تبیان، دستیار زندگی
از همان ابتدای خلقت، انسان متمایل به زیبایی بود. این تمایل نشأت گرفته از فطرت آدمی است. آثار هنری بر جا مانده از گذشته، به خوبی حس زیبا دوستی را در انسان نشان می دهد. این حس به مرور زمان تغییر کرده و تکامل یافته است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دورهمی فیلسوفان در یک مجلس زیبا


از همان ابتدای خلقت، انسان متمایل به زیبایی بود. این تمایل نشأت گرفته از فطرت آدمی است. آثار هنری بر جا مانده از گذشته، به خوبی حس زیبا دوستی را در انسان نشان می دهد. این حس به مرور زمان تغییر کرده و تکامل یافته است و در زمان کنونی به اوج خود رسیده است. از نظر آدمی یک برگ زیباست، یک گل زیباست و ... اما فلسفه ی این زیبا دوستی از کجا نشأت گرفته و به کجا ختم یافته است؟

زیباشناسی

دیدگاه فیلسوفان اولیه به زیبایی شناسی
اولین گزارش ها از تأملات نظری زیبایی، مانند بسیاری از علوم بشری، به تاریخ تعقل یونان بر می گردد، جایی که بشر دریافته بود که علاوه بر جهان مادی، جهان ورای ماده و مجرد وجود دارد و همواره تناظری قریب میان این دو جهان برقرار است. جایی که بشر هنوز به خاطر داشت که جهانی مجرد وجود دارد و باید ریشه ی همه ی فضایل را آنجا یافت. برای همین تعریف زیبایی و بیان آن، که ربطی عمیق به مباحث هنری داشت، در ارتباط با جهان مجردات جستجو می شود.


دیدگاه افلاطون به زیبایی شناسی
افلاطون، متناسب و هم خوان با مجموعه ی اندیشه ها و نگرشش به هستی، زیبایی را بیانی از واقعیت دست اول آدمی می داند که آن واقعیت مجردات است. زیبایی از نظر او نمودار واقعیت مجردات است که شهود آن، هنر را می آفریند و در اصل هنر، نوعی راست نمایی از عالم مجردات است. پس زیبایی از دیدگاه او، زیبایی آرمانی و آن جهانی می شود که در ایده آلیسم افلاطونی رسیدن به آن با رشد عقلانی و کمال معنوی همراه است و در این جهان جز سایه ای از آن به دست نمی آید.


دیدگاه ارسطو به زیبایی شناسی
ارسطو، اما آرمان زیبایی را در واقعیت آن جهان (مجردات محض) نمی داند بلکه آن را ودیعه گذاشته شده در موجودی می داند که سعی دارد این نیروی بالقوه خویش را به فعل در آورد، مانند دانه ی بلوط که به آرمان درخت بلوط می رسد. پس زیبایی از نظر او، شدن (صیرورت) آدمی در تحقق به قوه ای نهفته در وجود اوست، و هنر، ترسیم آن واقعیت آرمانی است حتی اگر تحقق نیافته باشد.


دیدگاه نو افلاطونی ها به زیبایی شناسی
در دوره ی میانی، نو افلاطونی ها با حفظ تعبیر عظمت در زیبایی، آن را دوباره به جهان ورای ماده (مثال) مربوط ساختند و عشق به حقایق ماوراء الطبیعه ی والا را، آن هم توسط کسی که ذهن و تفکری فلسفی دارد و تمثیلی نگریستن به همه چیز را بلد است، هنر دانستند. در این دیدگاه، زیبایی در همه چیز به صورت تمثیلی وجود دارد اما نهفته و خفی است و کار هنر، کشف و فهم آن است. پس نگاه به زیبایی هم عینی شد و هم ذهنی، دارد هم تعمیم یافت و هم احتیاج به فهمی در خور و ورزیده برای درک آن مطرح شد.


زیبایی شناسی در دوره مدرن
با این همه، هنوز زیبایی امری ملموس و محسوس بود، حال یا با پشتوانه ای آن جهانی یا بدون آن. اما در دوره ی نوزایی (مدرن) بعد از رنسانس، زیبایی به سمت تخیل پیش رفت و بسیار ذهنی شد. این دوره که دوره ی «تخیل خلاق» نام گرفت سعی در اعتلا بخشیدن به مفهوم حقیقت داشت، برای همین زیبایی در آن امری بسیار انتزاعی و ذهنی شد که فقط در دنیایی نا متعارف قابل شناسایی است. پس طبیعی است که در این دوره، فضای گسترده ی تحلیل زیبایی از نقاشی و مجسمه سازی که عینی و ملموس است به ادبیات آورده شود که یک بعدی و انتزاعی است. تأکید زیاد بر فصاحت و بلاغت از نمادهای هنری این زمان است.
در پایان دوره ی نوگرایی در ایتالیا، نظر ارسطو دوباره جان گرفت و «واقعیت» معادل زیبایی قرار گرفت و هر نوع جابجایی، نشان وجود روحی آشفته به شمار می آمد و تا آنجا که ممکن بود بر حذف عنصر تخیل در هنر تأکید شد. نظریه ی وحدت زمان و مکان در هنر، که بسیار واقع گرایانه است، حاصل عملی چنین رویکردی است.

