تبیان، دستیار زندگی
ادبیات ایران، ادبیاتی ست بسیار غنی و در بلندای تاریخ پربار آن، شعرای بسیاری هستند که با اشعار خود آثار جاودانی آفریده و دلها را مسخر کرده و جاودان شده اند. شعرایی همچون سعدی و رودکی و فردوسی و فرخی و جامی و عطار و وحشی و ... اما در این میان حافظ یکی از بر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حافظ چکامه‌سرا شهسوار شعر پارسی

ادبیات ایران، ادبیاتی‌ست بسیار غنی و در بلندای تاریخ پربار آن، شعرای بسیاری هستند که با اشعار خود آثار جاودانی آفریده و دلها را مسخر کرده و جاودان شده اند. شعرایی همچون سعدی و رودکی و فردوسی و فرخی و جامی و عطار و وحشی و ... اما در این میان حافظ یکی از برترین شاعران ماست؛  شاعری بی بدیل. آنچه حافظ را از دیگر چکامه سرایان جدا ساخته تک بیت های ناب و حضورش در زندگی ماست.

بخش ادبیات تبیان
حافظ شیرازی

"شمس الدین محمد" خواجه ی رندان از مشهورترین شاعران ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد ماند. اطلاعات چندانی از خانواده و اجدادش علی رغم شهرت والای وی در دسترس نیست اما ظاهرا پدرش بها الدین  نام داشته و در دوره ی سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده ; مادرش هم اهل کازرون است.
حافظ – لسان الغیب :
از آنجا که شمس الدین محمد در کودکی قرآن را از حفظ داشت و همچنین بدلیل صدای خوشش, لقب "حافظ" را به او دادند. مشهور است که حافظ قرآن را با چهارده روایت از حفظ داشته است :
         عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ      قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
نخستین شاعری که یک قرن پس از درگذشت حافظ او را "لسان الغیب" نامید عبدالرحمان جامی یکی از نامداران سرایش شعر پارسی است. حافظ خود نیز با اشاره به این موهبتی که در کلامش نهفته است می سراید :
             بیار باده که دوشم سروش عالم غیب     نوید داد که عالم فیض رحمت او
                                                      ***
               دوش گفتم بکند لعل لبش چاره من     هاتف غیب ندا داد که آری بکند
این معنی بدان جهت نیست که حافظ از عالم غیب خبردار بوده بلکه بیش تر برای نشان دادن ویژگی خاص ذهن  و زبان فاخر اوست که وی را در زمره ی نوادر سرایش شعر در ایران و حتی جهان قرار داده است. زبان فصیح و درخشان حافظ پس از هفت قرن از درگذشتش برای ما همان است که بود. نازک اندیشی ها  , نکته سنجی ها و اصطلاحاتش پر از معنا و تازگی و طراوت و شورانگیزی و خیال انگیزی و دل انگیزی است.
حافظ در شعر دیگران :
فیض کاشانی یکی از شاعران و عارفان بزرگ ایران است که علاقه ی بسیاری به خواجه حافظ شیرازی داشت. با خواندن این غزل فیض به علاقه ی وافرش به حافظ پی میبریم :
ای یار مخوان ز اشعار الا غزل حافظ               اشعار بود بیکار الا غزل حافظ
در شعر بزرگان جمع کم یابی تو این هر دو      لطف سخن و اسرار الا غزل حافظ
استاد غزل سعدیست نزد همه کس لیکن      دل را نکند بیدار الا غزل حافظ
صوفیه بسی گفتند درهای نکو سفتند           دل را نکشد در کار الا غزل حافظ
در شعر بزرگ روم اسرار بسی درج است        شیرین نبود ای یار الا غزل حافظ
آنها که تهی دستند از گفته خود مستند         کس را نکند هشیار الا غزل حافظ
غواص بحار شعر تا در بکفش افتد                  نظمی که بود دربار الا غزل حافظ
شعری که پسندیده است آنست که آن دارد    آن نیست بهر گفتار الا غزل حافظ
ای فیض تتبع کن طرز غزلش چون نیست        شعری که بود مختار الا غزل حافظ
وحشی بافقی شاعر بزرگ دیگری است که دلبستگی به حافظ داشت. وحشی در وصیت نامه ی خویش میسراید :
               بر مزارم مگذارید بیاید واعظ     پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
شهریار نیز که دلباخته ی حافظ بود به حسب علاقه سرود :
خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست     تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز                        
زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی              جرعه ای نیز مرا ریز به جام ای شیراز 
شهریار تا آنجا پیش میرود که خود را غلام خواجه ی شیراز معرفی میکند :
     شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی             شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز
تاثیر پذیری حافظ از شاعران دیگر :
حافظ نتیجه ی چندین قرن شعر و ادب پارسی است. فردوسی و رودکی و نظامی و سعدی به خصوص خواجوی کرمانی و حکیم عمر خیام نیشابوری بر اشعار او اثر قطعی داشته اند. تاثیر خیام بر حافظ در غزلیات خیامی او صریح و تامل برانگیز است :
           صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن     دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
           زان پیشتر که  عالم فانی شود خراب       ما را ز جام باد گلگون خراب کن
خواجو نیز دیگر الهام بخش حافظ  بوده است. حافظ از شعر خواجو هم برداشت هایی داشته است :
خواجو : خرم آن روز کز خطه ی کرمان بروم         دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم
حافظ : خرم آن روز کزین منزل منزل ویران بروم     راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
 
