تبیان، دستیار زندگی
سومین تجربه سریال سازی در ژانر پلیسی در حالی این روزها از سیروس مقدم روی آنتن شبکه اول سیماست که او روز گذشته به همراه گروه ثابت و بازیگران نام آشنای «پایتخت» راهی «شیرگاه» مازندران شد تا برای چهارمین بار خانواده معمولی را با قصه ای جدید این بار سر سفره
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

میکائیل و پایتخت به روایت مقدم


سومین تجربه سریال سازی در ژانر پلیسی در حالی این روزها از سیروس مقدم روی آنتن شبکه اول سیماست که او بتازگی همراه گروه ثابت و بازیگران نام آشنای «پایتخت» راهی «شیرگاه» مازندران شد تا برای چهارمین بار خانواده معمولی را با قصه‌ای جدید این بار سر سفره ماه رمضان مخاطبان شبکه یک بیاورد.

سیروس مقدم

قبل از میکائیل، از «پایتخت» شروع کنیم. با توجه به اینکه نوروز امسال همزمان شد با ایام فاطمیه، سری چهارم مجموعه پرطرفدار پایتخت به ماه مبارک رمضان کشید، انگیزه ساخت سری چهارم و هدف‌تان در این راستا چه بود؟

ـ بعد از پخش «پایتخت 3»، به نظر می‌رسید که عمر پایتخت‌ به پایان رسیده است. و من نظر خودم را دال بر اینکه «پایتخت3»، آخرین پایتخت است را اعلام کردم ... اما بعدش اتفاقاتی افتاد که بسیار عجیب و غریب به نظر می‌رسید ... از مغازه خرید می‌کردم، مغازه‌دار سراغ «پایتخت 4» را می‌گرفت، سوار تاکسی می‌شدم، راننده تاکسی و دیگر مسافران سراغ پایتخت را می‌گرفتند... به فرودگاه می‌رفتم سوار هواپیما می‌شدم، بحث «پایتخت 4» داغ می‌شد ... به جنوب برای سریال «میکائیل» رفتم، تمام مدت جنوبی‌های خونگرم، پایتخت را سراغ می‌گرفتند ... سفری به خارج ایران داشتم، هموطنان دلشان برای پایتخت تنگ شده بود... و جالب اینجاست که عین این اتفاقات، برای سایر همکاران پایتخت هم می افتاد... برای تنابنده عزیز، مهران فر، خمسه، خانم رامین‌فر و ... تا وقتی که سعادتی نصیبم شد و به عیادت رهبر عزیزمان رفتم ... آنجا نیز وقتی نظرات مثبت و تحلیل‌های زیبا و به شدت حرفه‌ای و نکته سنج ایشان را شنیدم، هم به وجد آمدم و هم اینکه احساس وظیفه کردم ... نظرات دقیق ایشان را با دوستان در میان گذاشتم و شوق ساخت پایتخت بار دیگر در وجودمان  شعله بر افروخت ... انگیزه‌هایمان را زنده کرد و هیجان زده شدیم از اینکه اینقدر درست و دقیق تحلیل شده بودیم و این بهترین تشویقی بود که تا آن زمان شده بودیم... ساختن یک پایتخت دیگر با فرهنگ ایرانی و اسلامی، روابط ایرانی، روحیات مردمی، دیالوگ های معمولی ولی تاثیرگذارد، سبک زندگی ساده و معمولی و ... همه آن چیزهایی که پایتخت را دیدنی کرده است، در دستور کارمان قرار گرفت ...

 چقدر مطمئن هستید که پایتخت در سری چهارم هم با اقبال انبوه همیشگی‌اش مواجه شود؟

ـ تا اثری ساخته و پخش نشود، از قبل نمی‌توان میزان موفقیت آن را دقیقاً تخمین زد ... اما درباره پایتخت، تمامی وجوه جذب مخاطب را این بار هم داراست... شخصیت‌های دوست داشتنی و خاطره انگیز ... فضاهای تازه و بکر ... لوکیشن‌های غیر تکراری و پرهیز از آپارتمان‌ها و کافی‌شاپ‌ها و لوکس گرایی بیهوده ... موفقیت‌های طنز دلنشین و ...

