قانون کپی رایت؛ پیوستن یا نپیوستن
سخنان برخی نویسندگان کشورمان درباره سود و زیان پیوستن به قانون کپیرایت.
کاوه میرعباسی:
فکر میکنم پیوستن به این قانون برای ما مفید و ضروری است و برایمان یک وجهه مثبت دارد، بخصوص اینکه ما ملتی دارای فرهنگ غنی هستیم. بنابراین مناسب نیست در جرگه کشورهایی باشیم که تابع قانون کپیرایت نیستند. متعهد نبودن ما به این قانون در حالی است که معدود ناشرانی که آثاری از کشور ما ترجمه کردهاند خود را موظف به رعایت این قانون میدانند.
ضمن اینکه بدون رعایت قانون بینالمللی حق مولف یا همان کپیرایت، ما نمیتوانیم به بازارهای جهانی نشر راه پیدا کنیم؛ بهطوریکه این موضوع باعث شده وقتی به نمایشگاههای بینالمللی کتاب میرویم دستمان برای فروش کتابهایمان و عقد قرارداد بسته باشد. در هر صورت ترجمه بدون رعایت حق مولف باعث شده اروپاییها واژه دزدی را بر این کار بگذارند؛ یعنی این کار نوعی دزدی محسوب میشود. بنابراین پیوستن به این قانون برای اعتبار و وجهه ما خیلی خوب است و پیوستن به آن، هزینه خیلی زیادی بر ناشران ما تحمیل نمیکند. مخصوصا اینکه تیراژ کتاب در کشور ما بسیار پایین است و به همین خاطر مبلغ زیادی برای پرداخت حق مولف اختصاص پیدا نمیکند. همچنین باعث جلوگیری از ترجمههای مکرر از یک اثر میشود. در ضمن از سوی ناشر و مولف نیز نظارتی بر روی ترجمه و مترجم صورت میگیرد و در این حالت دیگر هر کسی اقدام به ترجمه آثار نمیکند.
در حال حاضر یکسری از ناشران ایرانی داوطلبانه قانون کپیرایت را رعایت میکنند، اما چون ما عضو کپیرایت نیستیم یک ناشر دیگر هم میتواند همان اثر را ترجمه و چاپ کند. من قطعا موافق پیوستن به این قانون هستم چون در این صورت میتوانیم به بازارهای نشر جهان راه پیدا کنیم. این مسئله میتواند به شناخته شدن ما در جهان کمک و زمینههای آن را فراهم کند.
قانون کپیرایت در معرفی آثار ایرانی قطعا موثر است، چون ما عموما وقتی در نمایشگاههای بینالمللی شرکت میکنیم قادر به فروش کپیرایت آثارمان نیستیم. تک و توکی هم که فروش میروند حرفهای نیست و به صورت موردی این اقدام صورت میگیرد؛ یعنی هنوز سیستماتیک نشده است. البته بین ادبیات و نویسندگان و معرفی نشدن آثار ایرانیان در خارج از کشور یک رابطه علت و معلولی وجود دارد. چون ما نه از نظر کیفیت، بلکه از نظر کمیت هنوز نویسنده حرفهای نداریم؛ به این معنی که در ایران نویسندگی یک شغل محسوب نمیشود. اینجا تعداد کسانی که نویسندگی برای آنها شغل است از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند. نویسندگی در ایران بیشتر تفننی است و ما حرفه نویسندگی نداریم که بخشی از مشکلات آن مربوط به تیراژ و مطالعه نکردن و نبود استقبال مردم از کتاب است.
