و ناگهان مرگ در یک دقیقه !
خیلی اوقات ما انسان ها زمان زیادی را برای پاک کردن و زیباسازی ظاهرمان صرف میکنیم اما تا به حال شده است که با خودمان بیاندیشیم که چگونه می توانیم درونمان را پاک کرده و نورانیتی برای باطنمان ایجاد کنیم؟
یکی از این پاک کننده های درون یاد مرگ است... باور کنید این پاک کننده خیلی قوی است و جلا و جذابیّتی به وجودمان می دهد که گاهی خودمان هم فکرش را نمی کردیم، چنانچه این نکته در لسان روایات نیز تصدیق شده است: ذکر الموت جلاء للقلوب: یاد مرگ ، دل ها را جلا می دهد. (غرر الحکم/ عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی/144/باب 46- فی ذم الدنیا ... ص:142)
کافی است در روز دقایقی را به آن فکر کنیم و به یادش باشیم، وقتی می خواهیم کاری را انجام دهیم، حرفی بزنیم، تصمیمی بگیریم، قضاوتی بکنیم و خیلی دیگر از مسائل روزانه ای که با آن زندگی میکنیم را داشته باشیم کافی است قبل از تمام این ها به یاد مرگ باشیم ...
در اصول اعتقادی نیز بعد از توحید مسأله ای به اهمیتی معاد و یاد مرگ نداریم و این همه تأکید و سفارش نشان از سرّ عمیقی است که در این مسأله نهفته شده است که متأسفانه کمتر به آن توجه میکنیم ... امری که رد شدن و غفلت از آن معنا و جایگاهی ندارد: كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ (آل عمران، 185)
در روایتی امام صادق علیهالسلام میفرمایند: خداوند عز و جل میفرمایند که هیچ چیز را مثل مرگ نیافریده عین اینکه یقینی است و هیچ شکی در آن نیست اما مردم گویی در آن شک دارند چونان شکی که در آن یقین نیست! (کتاب شریف خصال، شیخ صدوق، روایت 48).
برای همه ما انسانها پیش آمده که وقتی خبر مرگ کسی را متوجه میشویم، ناراحت میشویم اما این ناراحتی برایمان ابدی نیست و بعد از مدتی موضوع فراموش میکنیم. کمتر پیش میآید که بنشینیم و به این موضوع مهم فکر کنیم ...
بله مهم است ... باور کنید موضوع از آن چیزی که فکرش را بکنیم مهم تر است؛ اگر مهم نبود حدود یک پنجم آیات قرآن در این رابطه سخن نمی گفتند و هزاران روایت در این باب تذکر نمی دادند ...
خداوند عز و جل میفرمایند که هیچ چیز را مثل مرگ نیافریده عین اینکه یقینی است و هیچ شکی در آن نیست اما مردم گویی در آن شک دارند چونان شکی که در آن یقین نیست!
شاید بگویید باور داریم ... درست است باور داریم که مردن وجود دارد اما معامله مان با این موضوع حداقل برای خودمان قابل باور نیست و با این موضوع معامله تردیدی داریم؛ گویی برای ما این اتفاق نخواهد افتاد.
مرگ یکی از مهمترین بخش های زندگی ما پس از مرگ است؛ ابدیتی است که تمام زندگی در مقابلش به اندازه یک پلک به هم زدنی هم حساب نمی شود ... ابدیتی که میلیون و میلیارد نیست، بلکه هیچ انتهایی ندارد؛ بنابراین فرد عاقل کسی است که برای این مسیر بینهایت دستش خالی نباشد...
تصمیم بگیریم برای این موضوع در زندگی هایمان جایی باز کنیم؛ در مورد اینکه خیلی از این آدم ها که زیر خروارها خاک خوابیده اند آیا واقعا می دانستند که عمرشان چه موقع تمام می شود؟ آیا می توانستند کاری کنند که با آمدن حضرت عزراییل مرگشان به تعویق بیافتد؟
حتما اگر کسی می توانست کاری بکند، حضرت سلیمان علیهالسلام با آن همه دارایی و ثروت، حضرت نوح علیهالسلام با آن طول عمر که در روایت داریم: وقتی حضرت عزراییل به سراغ ایشان می رود، نوح علیهالسلام می پرسد: تمام شد؟ حضرت عزراییل پاسخ می دهند: بله و نوح علیهالسلام ، کسی که در قرآن کریم فقط 950 سال مدت رسالت و نبوت ایشان را ذکر کرده است میفرماید: چه زود... عزراییل پاسخ می دهد: زود بود؟ پس مردم آخر الزمان که متوسط عمر آنها 60-70 سال است چه بگویند؟ و ایشان پاسخ می دهد: که اگر عمر من 60-70 سال بود که با یک سجده تمام میکردم" (به نقل از حجت الاسلام عالی) چنین شخصیتی بر این امر توانا تر بودند.
اگر این موضوع برایمان دغدغه شود مثل خیلی از کارهای روزمره مان (قرارداد مالی فلان بازیکن یا بازیگر چقدر است، اوضاع بورس و اقتصاد و تورم چگونه می شود؟ و...) قطعا نگاهمان به زندگی تغییر پیدا خواهد کرد ...کارهایمان دقیق تر و حساب شده تر خواهد بود ... دیگر برای رسیدن به خواسته هایمان، رزق و روزی که خود خداوند آن را تضمین کرده است هر عملی را انجام نمی دهیم، هر دروغی را نمی گوییم، به زیرآب زنی و بیکار شدن کسی رضایت نمی دهیم، کسی را بیآبرو نمی کنیم ...