 چه تمهیداتی برای سبک و سیاق قصه‌گویی در سری جدید مد نظر دارید؟ سورپرایز پایتخت (4) برای مخاطب با چه حربه‌ای رونمایی خواهد شد؟

ـ از آن جایی که سورپرایزهای پایتخت، در زمان پخش رو می‌شود، بهتر است فعلاً درباره‌اش حرفی نزنیم ... اما این قول را می‌شود داد که این بار هم با قصه‌ها و موقعیت‌های حیرت‌آور و فضاهای تازه‌تری مواجه خواهید شد که مخاطب را هم شوکه می‌کند و هم تفاوت‌هایی با پایتخت‌های دیگر  را به نمایش می‌گذارد.

 لطفاً جدا از اینکه خالق پایتخت هستید، پاسخگوی این سوال باشید. مجموعه‌های بسیاری به شکل فصلی و در چند سری ساخته می‌شوند و جواب نمی‌دهند. «پایتخت» با چه ویژگی‌هایی به این موفقیت دست پیدا می‌کند؟ شخصیت‌ها؟ قصه؟ سبک روایت؟ (هرگز فکر می‌کردید کار پایتخت به اینجا بکشد؟)

ـ روزی که پایتخت ساخته شد، ما به ادامه آن فکر نمی‌کردیم. اما بعد از اتمام پخش آن در عید، خودمان احساس کردیم که بسیاری قصه‌‌های نگفته و موقعیت‌های شیرین مطرح نشده را داریم که فرصت گفتنش را پیدا نکردیم ... در مواجهه با مردم نیز همین احساس را دیدیم ... مردم می‌گفتند سیر نشده‌ایم ... چرا اینقدر زود تمام شد ... و «پایتخت 2» بر این اساس نیاز، شکل گرفت و ادامه پیدا کرد ... دلایل این موفقیت مهم در حرف‌ها گفته شده است. خانواده پایتخت و فضاها و قصه‌هایش چنان معمولی و قابل باورند که گویی سریال نمی‌بینند و شاهد زندگی همسایه‌شان هستند. این باورپذیری، مدیون بازیگران قوی و توانمند، قصه‌های ملموس، فضا سازی‌های واقعی و ... می‌باشد. ودلتنگی مردم برای خانواده پایتخت، از نوع دلتنگی آنها برای فامیل یا دوست عزیزشان  و این را نمی‌شود با هیچ اره‌ای، قطع کرد.

 و اما میکائیل؛ سومین تجربه پلیسی شما از سبک و سیاق شکل‌گیری تا اجرا؟ گویا چند وقتی هم ساخت این مجموعه به دلایلی به تعویق افتاد؟

ـ بعد از ساخت سریال «دیوار» و اعلام رضایت ناجی هنر از آن سریال و تأمین اهداف آنها و رضایت خود ما از بازتاب آن در جامعه، قرار شد که همان تیم، یعنی سعید نعمت‌الله، من و خانم الهام غفوری، سریال دیگر با مضمون «امنیت» برای نیروی انتظامی بسازیم ... در وهله اول، به یک طرح اولیه که براساس ایده‌ای از دکتر منتظر‌المهدی بود، رسیدیم ... آن هم طرح یک ناکجا آبادی بود که امنیت مردم‌اش، به دلیل زور اشرار و ضعف پلیس، به خطر افتاده و پلیسی قوی و قلدر وارد معرکه شده و آرامش را به شهر بر می‌گرداند. خوب این ایده‌ای جذاب بود و ما را به وجود آورد. سعید شروع به نگارش کرد و همزمان به دنبال محل اصلی وقوع قصه، تقریباً یک ایرانگردی حسابی کردیم، تا به جزیره قشم رسیدیم ... فضای این گونه قصه‌ها، فضایی وسترن گونه دارد ... تقابل خیر و شر ...، فضاهای خشن، رعب‌آور و زندگی‌ای ابتدایی و پراکنده ... قرار شد که به دلیل گرمای جنوب، سریال در پاییز و زمستان سال گذشته ساخته شود، اما به دلیل جلو افتادن سریال «پایتخت 3» برای نوروز، طبیعتاً فصل زمستان را از دست دادیم و سریال سال بعد آن ساخته شد.

 گاهی فضای یک قصه، جنس و تم آن با روحیه خود کارگردان نزدیکی ندارد، با شناختی که از شما دارم و آرامش مخصوص سیروس مقدم، قطعاً برای تولید سریال میکائیل در اولین قدم از ریتم آرام درونی خودتان (تمپو) فاصله گرفتید تا به یک فضای ذهنی جدید برای ساخت سریال میکائیل برسید؟

ـ برخلاف ظاهر آرام، درونی پرتلاطم و کودک وار دارم. مثل بچه‌ای از تعلیقی به هیجان می‌آیم و تخیلاتم را رها کنم تا فضاها را تصور و سپس تصویر کنم. این نگاه من را همیشه مشتاق ساخته تا موضوعات جوان پسند و اجتماعی را انتخاب کنم و در اجرا نیز با شیوه‌های جدید و پر تحرک و ریتم تند، قصه‌ها را جلو ببرم.