در عین حال رو به حرفهای شدن هم نمیرویم. پدیدهای هم که الان چشمگیر شده این است که تعداد نویسندگان خانم روز به روز در حال افزایش است. این افزایش تعداد نویسندگان خانم به خاطر آن است که آنها وقت بیشتری دارند و به صورت تفننی اقدام به نوشتن و انتشار کتاب میکنند. در صورتی که تعداد نویسندگان خانم در زمان نوجوانی خود من بسیار اندک بود. اما الان تقریبا 80 درصد بازار کتابهای عامهپسند در دست نویسندگان خانم است. در رابطه با ادبیات جدی نیز آنها پا به پای نویسندگان مرد جلو میروند. بخشی از این ماجرا به خاطر آن است که آنها مسوولیت کسب درآمد را ندارند بنابراین به صورت تفننی اقدام به انتشار کتاب میکنند.
اسدالله امرایی:
سود و ضرر پیوستن به قانون کپیرایت به این بستگی دارد که شما از چه زاویهای به آن نگاه کنید. در کپیرایت شاید پرداخت هزینه حق نشر ناچیزترین مسئله باشد، چون مبلغ پرداختی برای خرید حق نشر بسیار پایین است، اما وقتی شما تابع کپیرایت میشوید باید الزامات آن را بپذیرید که در اینصورت بحثهای جدیتری بهوجود میآید؛ بخصوص در زمینه ممیزی.
با پیوستن به کپیرایت وقتی شما اثری را میخرید جلو ترجمههای مکرر آن اثر گرفته میشود و نویسنده و ناشر در انتخاب مترجم اثر مخیرند. معمولا اگر تابع کپیرایت باشیم تکلیف ممیزی روشن است و شما نمیتوانید ممیزی داشته باشید، مگر مواردی که خود نویسنده آن را بپذیرد که معمولا در ادبیات خلاقه کمتر پیش میآید.
بحث پیوستن به قانون کپیرایت به هیچ وجه شخصی و فردی نیست بلکه مسئلهای حاکمیتی است. بنابراین حاکمیت و دولت باید پیوستن به قوانین بینالمللی کپیرایت را بپذیرند تا شما ملزم به مراعات آن شوید. هر چه هم که ما بگوییم باید به کپیرایت جهانی بپیوندیم تا زمانی که دولت کنوانسیون برن را نپذیرد، عملا معنا و مفهومی دربر نخواهد داشت.
به نظرم پیوستن به این قانون به سود ماست. فکر میکنم اگر بخواهیم به سمت نشر حرفهای برویم پذیرفتن کپیرایت جزو الزاماتی است که باید بپذیریم، اما کپیرایت مسئله شخصی و خصوصی نیست، بلکه بحثی حاکمیتی است که از این طریق باید وارد آن شد.
خود من همواره از مولفان خارجی برای ترجمه آثارشان اجازه میگیرم و اگر هم اجازه ندهند کارشان را ترجمه نمیکنم. حتی برخی از ناشرانی که اثر را برای آنها ترجمه میکنم شاید برای پرستیژ یا عرضه کارهایشان در خارج از کشور کپیرایت این آثار را میخرند. این ناشران در ایران در حال زیاد شدن هستند. مبلغی هم که برای حق کپیرایت میپردازند بسیار جزیی است که این مبلغ شاید از مبلغی که در هر چاپ برای تبلیغات و هدیه استفاده میشود هم کمتر باشد.
من تا به حال با نویسنده یا صاحب اثر ایرانی برخورد نکردهام که خارج از ایران اثرش را بدون اجازه منتشر کرده باشند. معمولا نویسندگان ایرانی خارج از کشور آثارشان را طبق قوانین همان کشور که در آن زندگی میکنند، چاپ میکنند. نویسندگان دیگری هم که در ایران حضور دارند طبق قراردادی که با ناشران خارجی میبندند حق و حقوق خودشان را میگیرند. بنابراین من کمتر مشاهده کردهام که حق و حقوق صاحبان آثار ایرانی در خارج از کشور رعایت نشود. ناشران خارجی تا جایی که من برخورد کردهام اگر اثری را ببینند که توانایی فروش داشته باشد بر روی آن سرمایهگذاری میکنند و برایش قرارداد میبندند.