تا وقتی که به یاد این موضوع نباشیم، مشکلات دنیوی از بیماری های روحی چون حرص و طمع و بخل و حسادت و ... گرفته تا هر مصیبت و گرفتاری که با آن سرو کار داریم، بی تابمان خواهد کرد.
و این ها همه در حالی است که یاد مرگ مصائب دنیا را برایمان سبک می کند. اگر بدانیم ما مسافر هستیم مثل وقتی است که به سفر رفته ایم و در یک مکانی مستقر شده ایم، اگر وسایل آن جا جور و درست نباشند، به خودمان چه میگوییم؟ میگوییم: اشکال ندارد، غصه نخور این جا ماندنی نیستی، قرار است که بروی...
اگر در مورد دنیا و مرگ هم همین تفکر را برای خودمان به وجود بیاوریم، کم و کاستی، سختی و مصائب دنیا ما را از پا در نمی آورد و برای آنچه رفتنی است غصه نمی خوریم.
آیا همه شما دوست دارید وارد بهشت شوید؟ عرض کردند: آری ای پیامبر خدا! فرمود: آرزوها را کوتاه کنید، مرگ را پیش چشم خویش قرار دهید و از خداوند چنان که سزاوار است شرم کنید»
آرزوهایمان کوتاه می شود
یاد مرگ سبک بالی و سبک باری می آوردیکی از دلایل بدبختی بسیاری از ما انسان ها این است که آرزوهای طولانی داریم ... گاهی انقدر در دنیا غرق شده ایم و برای آن نقشه راه ترسیم کرده ایم که میخواهیم هیچ چیز مانعی برای رسیدن آرزوهایمان نشود اما هزار دریغ و افسوس که در اکثر اوقات اجل مهلت نمی دهد و آرزوهای دور و دراز به خانه گور برده میشوند.
یکی از محسناتی که یاد مرگ دارد این است که فاصله ی ما را از این مسیر بدبختی دور می کند ، آرزوها را کوتاه میکند؛ چنانچه در فرمایشی امیرمؤمنان علی علیهالسلام بیان می کنند که آرزوهای طولانی، انسان را بیشتر در دنیا غرق و او را اسیر هوا و هوس نموده، در نتیجه عملش را بد میسازد؛ «مَا اَطَالَ عَبدٌ الاْمَلَ إلاَّ أَسَاءَ الْعَمَلَ؛ هیچ بنده ای آرزویش را طولانی نمیکند، جز اینکه عملش را بد میکند» (تمیمی آمدی، غررالحکم، ح 27.)
و در بیانی دیگر ترسشان را بر این موضوع از امت بیان می کنند: «إنَّ اَخَوفَ مَا أخَافُ عَلیکُم خِصلَتَانِ، إتِّبَاعُ الْهَوَی وَطُولُ الاْمَلِ، فَأمَّا إتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأمَّا طُولُ الاْمَلِ فَیُنسِی الاْآخِرَةَ؛ وحشتناک ترین چیزی که از آن بر شما می ترسم دو خصلت است: پیروی هوی و آرزوی دراز. پیروی هوی [شما را] از حق باز می دارد و آرزوی دراز [شما را] از یاد آخرت به فراموشی می اندازد» (بحار الانوار ج 70 ص 163)
در بیانی نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: «أکُلُّکُمْ یُحِبُّ أنْ یَدخُلَ الْجَنَّةَ. قَالُوا نِعَمْ یَا رَسُولَ اللّهِ. قَالَ قَصِّرُوا الاْءمَلَ وَثَبِتُوا آجَالَکُم بَینَ أبْصَارِکُم وَاسْتَحْیُوا مِنَ اللّهِ حَقَّ حَیَائِهِ؛ آیا همه شما دوست دارید وارد بهشت شوید؟ عرض کردند: آری ای پیامبر خدا! فرمود: آرزوها را کوتاه کنید، مرگ را پیش چشم خویش قرار دهید و از خداوند چنان که سزاوار است شرم کنید» (مجموعه ورام، آدات و اخلاق در اسلام، ص 499)
اکثر آیات مرگ و معاد و آخرت در سور مکی قرآن کریم است؛ یعنی در مدت 13 سالی که پیامبر اکرم صلی الله و علیه وآله در مکه در سخت ترین شرایط حضور داشتند ، حضرت در این شرایط سخت برای مردم بیش از هر چیز دیگری از مرگ سخن گفتهاند و این خود می تواند این نکته و درس را برای ما داشته باشد که یاد مرگ خاصیت سازندگی و مربیگری دارد برای ساختن مردم در برابر سختی ها.
کسی که دائم خودش را در معرض مرگ می بیند سبک بال است ... دنیا را در مقابل ابدیت جدی نمی گیرد و خودش را برای دنیا نمی کُشد، بنده ی دنیا نمی شود ... تلاش می کند، کار می کند اما وابسته و غلام حلقه گوشش نمی شود ...
به امید آنکه با یاد این امر در زندگی ، تحولی به روشنی و سعادت برای دنیا و آخرت خود رقم بزنیم.
انشاءلله...