 ژانر پلیسی در دنیا با طرفداران بسیاری مواجه است کشور ما هم از این ماجرا مستثنی نیست. با توجه به سه تجربه‌ای که در این گونه نمایش داشتید، فکر می‌کنید ما در این فضا با چه کمبودهایی مواجه هستیم تا به یک استاندارد نزدیک شویم؟ نیروی انسانی؟ تجهیزات و امکانات؟ قصه؟ یا ...

ـ مهمترین کاستی‌ها در کارهای نمایشی ما در ژانر پلیسی  معمایی به دو دسته تقسیم می‌شوند، دسته اول، سوژه و موضوع و زاویه نگاه به پلیس و یا اصطلاحاً قهرمان فیلمنامه است و دسته دوم، امکانات و تجهیزات و شرایط سخت افزاری است.

در وهله اول، موضوعات و سوژه‌های ما، اکثراً از مسائل روز جامعه دور است و ریشه در تخیل نویسندگان دارد. از سوی دیگر محدودیت موضوعاتی که می‌شود به آنها پرداخت دست و پای نویسندگان را بسته است ... موضوعات قصه‌های پلیسی، اکثراً محدود شده است به اخبار صفحه حوادث روزنامه‌ها و رسانه‌ها. درصورتی که بسیاری از موضوعات جذاب و پلیسی ما، در آن بخش از پرونده‌های واقعی است که عموماً محرمانه است و امکان دسترسی به آنها فراهم نیست.  سوژه‌های اجتماعی و خانوادگی داغی وجود دارد که در صورت دراماتیزه شدن، می‌توان در آنها به گونه‌های تازه‌تر آثار پلیسی پرداخت ... اشکال دیگر در بعد قصه و محتوا، بر می‌گردد به قهرمان قصه، یعنی نیروی خیر که همان پلیس است و ضد قهرمان یا همان نیروی شر. عموماً قهرمان پلیس آثار پلیسی، افرادی هستند که بسیار پاستوریزه، بدون خطا و لغزش، مودب، بی‌اشکال و عاری از هر گونه دغدغه و یا وسوسه‌های انسانی است که در وجود هر بشری آفریده شده است ... وقتی قهرمان قصه از چیزی نترسد، ناامید و خشمگین نشود، حرف تندی نزند، صدایش بالا نرود، عاشق نگردد و فاقد احساسات و عواطف باشد، برای مخاطب، جای هیچ گونه همذات پنداری نمی‌گذارد و گویی افراد پلیس قصه، موجوداتی فرازمینی هستند که نه مستاجرند و نه دغدغه جهیزیه دارند و نه نگران مرگ هستند و نه حتی امکان لغزش و یا خطایی دارند و چون در مقابل، ضد قهرمان‌های قصه‌ها، می‌توانند دارای همه این خصوصیات انسانی باشند و در این تقابل، معمولاً ضد قهرمان‌های قصه‌ها جذاب تر دیده می‌شوند. در بخش امکانات، کمبودها و ناتوانی‌های سخت ابزاری، مشهود و نمایان است. آثار پلیسی، بودجه و امکانات خاص خود را نیاز دارد، تخصص‌ها به شدت باید جدی و حرفه‌ای باشد. آثار حادثه‌ای و پلیسی، معمولاً با چاشنی صحنه‌های اکشن و پر زد و خورد و تصادفات و انفجارها و تیراندازی‌ها شکل می‌گیرد. ایجاد این صحنه‌های پر هیجان و باورپذیر ، ابزار و ادوات و امکاناتی می‌خواهد که هرگز با شرایط بودجه‌ای پروژه‌ها همخوانی ندارد. شما تصور کنید اگر بخواهید صحنه‌ای مشابه به آنچه در آثار غربی‌ها می بینید، مثل «کبرا 11» چه محدودیت‌هایی دارید... ؟ چندین ماشین آخرین مدل که در صحنه تصادف به هم برخورد می‌کنند و اوراق می‌شوند، چندین مغازه و پاساژ که ویران می‌شوند، جمعیتی زخمی  و به دنبالش درگیری با اسلحه و مهمات فراوان و ... بنابراین، بازسازی چنین صحنه‌هایی در کشور ما، بیشتر به یک رویا و شوخی نزدیک است تا واقعیت...

