وظیفه رسانه ها در قبال ادبا
همراه با اكبر بهداروند، شاعر و پژوهشگر که از وضع شاعران و نویسندگان در جامعه ی رسانه ای امروزه سخن می گوید.
بهداروند متولد 1329 شهرستان اندیمشک است. «کلیات محتشم کاشانی»، «کلیات اقبال لاهوری»، «دیوان حافظ»، «گلستان سعدی»، «نگار دانش»، «از تبار شبنم»،«آواز سبز ایل»، «آینه مهر» ،«چکامه زخم»، «کلیات سه جلدی بیدل دهلوی» «نثرهای بیدل»، «رباعیات بیدل»، «غزلیات بیدل دهلوی»(سهجلد)، «غزلیات بیدل دهلوی»(یک جلد)، «مثنوی های بیدل دهلوی»، «نثرهای بیدل دهلوی»، «تبسم یک قافله آه»، «مقالات اقبال شناسی»، «غزلیات ظهوری ترشیزی»، «رباعیات ظهوری ترشیزی»، «کلیات ملک قمی»، «کلیات واعظ قزوینی»، «شهربانو و خاکسترهای سرد»، «مقالات بیدل شناسی»، «کلیات ظهیر فاریابی»، «دوبیتی از مشروطه تا امروز»، «کلیات طبیب اصفهانی» و «فرهنگ رشیدی» از آثار تحقیقی و تصحیحی او به شمار میآیند.
همراه با آقای بهداروند:
در حال حاضر همه چیز در تهران هست اما آیا ایران یعنی تهران؟! چه كسی به روستاهای داراب رفته تا ببیند و بداند كه معلمی در یك روستا مشغول تصحیح دیوان حافظی است كه برتر از همه تصحیحهای دیوان حافظ امروز است؟ چه كسی به میناب بندرعباس یا قشم رفته تا ببیند فلان آهنگساز كه در فستیوالهای اروپا و فرانسه مشهور است كجا زندگی میكند و او را بیابد؟
و این از معایب است و ما نباید آن را یك حسن قلمداد كنیم.
مثلاً شهریار شاعری است كه در روستاهای تبریز متولد شده، در تبریز عمر صرف میكند و در دانشكده اینجا میماند. مطبوعات فقط در مركز قرار دارند. استانهای بزرگی مانند فارس، خوزستان، خراسان و آذربایجان با كمبود نقیصه رسانهای روبهرویند. این در حالی است كه اهل هنر نیاز به یك پایگاه تبلیغاتی دارند. پس این موضوع دو شكل پیدا میكند. هنرمند ولو در روستایی دوردست باشد، از طریق هنر عالی و متعالی خودش به جامعه معرفی میشود اما این موضوع از استثناها هست و به ندرت این واقعه اتفاق میافتد و دوم اینكه رسانهها و مطبوعات و زد و بندهای سیاسی تعیین میكنند كه فلان شاعر، نویسنده یا خطاط و موزیسین به جامعه معرفی بشود یا نه.
همانطور كه آب باعث رشد درخت میشود، رسانهها نیز باعث رشد و پرورش همه جانبه و معرفی و شناساندن هنرمند واقعی در جامعه هنری و جامعهای كه در آن زیست میكند خواهد بود. اگر به یك درخت آب و آفتاب و مواد رشدی ندهیم قابل رشد نیست. هنرمند مانند همان درخت همین ویژگیهای رشد و پرورش را به همراه خود دارد. اگر رسانهها و مطبوعات از یكسوگیریهای كاذب و بسیار شنیع چشمپوشی كنند و اسب اندیشهشان را زین كنند و در شهرستانها و استانهای دور و به انزوای خانههای اهل ادب و اندیشه سری بزنند و دقت نظر داشته و پیجو باشند و برای پیدا كردن هنرمندان تفحص كنند هنرمندان ما میبالند و رشد میكنند.
