كودكان و میراث فرهنگی
تازگیها، یکی از دوستانم که یک دختر هفت ساله دارد، تعریف میکرد که دخترش، از او خواسته برایش «میراث فرهنگی» بخرد! دوست ما، بعد از اینکه کلی خندیده و بهخاطر داشتن چنین بچه بانمکی، حسابی ذوقزده شده، از دخترش پرسیده که «مامانجان، حالا کی بهت گفته که میراث فرهنگی خریدنیه؟!» دخترش هم که از دست خندههای مامان و جدی گرفته نشدن خواهشاش، حسابی شاکی بوده، جواب داده که از تلویزیون شنیده و حتما چیز خوبی است که آنقدر در تلویزیون، تبلیغش را میکنند. اگر یک روز، پسر یا دختر شما، سراغتان آمد و درباره میراث فرهنگی پرسید، شما چه پاسخی برایش دارید؟!
كودكان و میراث فرهنگی
میراث با طعم فرهنگ
در خانه همه ما، گلیم، تابلو، ظرف، سکه یا هر چیز دیگری پیدا میشود که از مادر، مادربزرگ یا عموی بزرگ پدرمان به ما ارث رسیده باشد. برای اینکه با بچهها، درباره میراث فرهنگی حرف بزنید، از همین وسایل ساده که از ابتدای تولدش، با آنها مأنوس بوده و روزی چند بار، از جلویشان گذشته، شروع کنید. میتوانید برای او درباره همه چیزهایی که از زمانهای خیلی دور، در کشورمان وجود داشته و نه مال یک شخص خاص، بلکه متعلق به همه ایرانیهاست، حرف بزنید.
میراث را ملموس کنید
شما پدر و مادر ایرانی میتوانید بدون اینکه با بچهها، بهطور تخصصی، از میراث فرهنگی و صنایع دستی سخن بگویید، با دکوراسیون سنتی منزلتان، بهجای آنچه امروزه مد مینامند، از ابتدای کودکی، بچهها را با صنایع دستی کشور آشنا کنید؛ صنایعی مثل سوزندوزی، گلیمبافی، آینهدوزی، سفالگری، خراطی، قلمزنی، منیاتور و... که با هر یک از آنها، میتوانید گوشهای از منزل را آراسته کنید. حتی میتوانید از این تزیینات، در اتاق خود کودک هم استفاده کنید. مثلا برای کفپوش اتاق کودک، میتوانید از گلیم که از نظر رنگی هم متنوع است، استفاده کنید تا برایش ملموستر شود.
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
امسال، سفرهای کلیشهای را کنار بگذارید و به مناطقی سفر کنید که مردم آن منطقه، از نظر پوشش و آداب و رسوم، با شهر یا منطقه شما متفاوت هستند. اجازه دهید کودک، تمام این تفاوتها را از نزدیک ببیند، لباس آنها را بپوشد، عکس بگیرد و شما هم پشت عکس، برایش یادداشت کنید که در این تصویر، چه گذشته است. مرور هر چند وقت یک بار این تصاویر و تجدید خاطره سفر، اطلاعات عمومی او را افزایش میدهد.
تاریخ تکرار نمیشود
نوروز امسال، در شیراز، پسری را دیدم که با سنگ، به پایه یکی از مجسمههای تخت جمشید میزد و در جواب سرزنش پدرش که این میراث، ارزشمند است و جایگزین نمیشود، با شیطنت میگفت:
«چرا نمیشه دوباره ساخت؟ ساختنش که کاری نداره. من میتونم با خمیر گِل بازیام درستشون کنم.»
فکر کردم الان است که پدر عصبانی شود، ولی خلاف انتظارم، پدر میانسال، کیف پولش را درآورد و شاید عکسی از خود پسر را به او نشان داد و گفت: «ما میتوانیم دوباره این عکس را بگیریم؟ تو دوباره اینقدر کوچک میشوی؟» به نظر من، مثال جالبی بود برای اینکه یک پسر بچه تخس، به اهمیت میراث فرهنگی پی ببرد. شما چه فکر میکنید؟
مرکز یادگیری سایت تبیان - منبع: کتابک
تهیه و تنظیم: مریم فروزان کیا