در نتیجه برای اینکه به استانداردهای جهانی نزدیک شویم، هم در انتخاب سوژه و موضوع باید آزادتر باشیم و هم نگاهمان به قهرمان را، واقعی و باورپذیر سازیم، در بعد امکانات نیز، به بودجه کافی و افراد متخصص و نیروی انسانی کار آزموده نیاز داریم. و از همه مهمتر، نگاه به مقوله آثار پلیسی از منظری تازه‌تر.

سیروس مقدم

چطور به کامبیز دیرباز رسیدید؟ سن و سال، فیزیک، لحن کامبیز و البته جنس بازی‌اش ...

ـ میکائیل قصه ما، پلیسی است با ویژگی‌های خاص خود. او قلدر و خشن و ورزشکار است، اهل مماشات و بی‌تفاوتی نسبت  به بی‌عدالتی نیست و از سوی دیگر، به دلیل زندگی در شرایط سخت، بسیار شبیه مردم کوچه و بازار است و طرز رفتار، حرف زدن و زندگی‌اش شبیه مردم عادی است ... از جوانی عاشق موتور است و موتور سواری را دوست دارد. میکاییل به لباس پلیس نه به عنوان یک شغل، که به مثابه پوششی که با آن می‌تواند به مردم خدمت کند و حق ضعفا را از قدرتمندان بگیرد، نگاه می‌کند. میکاییل تفسیر خودش را از قانون دارد،  او معتقد است که قوانین در همه جا مشترک است، اما، تطبیق هر قانونی در هر نقطه جهان، با توجه به شرایط جغرافیایی و زیستی و فرهنگی آنجا، روش خاص خودش را دارد. آنجا که اشرار با قلدری و زور حق مردم را می‌خورند، پلیس هم باید قلدر و گردن کلفت عمل کند ... تمامی این ویژ‌گی‌ها در کامبیز دیرباز موجود بود. از روز اولی که سعید نعمت‌اله فیلمنامه را شروع کرد، روی نقش میکاییل، انتخابمان دیرباز بود. به اضافه قدرت بازیگری او.

 اگر چه علیرضا خمسه باز با سریال میکائیل یک اتفاق ویژه را در کارنامه‌اش رقم زد و انصافاً بازی متفاوتی را ارائه کرد، اما قبول کنید انتخاب او در نقش «آقاخان» با ذهنیتی که از بابا پنجعلی وجود دارد از سوی شما یک ریسک محسوب می‌شود؟

ـ نقش آقاخان هم مثل میکاییل، از روز نگارش فیلمنامه، براساس علیرضا خمسه شکل گرفت. آقاخان همان طور که بارها گفته می‌شود، ظاهراً یک پیرمرد، محترم، پولدار بازنشسته است. ظاهر آقاخان باید مخاطب را فریب می‌داد و ظاهری معصوم، بی‌گناه، موجه و مورد احترام اهالی 60 کیلومتر است. پیرمردی داغدیده که حتی مورد ستایش اطرافیانش است، ولی در پشت و از درون، نفرت انگیز و خطا کار است و همین هم کار پلیس را برای دستگیری او سخت می‌کند. آقاخان ظاهراً به قانون احترام می‌گذارد و هیچ خلاف مشهودی ندارد. انتخاب خمسه به همین دلیل بود که مخاطب حتی مواقعی با او همدردی هم بکند. ما برای این نقش از کلیشه‌های رایج درباره بدمن‌ها، پرهیز کردیم و به قول شما، ریسک کردیم و بابا پنجعلی را تبدیل به آقاخان کردیم. قدرت بالای بازیگری خمسه، همه را متقاعد کرد که انتخابمان درست بوده است.

البته آقاخان، کاراکتری صد در صد منفی نیست. عشق و ارادت او به همسرش ماهچهره و علاقه‌اش به عماد پسرش که نفرت از میکاییل را به دنبال دارد و علاقه اش به امیر که جای پسر او را گرفته است، همگی بیانگر آن است که آقاخان نیز انسانی است با همه احساسات بشری و خانواده دوست که مسیر غلطی انتخاب کرده.

 و در مورد دیگر بازیگران می‌توان گفت کامران تفتی اصولاً در کارهای شما (زیر هشت) حضوری متفاوت‌تر دارد و ...

ـ در مورد کامران تفتی، همیشه بر این اعتقاد بوده‌ام که هر گاه او درست و سر جای خودش قرار گرفته و به اندازه بازی کرده، درخشان و به یاد ماندنی بوده است، مثل نقش منصور  کارخانه «زیر هشت» و یا همین نقش رشید ... و هر گاه که او غلط انتخاب کرده و سر جایش نبوده، به شدت صدمه خورده است.

