویه یکی از نقدهایی که بر فیلم «محمد رسول الله(ص)» وارد شده، ضعف شخصیت پردازی فارغ از حس و حال حاکم بر کلیت فیلم است. به خصوص که در کاراکترهای فرعی احساس می شود ما با کاراکترهای چندلایه و متکی بر فردیت مشخص مواجه نیستیم و گویی تنها نماد و عناصری پیشبرنده برای داستان اصلی هستند. این انتقاد را آیا به فیلمنامه فیلم وارد می دانید؟
بنده اصولا درباره این فیلم به خصوص و این شخصیت بخصوص، یعنی پیامبر اسلام(ص) معتقدم که نباید به قاعده سینمای کلاسیک  قضاوت کرد. اگر از زاویه سینمای کلاسیک و داستان گویی کلاسیک به این فیلم نگاه کنیم می توان به این مواردی که شما اشاره می کنید معتقد بود و نقد را هم وارد دانست اما نکته این است که این فیلم «بیان» خاص خود را دارد و این بیان همان چیزی است که من سعی دارم در قالب کلمه «حضور» آن را نهادینه کنم. به عنوان مثال شما وقتی به تماشای یک تعزیه می روید مهم احساسی است که در مخاطب به وجود می آید. مخاطب می داند آنکه می بینید بقال سر کوچه است که جای امام حسین(ع) می خواند، اما بازهم با روضه آن گریه می کند. مخاطب می بیند که بازیگران با شلوار و لباس معمولی و تنها با یک پوشیه به صحنه می آیند اما احساس «حضور» می کند. درباره این فیلم هم معتقدم باید این «حضور» را مدنظر داشت. به تعبیری در این فیلم داستان بهانه ای بود برای تجربه «حضور» در محضر یک بزرگ.

فیلم محمد رسول الله

* درک این حضور را تا چه اندازه جهان شمول می دانید. به خصوص که مختصات پروژه به ویژه از سوی مجید مجیدی بسیار جهانی تعریف شده است.
کسی که فیلم را می بیند با لایه های مختلفی مواجه است. برای ما مسلمانان درک این حضور در اولویت است اما برای مخاطب غیرفارسی و غیرمسلمان می توان روی همراهی با شخصیت ها متمرکز بود. شخصیتی تأثیرگذار که گویی سرنوشتش از جایی دیگر دارد رقم می خورد. اینها برای مخاطب جهانی جلوه خواهد داشت.

* یعنی فیلم «محمد رسول الله(ص)» لایه ای دارد که می تواند به واسطه داستانگویی مخاطب جهانی را با خود همراه کند و در عین حال لایه ای احساسی هم برای مخاطبان مسلمان و داخلی دارد؟
بله دقیقا. عناصر داستان فیلم عناصری است که همه دنیا با آن ارتباط برقرار می کند. تصویر کنید داستان کودکی که به برکت مشهور است و برای روزی خود در آغاز زندگی ناگزیر از سفر می شود. اینها عناصر داستانی ای هستند که در سرنوشت هر فردی جلب توجه می کند. به ویژه که این فرد جنبه های قدسی و معنوی هم داشته باشد.

* در فیلم دو فصل درخشان از نظر اجرا وجود دارد؛ یکی حمله سپاه ابرهه و دیگری معجزه پیامبر(ص) در دقایق پایانی فیلم. برای این دو بخش اولا در مرحله نگارش چقدر به امکان اجرای سخت افزاری آن فکر کردید و ثانیاً پرداختن به این دو واقعه چقدر الزام دراماتیک داشت و چقدر به واسطه جذابیت بصری در روایت جای گرفت؟
این دوفصل از همان آغاز که داستان اولیه فیلم در ذهن مجید مجیدی شکل گرفته بود در روایت وجود داشت. اینها عناصر تفکیک ناپذیر این فیلمنامه بودند و مجیدی حتی پیش از آغاز نگارش فیلمنامه به کیفیت اجرای این دو صحنه فکر کرده بود.

* با توجه به همراهی تان با آقای مجیدی در فرآیند تولید این فیلم فکر می کنید چقدر از ایده آل ذهنی او در این فیلم نهایی به تصویر درآمده است؟
فکر می کنم صددرصد همان چیزی است که مجیدی در ذهن داشت. البته کم و کاستی هایی وجود دارد که بعدها بیشتر هم درباره آن صحبت می شود اما فیلم حاضر و آنچه بعدها خواهید دید همان چیزی است که مجیدی از آغاز به آن فکر کرده بود. شاید در طول همکاری و همراهی با مشاوران مختلف بارهای معنایی متنوعی به اصل کار افزوده شده باشد که محصول همکلامی با دیگران باشد اما همه آنچه می بینید محصول خواست و نگاه مجید مجیدی است.