باورهای اعتقادی مردم باستانی ایران در شاهنامه
«شاهنامه» شرح تراژیک روابط قهرمانانی که انسانی و الهی میاندیشند .
روزگاری خیلی پیش از این یعنی درست زمانی که در دنیا اعتقادات توحیدی وجود نداشت و اصطلاحاً تفکر مذهبی چندخدایی بود و ربالنوعهای زیادی زندگی انسان را تحتالشعاع خود قرار میدادند و تقید به یکی و یا همه آنها سعادتمندی زندگی بود و تمرد از یکی یا همه آنها به نوعی نگونبختی محسوب و موجب میشد که یکی و یا همه آنها به جنگ با انسان فراخوانده شوند، از همین منابع موجود بود که مبانی فلسفی بشری شکل گرفت.
صرفنظر از دنیای فلسفی آن روزگار که معمولاً شهرت و آوازهاش بر دو قطب افلاطونی و ارسطویی میچرخید در حوزه ادبیات، شاعری به نام هومر اساس منظومهای ادبی را پا نهاد که در مناسبات و روابط اشخاص آن خدایان نقش تعیین کنندهای داشتند.
«ایلیاد و ادیسه» هومر نوعی تجسم و تجسد عالم خدایان بود، باورهای اعتقادی مردم ولو نادرست هر چند که آنها مقدس میدانستند رنگ و بویی از ریا، تقلب، خیانت، جاهطلبی، ظلم و ستم و همه آن چیزهایی که انسان خاکی به جهت جایزالخطا بودنش، خود را مستحق آن میداند گرفت و خدایان با به کار گیری همه حربههای انسانی تبدیل به موجوداتی شده بودند که تنها تلاش آنها حفظ موجودیتشان بود.
تراژدی به واسطه نقطه ضعف موجود در شخصیت قهرمان هر یک از داستانهای این منظومه به وجود آمد و پایانی دردناک همراه با فنا و نابودی و تباهی انتظار هر یک از این شخصیتهای خدایگونه که به واسطه ارتکاب به رذیلانهترین اقدامات شخصیتی نیمهخدایی و نیمهانسانی یافته بودند را میکشید، پایانی تلخ که نه تنها خود قهرمان را به ورطه نابودی میکشاند بلکه اطرافیان را نیز یا به آن سرنوشت دچار میکرد و یا آنها را به رنج و مشقت میافکند اما سرآخر هیچ سرانجامی امیدبخش و سازنده را پیش روی مخاطبان خود قرار نمیداد.
هرچند که بنا به گفته ارسطو در بوطیقا، تراژدیها و سرگذشت دردناک قهرمانان آن در منظر مخاطب به نوعی تزکیه نفس(کاتارسیس) بدل میشود و حداقل این است که مخاطب با همذاتپنداری خود با قهرمان از راهی که وی به غلط رفته است متنبه شده و سعی در واقعیتسازی با زندگی جاری خود دارد اما وقتی نگاه به اصل رابطه مخاطب با داستان و سرگذشت قهرمان تراژدی غربی میکنیم به این معناست که با وجود آنکه ممکن است قهرمان خود محور شرارت، چپاول و خونخواری باشد براین اساس مخاطب مجبور به داشتن حسی مثبت(سمپات) با وی است و لذا آنچه که ممکن است در شخصیت او تهنشین شود چیزی است که در باور انسانی و ارزشی از آن تعبیر به سیئات اخلاقی میشود و نه سجایای اخلاقی.
داستان اساطیری غربی مخاطب را محکوم به همراهی با قهرمانان خود حال میخواهند اشخاص بد باشند و یا اشخاص خود میکند و تمییزی میان آنها قائل نیست؛ گذشته از دارابودن بار دراماتیکی قوی و وجوه پرقدرت نمایشی و روایی این قبیل داستانها، رسیدن به هدف قهرمان حتی به ناحق یک فرض اساسی است و نکته جالب اینکه حتی اگر شخصیت داستان فرد شروری باشد در پایان شوم داستان مربوط به وی که غالباً منتهی به مرگ و نیستی میشود به حال او افسوس میخوریم و خود را با وی در این سرنوشت بغرنج شریک میدانیم.
درست اینجاست که اهمیت اقدام فردوسی در به نظم کشیدن داستان اساطیری ایرانی یعنی «شاهنامه» بیش از پیش در قیاس با آنچه که غربیان در اختیار دارند هویدا میشود؛ شاعر نامی ایرانی کهنالگوهای جاوید و باورهای تابناک اعتقادی مردم باستانی ایران را در قالب موجوداتی که به حق آن را باید قهرمان خواند متجلی میسازد؛ اشخاصی که آنها نیز دچار لغزش هستند اما شرارت وجه غالب آنها نیست، برای رسیدن به مطامع شوم خود دست به هر کاری نمیزنند اما همچون همه تراژدیها و قانون مرتبط با آنها، سرنوشتی محتوم برای آنها نیز رقم میخورد با این تفاوت که به محض ابتلا و افتادن به ورطه خسران و احیاناً نابودی، نادم و پشیمان از عملکرد خویش سعی در ترمیم و جبران خود و شرایط و اوضاع اطرافش دارند.
فردوسی در «شاهنامه» اینبار نه اینکه شخصیتهایی آسمانی و در کسوت خدایان و باورهای اعتقادی توده مردم را از اوج آسمان به حضیض خاک و ذلت بکشد و آنها را با ابتلا به انواع امراض انسانی بیازماید بلکه شخصیتهایی زمینی را البته با این تفاوت که به انواع قدرتهای ماورایی و ابرانسانی مجهز هستند به بوته آزمایش میگذارد؛ آنها نیز نقاط ضعفی دارند که اصرار و مداومتشان به این ایرادات شخصیتی، نابودی و نیستی را برایشان به ارمغان میآورد اما چیزی که مهم است اینکه به محض فروافتادن در این گرداب بلا، راضی به مشیتی که برایشان رقم خورده سر تسلیم فرود آورده و طغیان نمیکنند.
شاعرپارسیگوی ما اگر با استفاده از فاخرترین واژگان و نظم و آهنگی که آن را در ساختار شعری خود رعایت کرده است به قول خویش عجم را زنده کرده است اما دیدی کاملاً الهی و روحانی به شخصیتهای «شاهنامه» و مناسبات آن دارد، گویی خویی دینمدار در شخصیت قهرمانهای شاهنامه وجود دارد که اقدامات خود را نه برای تبعیت از نفس و جاهطلبی بلکه برای رضایت همنوع و اطرافیان خود است که به انجام میرسانند و این نوعی تفکر دینی منبعث از باور دینی و شیعی است که فردوسی قائل به آن است.
مخاطب هیچگاه خود را با شخصیتهای بد «شاهنامه» همراه نمیداند، شخصیتهای بد شاهکار فردوسی چون در برابر قهرمان هستند برای هیچ زمانی محبوبیت پیدا نمیکنند، آنها همواره ضدقهرمان هستند، برایشان خصوصیاتی خاص درنظر گرفته شده تا از همان ابتدا تکلیف مخاطب با آنها مشخص و معلوم باشد، حتی شخصیتهای ضدقهرمان فردوسی ملیتی ایرانی ندارند، اجنبی هستند که برای تعرض به جان و مال و ناموس ایرانی و به تعصبات دینی و باورهای ارزشی آنها دست به اقدام میزنند و این اوج شکوه «شاهنامه» فردوسی است که آنها را در زمره بهترین آثار ادبی جهان قرار داده است.
منبع:
ایکنا