انتخاب تفتی برای نقش رشید، پروسه‌ای طولانی را طی کرد و شاید آخرین کسی بود که به تیم بازیگران اضافه شد ... ما به دنبال بازیگر جوان‌تر، خام‌تر و بی‌تجربه‌تری بودیم تا اعمال و رفتار و تعصبات رشید، قابل درک باشد، اما کامران تفتی با انگیزه بالا و انرژی بی‌مثالی، همه ما را متقاعد کرد که نقش رشید را بازی کند. او باید خیلی مراقب خود باشد... هر نقشی را بازی نکند و چون جوان است خیلی عجله نکند. او بازیگر خوبی است و قطعاً، نقش ‌های مناسب او، همچنان نوشته خواهند شد.

 بهنوش طباطبایی جزو انتخاب های اول شما، برای نقش «یاس» بود...

ـ زوج میکاییل (دیرباز) و یاس (طباطبایی)، از همان ابتدا، زوج قصه ما بودند. یاس، همچنان که از اسمش بر می‌آید، مثل گل آرام، لطیف، شکننده و متین است. از خیلی جهات نقطه مقابل میکاییل، مجهول، عصبی و تندخوی قصه‌ ماست...

یاس خانواده‌اش را دوست دارد، با عشق به رسول زنده است و تا زمانی آرام و صبور است که احساس می‌کند، جامعه مردسالار، می‌خواهد او را به اختیار خود در آورد و استقلالش را بگیرد. آنجاست که چون ببر ماده‌ای می‌غرّد و عصیان می‌کند. نجابت و زیبایی یاس در شوره‌زار 60 کیلومتر، مظهر پاکی و عترت است. بهنوش طباطبایی بهترین گزینه ما بود.

 و اما قصه، انتخاب قشم تنها به خاطر طبیعت بکر و فضای خاص و بافت این جزیره بود یا دلیل دیگری داشت؟

ـ قصه میکاییل، در فضایی وسترن گونه، خشن، پریمتیو و ابتدایی بوقوع می‌پیوندد. جایی که عده‌ای شرور با رئیسی مخوف ولی به ظاهر دوست داشتنی. آرامش و امنیت مردم را به خطر انداخته‌اند و چنان حساب شده خلاف می‌کنند که مدرکی دست پلیس نمی‌دهند. در این فضا، میکاییل، همان کلانتر شجاعی است که با اسبش (همان موتور میکاییل) به این شهر آمده و با قدرت و لطمات زیادی که می‌خورد، عاقبت، امنیت را به شهر باز می‌گرداند و در آخر سوار بر اسبش (همان موتور)، می‌رود تا در جایی دیگر به رسالت خود عمل کند...

برای یافتن لوکیشن مناسب این فضا، من و سعید نعمت اله یک ایرانگردی کامل کردیم، تمام کویر و جنوب ایران را گشتیم و عاقبت، قشم را انتخاب کردیم... قشم، جزیره‌ای است که جغرافیای خیلی بدوی و کم پیشرفته‌ای را داراست... صخره‌ها، دریا، صحرا و نخلستان، دره ستارگان و... همگی بستر مناسبی بود تا ما قصه‌مان را تعریف کنیم. قشم جاهای بکر و زیبا و چشم نواز بسیاری دارد که مهجور مانده است... از سوی دیگر مردم نیز از سریالهای آپارتمانی و پلاتویی و خیابانهای لوکس و کافی شاپهای آنچنانی خسته شده‌اند و حق دارند که با زیباییهای سرزمین خودشان در سریالها آشنا شوند، مثل کاری که ترکها در سریالهایشان می‌کنند... البته این مسئله به لحاظ تولیدی، بسیار کاری سخت و پر هزینه است، فاصله لوکیشن‌ها از هم در جزیره و با تهران، اسکان گروه، کمبود امکانات رفاهی، کمبود هنرور و... از سختی‌های کار است.