دین نیز برای هگل ظهور حقیقت یا امر مطلق است و خدا نیز در ضمن اسطوره ها، مناسک، آیین ها و الهیات، جلوه گر و ماندگار می ماند. بدین منوال برای هگل هنر با دین پیوند می خورد و این دو به شکل موازی در تاریخ ظهور می یابند

دیدگاه هگل به زیبایی شناسی
فلسفه ی هگل و نگرش زیبایی شناسی او جایگاه خاصی دارد. همه چیز تجلی روح یا امر مطلق است. هگل در همه جا، نشانی از روح یا امر مطلق می بیند. در هنرهای رمانتیک، نقاشی، موسیقی، شعر، همه جا روح مطلق است که جلوه گری می کند. دین نیز برای هگل ظهور حقیقت یا امر مطلق است و خدا نیز در ضمن اسطوره ها، مناسک، آیین ها و الهیات، جلوه گر و ماندگار می ماند. بدین منوال برای هگل هنر با دین پیوند می خورد و این دو به شکل موازی در تاریخ ظهور می یابند. هنر و دین به صورت های مختلف در شکل های تاریخی شان در بستر تاریخ در تجلی اند. هر چند که گاه شکوفا شده و گاه به محاق می افتند.


دیدگاه کانت به زیبایی شناسی
آغاز بحث از وقتی است که کانت اصل اندام وارگی را مطرح می کند: در ترکیب اجزای یک اثر هنری و تشکیل یک کل واحد، این خود شی زیباست که یک الگوی اندام وار دارد. این شکل اندام وار و زنده، سرشت و گوهری است که از درون، خود را آشکار می سازد و هم زمان با تکامل بی نقص، نقشه ی پایانی و قطعی خود را نیز می یابد. در مقابل این شکل اندام وار، شکل ماشینی است که در آنجا قالب، خود را به محتوا تحمیل می کند.
اما اندام وارگی زمانی به وجود می آید که گوهر یک فکر مطابق سرشت خود شکوفا شود. این شکل با فهم ناظر زیبایی یا خواننده ی فکر همراه می شود و آرام آرام مولف و خواننده با هم، شکل، فکر یا شی زیبا را پدید می آورند و خود ناظر یا خواننده نیز در شکل دهی نقش دارند و همراهند. حال این زیبایی اندام وار، یا به شکل شمایلی که همان واقعیت شکل بیرونی است و یا به شکل تمثیلی که برگرداندن مفاهیم انتزاعی به زبان تصویر است و یا به شکل نمادین که تجلی بخشی از آن تصویر یا مفهوم مورد نظر است، دقیقاً از آن رو که باید به کار برده شود، خود را نشان می دهد. پس فهم هنری یک فرایند دو طرفه است: فرایند و شناخت زیبایی نیمش در شی زیبا و نیمش در ذهن زیبابین رخ می دهد. اینجا رمانتیسم معتقد است که باید در روح هنرمند زیست، به درون او راه یافت و به همدلی رسید.


نتیجه گیری
از دیدگاه فلسفی، زیبایی ربطی عمیق به هنر دارد و در جهان مجردات جستجو می شود. زیبایی از نظر افلاطون نمودار واقعیت مجردات است و هنر راست نمایی از عالم مجردات است. در ایده آلیسم افلاطونی با رشد عقلی و کمال معنوی می توان به زیبایی آرمانی و آن جهانی رسید. بر خلاف افلاطون، ارسطو زیبایی را امانت گذاشته شده در موجودی می داند که با تلاش و کوشش این نیروی بالقوه به فعل در می آید و هنر نمایان گر آن نیروی بالقوه است. در دوره ی میانی، نو افلاطونی ها ظهور یافتند. دیدگاه شان به زیبایی، عینی و ذهنی بود. از نظر آنها زیبایی در همه چیز به صورت تمثیلی وجود دارد اما به شکل مخفی و هنر، کارش کشف و فهم آن است.

زیبایی در دوره ی مدرن بعد از رنسانس، به سمت تخیل پیش رفت و بسیار ذهنی شد. این دوره که به دوره ی «تخیل خلاق» معروف است، زیبایی در آن امری بسیار انتزاعی و ذهنی گردید. تحلیل زیبایی از صورت عینی و ملموس به سمت ادبیات رفت و یک بعدی و انتزاعی شد. نگرش زیبایی شناسی هگل جایگاه خاصی دارد. از نظر هگل هنر با دین پیوند می خورد و این دو به شکل موازی در تاریخ ظهور می یابند. در نهایت کانت اصل اندام وارگی را مطرح کرد. طبق این اصل، در ترکیب اجزای یک اثر هنری و تشکیل یک کل واحد، این خود شی است که زیباست و یک الگوی اندام وار می سازد. سرشتی از درون، خود را نشان می دهد و هم زمان با تکامل بی نقص، به شکل نهایی خود می رسد.

فرآوری: فریبا نوراله زاده 

بخش زیبایی تبیان


کتاب نامه: 
1- مطیع، مهدی (1391) معنای زیبایی در قرآن کریم، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (ع)
2- "زیبایی شناسی فلسفی"، راسخون

مطالب مرتبط:
رمز داشتن یک زندگی زیبا 
برای دختر شما خواستگار اومده 
چرا بعضی ها همه چی دارند 
خوشتیپی به نیت خدا 
دستان زیبای تو یک دنیا حرف دارد 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.