چون تمركز رسانهها و مطبوعات ما در مركز و در تهران است هنرمند شهرستانی همواره در محرومیت به سر میبرد مگر اینكه به واسطه روابط عمومی شخصیاش این نقیصه را برطرف كند. اولیای امور و مدیران اندیشمند رسانهای و مطبوعاتی و مسوولان فرهنگی و هنری كشور میتوانند از هر شهرستان و استان و هر روستا آمارگیری كنند كه فرضاً شهرستان رشت چند هنرمند در زمینه خطاطی دارد و مثل مربیان فوتبال كه به روستاها سفر میكنند تا بازیكن مورد نظرشان را پیدا كنند آنها را به خودشان و مردم بشناسانند. مربیان فوتبال امروز برای یافتن بازیكن مورد نظرشان حتی به ایرانیانی كه آن سوی مرزها هستند توجه ویژه دارند و همواره سعی میكنند بازیكن مورد نظر خودشان را از تیمهای مختلف باشگاهی بیاورند و با آنها مذاكره كنند.
نگاه ما باید نگاهی عالمانه و هنری باشد نه نقد اخلاقی. امكاندارد شیخ ابوعلی سینا اخلاق رذیله هم داشته باشد ولی به عنوان یك فیلسوف و متفكر بزرگ ایرانی از او اسم میبریم و سمینارها و همایشهای متعددی برای او تشكیل میدهیم.
معتقدم خبرنگاران باید از ساختمان خبرگزاریها و از تهران خارج شوند و به دنبال بزرگان و اندیشمندانمان بگردند. اسم نمیبرم كه در كجا و كدام شهرها میتوان آنها را پیدا كرد اما شاعر بزرگی در چهارمحال و بختیاری میزیست كه حماسههایی درباره ملی شدن نفت به شعر محلی بختیاری میسرود اما هیچ كس او را نمیشناخت تا اینكه زندهیاد دكتر عبدالحسین سپندها كتاب او را چاپ كرد و شعر او در ایل بختیاری فراگیر شد. پس این رسانه است كه میتواند اندیشهها و هنرمندان را از انزوا و زوایا بیرون آورد و افراد را متشخص و برجسته كنند. این كار به وسیله خود مردم آن نواحی هم میتواند انجام شود. وزارت ارشاد، سازمان میراث فرهنگی، سازمان مفاخر شهرستان میتوانند اطلاعیه دهند و از مردم بخواهند تا آنها بگویند كه چند شاعر و نویسنده و خطاط در مناطق مختلف زندگی میكنند. با همین شیوه میتوان افراد را به مراكز استان معرفی كرد و مراكز استان نیز آنها را به مركز كشور بشناساند.
همانطور كه مروارید در دل صدف است كار مكتشف بیرون آوردن صدف از مروارید است. هنرمند نیز مانند همان مروارید است كه باید از صدف اقلیمهای مختلف بیرون كشانده شود و حكومت نیز از آثار او و اندیشههایش پشتیبانی كند. این كار رسانه و مطبوعات و مكتشف است اما متأسفانه مسوولان ما كمكارند و خروجیهای جلسههای سیاسی و ادبیشان تقریباً نزدیك به صفر است.
مرحوم مشفق كاشانی استاد من بود. او گفت بعد از كشف شدن سهراب سپهری، من به عنوان معاون آموزش و پرورش كاشان به نطنز رفتم. در یكی از مدارسی كه تا ششم ابتدایی كلاس داشت و در روستایی بود، یكی از معلمها گفت یكی از بچهها خوب میخواند. او را صدا كردیم و با صدای زیبایی برایمان خواند. به او گفتیم پدرش را به آنجا بیاورند و آوردند. از او نامش را پرسیدند و گفت من خواجهامیری هستم. مشفق به پدرش میگوید این بچه را باید به هنرستان موسیقی در تهران بفرستی، آیا دستت به دهنت میرسد؟ و او پاسخ داد بله. همین به پیدایش ایرج خواننده منتهی شد، استاد مسلم آوازها و تصنیفهای ایرانی كه پسرش هم احسان خواجهامیری خواننده خوبی است.
تفحص دانش و علم میخواهد. مسوولان برای تعیین افراد در زمینههای مختلف هنری باید سواد و اندیشه متعالی و حس و توان اكتشاف برای پیجویی هنرمندان داشته باشند.
منبع: ایبنا