 سریال دارای دو فضای متفاوت «پلیسی» و «خانوادگی» است نگاه شما در کارگردانی قاب‌بندی، حرکات دوربین، دکوپاژ و حتی تدوین و ... در این دو منظر متفاوت است؟

ـ فیلمنامه میکاییل، فیلمنامه یکپارچه‌ای است، حتی اگر در ظاهر، از دو وجه پلیسی و خانوادگی برخوردار باشد میکاییل سریالی پلیسی است که در آن، به خانواده و مناسبات بین اعضاء خانواده و به مسائل اجتماعی می‌پردازد، به مسائل اخلاقی و فرهنگی هم می‌پردازد... اما همه این اجزاء در خدمت تعریف قصه پلیسی ما است. اگر تنشی در خانواده است به خاطر شغل میکاییل و پلیس بودنش است، اگر به مباحث اخلاقی و فرهنگی و تعصبات می‌پردازد، در خدمت ماجراهای پلیسی‌اش، قابل تعریف است... بنابراین در تمامی لحظات سریال، چه زمانی که ماجراهای پلیسی غالب است و چه زمانی که به گرفتاری‌های خانوادگی و اخلاقی و فرهنگی می‌پردازد، یک آتمسفر، التهاب و هیجان و استرس، غالب است. بنابراین تکنیک کارگردانی واحدی را طلب می‌کرد و نمی‌باید دو شقه و دو پاره می‌شد...

 طراحی کاراکتر میکائیل و تعریف این شخصیت به لحاظ روانشناسی (عجول، عصبی گاهی، کم‌حوصله و ...) با اتفاق رخ داده متناسب است یا این تعریف کلی اوست؟ بد نبود ما با دیدن یکی دو قسمت قبل از اتفاق او را ابتدا تعریف می‌کردیم بعد ... (ماجرایی که در فلاش بک‌ها البته به آن اشاره می‌شود)

ـ خصوصیاتی مثل مجهول بودن، عصبی و گاهی کم حوصله و قلدر بودن و حق طلب بودن، جزو شخصیت شکل گرفته میکاییل است... او در عین حال بسیار خانواده دوست، رفیق باز، لوطی مسلک و پلیسی وظیفه شناس است. زندگی در 60 کیلومتر، این خصوصیات او را بارزتر کرده و چون از کودکی با خواهرش، بدون پدر و مادر بزرگ شده‌، مستقل و خودرأی نیز هست. حوادث بعد از ترور رسول، بهترین دوست و فامیلش، او را کمی عصبی‌تر و خشن‌تر می‌سازد، چون معتقد است با نرمی و استناد به مدرک، نمی‌توان حریف خشونت 60 کیلومتر شد...

در مورد شروع قصه نیز، همواره سعید نعمت اله و من اعتقاد داریم که قصه را باید با یک شوک و حادثه تکان دهنده شروع و سپس به مرور، قصه را باز کنیم... اگر سریال از دو قسمت قبل‌تر، با تعریف و معرفی کاراکترها شروع می‌شد، به شدت ملال آور و خسته کننده به نظر می‌رسید، و از سوی دیگر کاراکترها، در کوران حوادث و رویدادهاست که خلق و خوی واقعی خود را بروز می‌دهند.

 در سریال میکائیل جدا از تعلیق‌های موجود در قصه، شاهد تعلیق‌هایی هم در معرفی کاراکترها هستیم، این مسئله چقدر نیازمند هدایت بازیگران در اجرا به خصوص در برقراری ارتباط با دیگر کاراکترها بود؟

ـ فیلمنامه‌‌های نعمت اله از چند ویژگی مهم برخوردارند که یکی از آنها، همان تعلیق کلی در روایت قصه و تعلیق‌های فرعی در هر سکانس و معرفی کاراکترها... نعمت اله هرگز با احساسات و عواطف مخاطب با اشکال کاذب بازی نمی‌کند. هیچگاه تعلیقی را برای طولانی مدت در قصه به کار نمی‌برد، اگر گره‌ای می‌زند، در چند سکانس بعد، گره را باز می‌کند و معتقد است پیشرفت درست قصه خود همان تعلیق است.

این ویژگی به کارگردان اجازه می‌دهد تا در فضاسازی و پلان بندی و حتی اندازه‌ لنز و حرکت دوربین، لوندی کرده و تعلیق‌زایی کند. به همین دلیل است که در فیلمنامه‌های نعمت اله، هیچ ابایی وجود ندارد تا در آنچه خواهید دید، گزیده قسمت شب‌های بعد نمایش داده شود. چون خود همین رازگشایی، منجر به جذابیت می‌شود.

