تبیان، دستیار زندگی
چند و چون حدیث مکرر ˝سرقت ادبی˝ در معیت با محمد رضا رستم بگلو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دزدیدن شعر

چند و چون حدیث مکرر ˝سرقت ادبی˝ در معیت با محمد رضا رستم‌بگلو

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
محمد رضا رستم‌بگلو

سرقت ادبی، عنوان کلی‌تر و معمول‌تری است که گاه از آن استفاده می‌شود و البته از گذشته کلید واژگان دیگری هم داشته مانند "استقبال" یا "تضمین" که حالا هم به "توارد" ارتقا پیدا کرده. بدیهی است هر اثر مکتوب و منقولی، در معرض سرقت است اما همین قدر هم بدیهی است که آثار ثبت‏ نشده، برای سارقان، لقمه‌های چرب‌تری به حساب می‌آیند. شعری که به صورت شفاهی یا انتشار غیررسمی عرضه می‌شود، در صورت بروز اتفاقی، ادعای قاطع و حقوقی هم نمی‌تواند داشته باشد و این، کار را برای شاعران شفاهی محافل و انجمن‌های ادبی سخت‌تر کرده است.

در این مجال، پای حرف‌های یکی از شاعرانی نشسته‌ایم که در نوع شفاهی و غیررسمی، در سال‌های اخیر جزو مطرح‌ترین‌ها بوده است؛ محمدرضا حاج‌رستم‌بگلو، بیشتر طوری می‌نویسد که به لحاظ فرمت به "غزل" منجر می‌شود و اغلب به آن "کلاسیک" می‌گویند. او ادعا می‌کند بارها دزدها به کاروان شعرش زده‌اند.


دزدیدن شعر کلاسیک بنا به دلایلی راحت‌‏تر است و بیش‏تر اتفاق می‏‌افتد: به این خاطر که شاید انگا‏ره‌‏های ذهنی عقب‌مانده ما می‌‏گوید موقعیت شعری تنها همان است که موزون و مقفا باشد و اگر هم قرار است شعری بدزدیم، آن است که "ارزش" به سرقت ‏بردن دارد. اغلب اعتقاد بر این است که نوشتن شعر کلاسیک سخت‏‌تر است چرا که ساده‌‏لوحانه‏ فکر می‏‌کنیم تولید ریتم ضربی و نه موسیقی، نیاز به تبحری خاص دارد، بنابراین شعری را می‏‌دزدیم که تصور می‏‌کنیم تبحری در سرودنش نخواهیم داشت.
مثلا دزدیدن یک غزل راحت‏‌تر از به سرقت‌‏بردن یک اثر غیرموزون است چرا که "شعر کلاسیک را به دلیل وجود فرمتی مشخص، راحت‏‌تر می‏‌شود بلند کرد! اما شما برای دزدی از دست شاعری که از وزن رهاست باید تلاش بیش‏تری به خرج دهید؛ عامل بیرونی وزن و قافیه اینجا دیگر مطرح نیست تا بتوانید بی‌‏زحمتی به آن دستبرد بزنید و حال باید وجه اندیشگی و دانستگی‏‌های شعر را بدزدید و برای این دزدی باید حرفه‏‌ای‏‌تر باشید.

اغلب اعتقاد بر این است که نوشتن شعر کلاسیک سخت‏‌تر است چرا که ساده‌‏لوحانه‏ فکر می‏‌کنیم تولید ریتم ضربی و نه موسیقی، نیاز به تبحری خاص دارد، بنابراین شعری را می‏‌دزدیم که تصور می‏‌کنیم تبحری در سرودنش نخواهیم داشت.


شاعری که شعر کلاسیک می‏‌نویسد و شعرش به سرقت می‏‌رود البته روشن‌‏بخت‏‌تر از آن شاعری است که از وزن آزاد است، به این دلیل که برخی سارق‌‏ها اهمیتی ندارند؛ شعر ما چاپ نمی‏‌شود و آن‏ها منتشرش می‏‌کنند و شعر ما دیده شود. چه طور؟ این‏طور که احتمالا شما شاعر بااهمیتی هستید که شعرتان را دزدیده‏‌اند، پس وقتی شما ادعای مالکیت کنید و دنبال حقوق معنوی خود بیفتید، به خاطر اعتبارتان همه می‏پذیرند که اثر از آن شما بوده است؛ پس هم او را سیاه کرده‌‏اید هم شعرتان از طریق تریبونی که دزدها دارند و شما ندارید اشاعه پیدا کرده است! این سارقان، نگرانی ایجاد نمی‌کنند چون در کار آن‏ها، نسخه اصل از بدل قابل بازشناخت است. اما نگرانی از آن روست که نسخه بدل‌‏ها آن‏قدر انبوه شوند و با تبلیغات رسمی همه جا را اشغال کنند که جایی برای بروز نسخه اصل پیدا نشود. اعظم میرسلیمی همین طوری از غزل ما محو شد!  اما آن سارقی که ضربه می‏‌زند کیست؟ سارق حرفه‏ای هیچ‏گاه شعر شما را بلند نمی‌‏کند؛ موقعیت شعری شما را مصادره می‏‌کند؛ تکنیک‏‌ها و شگردهای‌تان را به کار می‌‏گیرد، اندیشه و امضای شما را می‏‌دزدد. اگرچه همین هم احمقانه است، چون وقتی شما به نگرشی می‏‌رسید و با این نگرش موقعیتی از زبان را دچار می‏‌شوید، هر نسخه ثانی، یک کپی بیش‏تر نخواهد بود.

وقتی ما تلاشی در انتشار شعرهایی داریم که قبلا به سرقت رفته‏‌اند، قصدمان اثبات حقانیت نیست، به این دلیل است چون فکر می‏‌کنم وقتی نسخه‏‌های اصل بی‏‌واسطه اشاعه پیدا کنند، تاثیرگذارترند. مثلا پیشینه شاعرانی مثل اعظم میرسلیمی و نسخه اصلی شعرهای او ونه نسخه‌‏های ثانی‏‌اش در شعرهای دیگران است که شعر شاعرانی مثل محمدسعید میرزایی، سیدمهدی موسوی و علی کریمی و من را پدید آورده. قبلا این وضعیت نگرانم نمی‏‌کرد اما حالا از کثرت نسخه‏‌های بدل نگرانم. باید آسیب‏‌شناسی کرد. این‏که دست به عصا راه می‏‌رویم این است که دقیقا نمی‌‏دانیم چه باید کرد و چه میزان از کاری که باید کرد را ما باید انجام دهیم؟ کاری ندارد، می‏‌شود متنی نوشت و دزدها را تار و مار کرد. اما این راهش نیست.




منبع: هنرآنلاین