خواجو : گر به هر سر مویی هزار جان بودی        فدای جان و سرش کردمی به جان و سرش
حافظ : بگفتمی که چه ارزد نسیم طره ی دوست     گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
 
خواجو: خرقه رهن خانه ی خمار دارد پیر ما             ای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما
حافظ : ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون     روی سوی خانه ی خمار دارد پیر ما
 
خواجو: گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست   همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
حافظ: در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم       کاین چنین رفته ست در عهد ازل تقدیر ما
علاقه به خواجو :
خواجوی کرمانی یکی از غزلسرایان بزرگ این دیرینه کهن است. حافظ چنان تحت تاثیر شعر اوست که خود در یکی از غزلیاتش که البته حاوی طعنه ی رندانه ای ست میگوید :
         استاد غزل سعدیست نزد همه کس اما      دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو
فی الواقع حافظ لقب استاد غزل را برازنده ی خواجو میداند نه سعدی و حتی خودش! میان اهالی شیراز مشهور است که  حافظ پیش از متوفی شدن خواجو به بالینش میشتابد و پس از وفاتش حتی خواجو را غسل میدهد.
گوته متاثر از حافظ :
یوهان ولفکانگ گوته شاعر نخبه ی آلمانی چنان تحت تاثیر حافظ قرار میگیرد که میسراید :
 حافظا، در غزل‌هایت می‌شنوم
 که شاعران را بزرگ داشته‌ایی
 بنگر که اینک پاسخی فراخورت می‌دهم
 بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگ‌داشتِ اوست
و همچنین :
خود را با تو برابر گرفتن، حافظا
راستی که دیوانگی است !
زبان آهنگین حافظ :
ذهن آهنگین و موزون حافظ اشعارش را نیز در خواندن موزون و مترنم میکند خصوصا هنگامی که یکی از حروف را به بازی میگیرد مثلا حرف " چ " در این بیت :
       سور چمان من چرا میل چمن نمی کند            همه گل نمی شود یاد سمن نمی کند
و یا نغمه ی حروفی که با حروف " ش " و " ر " در بیت زیر هویداست :
      فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب    چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
رند و صوفی :
شاید کلمه ای دشوارتر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. فرهنگ لغت های گوناگون آن را زیرک – بی باک – لاابالی و یا منکر شرح میدهند اما حافظ از رند مفهومی جدید می آفریند:
               ما نه رندان ریاییم نه حریفان نفاق      آنکه او عالم سر است بدین حال گواست
در این بیت رند متضاد شخص ریاکار و منافق است . در بیت زیر نیز رند را مقامی عرفانی میدهد به گونه ای که تنها اشخاص والا مقالم قادر به شناختن رندان هستند :
               رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس      گویی ولی شناسان رفتند از ولایت
حافظ همواره صوفی را به بدی باد کرده و این به سبب ظاهر سازی و ریاکاری صوفیان در زمان اوست.
               نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد    ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در پایان بد نیست  تک مصرعی از حافظ بکار ببریم :
 
                                       کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب




منبع: مد و مه- حسین کارگربهبهانی