تبیان، دستیار زندگی
«316» اثری تعاملی تلقی می شود که بر مبنای نگاه مخاطب به سینما معنا می یابد و هر مخاطبی به فراخور داشته های پیشین خودش تصویری منحصر به فرد از داستان فیلم در ذهن تداعی می کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کفشهایم کو؟

نگاهی به فیلم «316»ساخته پیمان حقانی


«316» اثری تعاملی تلقی می شود که بر مبنای نگاه مخاطب به سینما معنا می یابد و هر مخاطبی به فراخور داشته های پیشین خودش تصویری منحصر به فرد از داستان فیلم در ذهن تداعی می کند.

کفشهایم کو ، کفش

در واقع خط اصلی داستان ثابت است ولی چیدمان صحنه ها، حالات صورت بازیگران یا سر و شکل و قیافه آنها، زاویه دوربین و اندازه نماها همگی بر مبنای ذهنیات خود مخاطب ترسیم می شود. به این ترتیب می توان گفت  به تعداد مخاطبان حاضر در سالن سینما، نسخه تصویری از «316» وجود دارد. به بیان دیگر «316» همواره در حال ساخته شدن است و مادامی که روی پرده در حال نمایش و حداقل یک مخاطب شاهد آن باشد، یک ورسیون تازه از این فیلم تولید می شود.
پیمان حقانی در ساخت «316» از فرمول به شدت ساده و در عین حال تیزهوشانه ای بهره برده است.فیلم داستان چندان تازه و پرشوری ندارد، فیلمنامه چندان پرشاخ و برگ و محیرالعقولی هم ندارد، چیزی تحت عنوان شخصیت پردازی های بدیع در کار نیست و البته نقاط عطف داستانی جدی و پرپیچ و خم دراماتیک هم در کار نیست.تنها داشته «316» تغییر زاویه دوربین از زاویه عرف و تکرار شونده همیشگی به سمت سویی دیگر است. برگ برنده حقانی در این فیلم نمایش ندادن تصاویر و ارائه نکردن اطلاعات بصری عرفی است.پیمان حقانی با تکیه بر تمهید برجسته کردن کفش به عنوان جزیی فرعی از پوشش و ظاهر افراد، که شاید در نگاه نخست به چشم نمی آید، سراغ شکلی از قاب بندی در سینما رفته که چندان رایج نیست.نمایش ندادن در دل هنری که بر مبنای نمایش دادن بنا شده است، ریسک بزرگی است که حقانی انجام داده و به خوبی از پس اداره آن برآمده است.

اجازه دادن به مخاطب برای اینکه بر مبنای الگوهای ذهنی خودش همه چیز را مطابق میل خودش بچیند، همزمان باعث رضایت درونی وی می شود و در عین حال دست کارگردان را باز می گذارد تا به فکر خوش رنگ و لعاب در آمدن قاب ها باشد. در این مسیر قانع کردن مخاطب برای همراه شدن با اثر مهمترین چالش فیلمساز تلقی می شود


در واقع سراغ گرفتن از کفش برای روایت بصری یک داستان نمادی از تغییر زاویه نگاه فیلمسازبه قاب بندی و روایت بصری است. به همان میزان که صورت و اندام اطراف سر و گردن بازیگر در نمایش سر وشکل او مهم است و کفش او در درجه دوم یا سوم اولویت هاست، نمایش سایه رسیدن دو نفر به هم یا تصویری کردن پاهای دو عاشق جوان کنار هم به مثابه همنشینی و معاشرتشان با هم، در درجه سوم یا چهارم اولویت های بصری در قاب بندی های رایج سینما قرار می گیرد.

حقانی اما با تکیه بر این اصل که هیچ قاب و برداشت بصری ای بهتر از آنچه در ذهن مخاطب نقش بسته وجود ندارد، به خوبی از قابلیت های ذهنی مخاطب بهره برده تا بهترین تصویر ممکن از داستان ساده فیلمش را در ذهن مخاطب به تصویر بکشد.