وقتی قانون کپیرایت نباشد اتفاقی که میافتد این است که از طرف وزارت ارشاد، دولت یا نهادهای دولتی و نیمهدولتی اثری به یک ناشر خارجی سپرده میشود تا ترجمه و منتشر کنند. برای این کار پول پرداخت میشود و بعد کتاب خریداری میشود و در نهایت به صورت رایگان در سفارتخانهها و دیگر نهادها هدیه داده میشود. این کار شبیه همان کاری است که در بخش دیگری از نشر کشور وجود دارد، یعنی عدهای با هزینه شخصی اقدام به چاپ اثری میکنند که بعد از چاپ فروش نمیرود و صاحب آن مجبور است کل آن را هدیه بدهد.
خشایار دیهیمی:
به دلایل مختلف مخالف پیوستن به این قانون هستم. اگر خارجیها میگویند مشکلات نشر ما به خاطر نپیوستن به قانون جهانی کپیرایت است به خاطر این است که با وضع خاص مملکت ما آشنا نیستند. چون ما برای پیوستن به این قانون مشکلات زیادی داریم. بر همین مبنا پیوستن به آن کاملا به ضرر ما تمام خواهد شد. مسئله هم صرفا مربوط به مسائل اقتصادی نیست، بلکه به مسائل فرهنگی برمیگردد.
مهمترین آسیب هم این است که در حال حاضر پرداخت پول و حق کپیرایت تنها از سوی یکسری از ناشران بزرگ امکانپذیر است. در عین حال طرف خارجی هم از اینکه ترجمه در ایران با چه کیفیتی انجام میشود بیاطلاع است. در نتیجه در این صورت تنها سرمایهگذاران و ناشران بزرگ امکان خرید و ترجمه آثار را پیدا میکنند.
ما میتوانیم بدون اینکه به معاهده کپیرایت بپیوندیم اخلاق را رعایت کنیم. اول اینکه اکثر کتابهایی که در ایران ترجمه میشوند دوره قانونی پایبندی به قانون حقالتألیفشان گذشته است. درباره ترجمه آثار کسانی که زنده هستند نیز میتوان با کسب اجازه این مشکل را برطرف کرد چون عموم مولفان خارجی هم وقتی با چنین موقعیتی مواجه میشوند از طرف ایرانی طلب پول نمیکنند، بنابراین میتوان با چنین رویکردی از نظر اخلاقی به این مسئله سروسامان داد.
من برای ترجمه کتاب «درآمدی بر جامعهشناسی» از مولف آن آقای فیل زاکرمن اجازه گرفتم و ایشان نه تنها اجازه دادند و طلب پول نکردند، بلکه از این کار حمایت هم کردند.
دلیل ترجمه نشدن و معرفی نشدن آثار نویسندگان ما به دیگر زبانها مشتری نداشتن آثار است. حتی آثاری مثل آثار آقای دولتآبادی هم که تا به حال ترجمه شده محدود است. برخی دیگر هم که قانون کپیرایت بر آنها مترتب نیست. بنابراین پیوستن به کپیرایت جهانی به هیچ وجه باعث رونق ترجمه و فروش آثار ما در خارج از کشور نخواهد شد.
ضمن اینکه با توجه به محدود بودن مخاطب آثار ایرانی در خارج از کشور برای مترجم خارجی صرف نمیکند که اثر ایرانی را تنها به خاطر چند صد نسخه ترجمه و منتشر کند. بنابراین درباره مسئله کپیرایت به نظرم باید مسائل و مشکلات را واقعی دید. مشکلات ما در زمینه نپیوستن به کپیرایت در حال حاضر خیلی جزیی و کاملا قابل برطرف کردن است، در صورتی که ما برای پیوستن به کپیرایت جهان فاصله زیادی داریم که نیازمند شناختن مشکلات نشر است.
باید مسئله پیوستن به قانون کپیرایت و مشکلات نشر ما به صورت جدیتر شکافته شود و نظرهای کارشناسی باید همهجانبهنگر باشد.
منبع:
ایسنا