 اصولاً ساخت داستانی با این موضوع در آن منطقه نیازمند یک تحقیق میدانی در قالب آداب و رسوم بومی است (جدا از بحث فیلمنامه) چگونه با مردمان آن خطئه آشنا شدید و ... (به نظرم با توجه به اینکه خودتان اهل جنوب هستید آشنایی نسبی داشتید)

ـ همانطور که می‌دانید من جنوبی هستم و متولد آبادان. سالهای کودکی و نوجوانی‌ام به دلیل شغل پدرم که ارزیاب گمرک بود، در شهری مرزی در جنوب کشور گذشت... بنابراین کم و بیش با روحیات این خطه و مردمانش، با فرهنگ و اعتقاداتشان، پوشش‌، نوع محاوره و حرف زدنشان، آشنا هستم... بوی دریا به من آرامش می‌دهد و خرما و نخل، برایم خاطره آفرین است... لذیذترین غذای دنیا را با ماهی و میگو عوض نمی‌کنم، عاشق لنج و قایق و کشتی هستم و هوای شرجی حالم را خوب می‌کند. من سعی کردم که این عشق و وابستگی‌ام به جنوب و مردم خون گرمش را در تک تک نماهایم، نشان دهم.

 نکته ویژه سریال میکائیل نمایش نقاط ضعف و قوت پلیس به موازات هم و فاصله گرفتن از یک نگاه تخت و تک بعدی است؛ در این باره صحبت کنید. چرا که پلیس و در راس آن میکائیل هرگز از پیش پیروز نبوده و البته در استارت قصه  او را مستأصل هم در رسیدن به هدف می‌بینیم.

ـ در جلساتی که در ناجی هنر و با دکتر منتظر المهدی داشتیم، بارها روی چند نکته پافشاری کردیم، اول اینکه، ایده اولیه میکاییل که همانا وجود شهری که اشرار و اراذل، زورشان بر مردم و پلیس می‌چربد، متعلق به خود دکتر بود که ما از این ایده جذاب و جسورانه استقبال کردیم. دوم اینکه، در چنین جایی، باید پلیسی متفاوت داشته باشیم، پلیسی که قوی و گردن کلفت باشد، زور بازویش بر اشرار بچربد، خشن و تا حدی عصبی باشد و حتی در گفتگو با مافوقش، بی‌واهمه و ترس، با حفظ احترام، نظراتش را اعلام کند... ملاحظه کار نباشد و حتی در مواقعی از روی قوانین دست و پاگیر بپرد. طرز حرف زدنش، شبیه مردمی باشد که برای آنها خدمت می‌کند، به جای ماشین سوار موتور می‌شود و در مقاطعی حتی مستأصل و نومید می‌شود، ولی عشق به لباس پلیس و مردم‌اش او را به حرکت در می‌آورد. او حتی بخاطر رفیقش، چشم بر عواطفش می‌بندد و به احساساتش نهیب می‌زند... میکاییل اگر پلیسی شبیه دیگر پلیس‌ها می‌شد، هرگز در دل مردم 60 کیلومتر نفوذ و به مرور اعتماد آنها را جلب نمی‌کرد.

میکاییل در جایی می‌گوید: اگر مردم با ما باشند، ریشه ظلم و ستم را می‌کنیم و باید سنگ زیرین آسیاب باشیم...

 سریال میکائیل در کنار بحث قصه، به لحاظ تصاویر هلی شات‌ها، نمایش فضاهای دریائی، کوه‌ها و بیابان‌ و ...  نگاهی مستند هم دارد، این مسئله هدفمند بوده است؟

ـ همانطوری که عرض کردم، کشور عزیز ما متشکل از مجموعه‌ای از جذابیت‌های بصری متنوع است. در آذربایجان، خراسان، کردستان، اصفهان، شیراز و... جزایر و بنادر در خلیج فارس. ما وظیفه داریم که این زیباییها را در آثارمان نشان دهیم و مردم را به دیدن آنها ترغیب و تشویق کنیم... دره ستارگان یکی از عجایب ژئوپلتیکی جهان است، سواحل و بنادر جنوب منحصر به فرد است... قشم زیباترین غروب و طلوع‌ها را دارد... من ایمان دارم که اگر امکانات و شرایط توریستی مناسب فراهم شود، به قول عزیزی، هرگز یک ایرانی حاضر نمی‌شود که 500 دلار بدهد غروب و طلوع خورشید را در یونان ببیند.

ما سعی کردیم با نماهای هلی شات و انتخاب لوکیشن‌های جذاب جزیره، زیبایی بصری خوبی هم در سریال پدید آوریم.