کفشهایم کو ، کفش
ناگفته پیداست که تلاش تمام سینماگران در طول تاریخ سینما این بوده که روایت تصویری داستان فیلمشان را به بهترین و مورد قبول ترین حالت ممکن پی بگیرند تا بیشترین میزان نزدیکی را به آنچه مخاطب انتظارش را دارد، داشته باشد. در این مسیر بسیاری ازآثار و نمونه های بصری تولید شده اند و موقعیت های مختلف داستانی اعم عشقی، خشن،محبت آمیزیا درگیرانه و ... را خلق کرده اند، که هر مخاطبی به فراخور حال خودش، بهترین سکانس، بهترین قاب بندی، بهترین رنگ و لعاب بصری، بهترین شیوه رفتار بازیگر، بهترین لبخند، بهترین گریه کردن، بهترین در آغوش کشیدن ، بهترین وداع، بهترین تولد یا مرگ و در کل بهترین میزانسن و دکوپاژ مطبوع برای سلیقه خودش را در ذهن نگه داشته و کیفیت اثر تازه را بر مبنای همان الگوی قبلی می سنجد.
در این مسیر اجازه دادن به مخاطب برای اینکه بر مبنای الگوهای ذهنی خودش همه چیز را  در بهترین حالت ممکن و مطابق میل خودش بچیند، همزمان باعث رضایت درونی مخاطب می شود و در عین حال دست کارگردان را باز می گذارد تا با اعتماد به نفس بیشتری به فکر خوش رنگ و لعاب در آمدن قاب ها و اندازه نماها و ریزه کاری های بصری و روایی اثر باشد. همه چیز اما به این سادگی نیست و قانع کردن مخاطب برای همراه شدن با اثر مهمترین چالش فیلمساز تلقی می شود. در واقع اگر قلاب فیلم مخاطب را نگیرد، هیچ وقت به مرحله بهره گیری از اندوخته های بصری مخاطب نمی رسیم. اینجاست که نقش سکانس های ورودیه فیلم برای قانع کردن مخاطب برای همراه ماندن با اثر به چشم می آید. چرا که به همان میزان که نوآوری و تیزهوشی در جهت بهره گیری از قابلیت اندوخته های بصری مخاطب جذاب و گیراست، خطرناک هم هست.
به بیان بهتر این خطر وجود دارد که مخاطبی که عادت به دریافت سرراست و عرفی داده های تصویری و قاب بندی های کلاسیک از چهره و میمیک صورت بازیگر دارد، بدعت ندیدن چهره بازیگران و روایت بصری متفاوت فیلم با محوریت کاراکترسازی برای کفش ها را تاب نیاورد و قید همراهی با اثر را بزند.
کفشهایم کو ، کفش

نقطه قوت کار حقانی در همین مرحله مشخص می شود.جنس قاب بندی و استفاده او از المان های آبستره، نشانه ها و جزییات، ارزش قایل شدن برای سایه ها بیش از خود واقعی اجسام، نورپردازی بدیع و قاب بندی درست در نمایش اشیا ، دکوپاژ درست نمای نقطه نظر راوی اول شخص فیلم، تاکید بصری بر روی جزییات نوستالژیک جاری در زندگی همه ما مثل شیشه های ترشی و مربا، سبزی خورد کردن یا آشپزی مادر، قرارهای عاشقانه کنار کیسوک تلفن عمومی، عاشقیت های دوران دانشجویی،نسیم خنکی که ظهر روزهای گرم تابستان پوست صورت را نوازش می دهد واز سوی دیگر تکیه بر ترکیب بندی گرم و جذاب رنگ در قاب های فیلم و ... همه و همه باعث شده تا «316» فارغ از داستانی که روایت می کند، مجموعه چشم نواز از قابهای خوش رنگ و لعاب باشد.این همه در کنار موسیقی خوب و درست فیلم موجبات همراهی مخاطب با اثر را فراهم می کند تا در نهایت حقانی بتواند بر اصل داشته های بصری مخاطب به عنوان موتور محرک پیش برنده داستان فیلمش حساب ویژه باز کند.

شناسنامه فیلم 316
کارگردان، تهیه‌کننده: پیمان حقانی
نویسنده: پیمان حقانی، حمیدرضا کشانی

خلاصه داستان:  316 داستان زندگی زنی است که خاطرات زندگی و کشورش را از پیش از تولد تا لحظه مرگ روایت می کند. داستان 63 سال زندگی که بیشتر از طریق کفشها و پاهاى شخصیتهاى فیلم روایت می شود. داستانی پر حادثه که هم انقلاب و هم جنگ 8 ساله ایران را در بر دارد. در فیلمی که هیچ یک از شخصیتهایش دیده نمی شوند و اولین نمونه در نوع خودش است با صحنه هایی عجیب از جنگ ، انقلاب ، عشق ، تولید مثل ، امید و زندگی و مرگ مواجه می شویم. شما به فیلمی دعوت شده اید که باید چهره تک تک شخصیتهایش را خود ترسیم کنید. فیلمی با داستانهایی خنده دار ، غم انگیز و حتی عجیب.

محمدرضا مقدسیان
بخش سینما و تلویزیون تبیان