 تعامل پروژه با پلیس (ناجی هنر) چگونه بود؟ آیا از سوی پلیس در راستای این مجموعه تلویزیونی با محدودیت خاصی مواجه نبودید؟

ـ ما این شانس را داشتیم که هم در پروژه دیوار و هم میکاییل، از ابتدا با تعامل خوبی با ناجی هنر و دکتر منتظرالمهدی، جلو برویم... آنها اهدافشان را مطرح می‌کردند و ما هم سعی می‌کردیم که بدون شعار و گنده گویی، آنها را در سریال پیاده کنیم. در طول ساخت هم این تامل بخوبی پیش رفت. هم در تهران و هم در جنوب. از سوی دیگر، هر امکاناتی که برای کار نیاز داشتیم، برایمان فراهم می‌شد. حتی در جزیره قشم که بضاعت محدود و اندکی دارد، ولی همواره کنار ما بودند. در زمان پخش هم، با همفکری سریال روی آنتن می‌رفت و اگر موارد جزیی‌ای هم وجود داشت، با گفتگو و تعامل به بهترین نحو حل می‌شد.

 به نظر شما فینال قصه نوشته سعید نعمت‌اله می‌تواند مخاطب را پس از چهار هفته همراهی سوپرایز کند؟

ـ فینالهای قصه‌های پلیسی که تقابل نیروی خیر و شر با یکدیگر است، در کلیت قابل پیش‌بینی است و طبیعی است که قهرمان قصه، یعنی پلیس باید بر اشرار و اراذل پیروز شود، اما مهم چگونگی و کیفیت این تقابل است. ما سعی کردیم که بعد از هجده، نوزده قسمت پرتنش و ملتهب، پایانی آرام داشته باشیم و سریال با امید تمام شود.

 پس از پایتخت و میکائیل علاقه‌مند هستید برای تلویزیون در کدام ژانر فیلمسازی کنید؟

ـ همیشه گفته‌ام، دلم می‌خواهد، سریالی در ژانر تاریخ معاصر بسازم و خود را محک بزنم... همیشه فکر کرده‌ام که اگر آخرین کارم، حکم وصیت‌نامه‌ام را داشته باشد، این اتفاق با یک اثر تاریخی اتفاق بیفتد.

 از سینمایی‌تان چه خبر؟ خیلی‌ها منتظر هستند شما را به همراه فیلم‌تان در سینما ملاقات کنند.

ـ سیروس مقدم، در تلویزیون، سوژه‌های موردعلاقه‌اش را می‌سازد، دغدغه‌هایش را به تصویر می‌کشد، اعتماد فیمابینی در تلویزیون بوجود آمده که قابل احترام است. سیروس مقدم در تلویزیون می‌تواند ریسک کند و چهره‌های جدید را معرفی کند، جوانها را به کار گیرد، نگران برگشت سرمایه نباشد، خودش برای خودش تصمیم بگیرد، اما در سینما شرایط به گونه دیگری است. هنوز فیلمنامه‌ای که با ذهنیت من سازگار باشد، به دستم نرسیده است. هنوز هم بر این تصمیم هستم که ورود به سینما نباید به هر قیمتی باشد.

 اگر در پایان صحبتی از میکائیل و ... مانده ...

ـ در پایان امیدوارم که مردم با «میکاییل» تا پایان همراه بمانند. «میکاییل» یک کار گروهی است و تنها متعلق به سیروس مقدم نیست... «میکاییل» متعلق به آنهایی است که برایش زحمت کشیدند... از موسسه ناجی هنر که کار را سفارش داد، الهام غفوری که هر چه خواستیم فراهم کرد امیر معقولی که به قصه جان داد، هادی افشار که به تصاویرمان صدا داد. آرزو غفوری و گروهش که به وسعت یک جزیره، دکور زدند و ساختند و بیابانی را به پاسگاه و سپس پارک تبدل کردند. سعید نعمت اله که با حال بیمار و در بستر مریضی، میکاییل را نوشت. فهیمه کمالی برنامه ریز پی‌گیر و سخت‌کوش، گروه کارگردانی و حتی عزیزی که یک چای به دست ما می‌داد و تیم تولید و تدارکات که سختی کارشان مشهود است و بازیگرانی که به نقش‌ها جان دادند و مجید اسکندری و گروهش که چهره‌ها را باورپذیر کردند و خشایار موحدیان و سعید سیاح که با تدوین میکاییل سر و شکل آنرا درست کردند و صداگذاری جلو خانی و موسیقی آریا عظیمی نژاد و تیم عکاسی و پشت صحنه، تیم بدلکاری و هلی شات و دیگر عزیزانی که اسم‌شان جا افتاده است.

بخش سینما وتلویزیون تبیان


منبع: بانی فیلم