تبیان، دستیار زندگی
دشواری های ترجمه شعر در همراهی با اسدالله امرایی:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صد در صد نمی‌توان به متن وفادار ماند

دشواری‌های ترجمه‌ شعر در همراهی با اسدالله امرایی

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
اسدالله امرایی

من به ادبیات علاقه دارم. ادبیات داستانی، شعر و نمایشنامه. غیر از داستان و رمان، هم مقاله ترجمه کرده‌ام و هم شعر. شعرهایی را در مجلات مختلف ترجمه و منتشر کردم. بعدها منتخبی از این شعرها در دو مجموعه با نام‌ «حریر مهتاب» و «بدون هماهنگی شعر نگویید» منتشر شد. من تا زمانی که جانی در بدن دارم و رمقی برایم مانده باشد، دست از ترجمه برنمی‌دارم. برای اینکه مدام جهان‌های تازه‌ای کشف می‌کنم و این جهان‌های تازه لذتی به من می‌دهد که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. شعر و قصه را- بی آنکه بخواهم به شعار نزدیک شوم- از ملزومات زندگی خود می‌دانم.

من شاعر نیستم اما...
من شاعر نیستم اما به شعر و شاعران علاقه‌ زیادی دارم. از کمک‌های شاعران زیادی بهره برده‌ام. برای من حداقل در  سه مورد پیش آمده  که  ترجمه مشترک را تجربه کنم. دو کتاب از این مجموعه منتشر شد. شعرهای سیلویا پلات و تد هیوز را به طور مشترک با سایر محمدی ترجمه کردم. مجموعه «آریل» را با منوچهر آتشی؛ که از سرنوشت این آخری خبری ندارم. دو مجموعه «حریر مهتاب» و «بدون هماهنگی شعر نگویید» را هم به طور مستقل ترجمه کردم.  در مورد همکاری‌ام با گروه شعر معاصر هم باید بگویم که در حدود 20 سالی‌ از فعالیت آن می‌گذرد و در این زمان شاعران بسیار زیادی را به خود دیده بزرگانی که بسیاری از آنها میان ما نیستند: حمید مصدق، محمد حقوقی، منوچهر آتشی، محمد علی حمید رفیعی، فرخ تمیمی، حسین منزوی، حمید ادیب، عمران صلاحی، علیشاه مولوی. دوستان زیادی هنوز در این جلسات که در نخستین چهارشنبه هر ماه برگزار می‌شود، شرکت می‌کنند. این جلسات شعر البته مختص شاعران نبوده و نیست هر چند محوریت جلسه با شاعران است جلسات بزرگداشت هم داشته برای حمید مصدق و عمران صلاحی و منوچهر آتشی، فرخ تمیمی، پوران فرخزاد، محمود دولت‌آبادی، جواد مجابی، رضا سیدحسینی و دیگر دوستانی که شاید در یادآوری اسامی آنها حافظه‌ام یاری نکند. همواره کوشیده‌ایم در این جلسات پهلوان زنده را پاس بداریم. قطعاً شاعری که در میان ما نیست با شعرها و آثارش به حیات خود ادامه می‌دهد. به قول خورخه لوئیس بورخس نویسندگان و شاعران پس از مرگ در قالب کتاب‌های خود جان می‌گیرند و به نظر من این بهترین نوع تناسخ است. فرهاد عابدینی از شاعرانی ا‌ست که با پایمردی چندین سال است چراغ این کانون ادبی را روشن نگه داشته و مثل مادری طفل بی‌پناه شعر را از این مکان به آن مکان کشانده. بنده هم در حد بضاعت خود خدمتگزار این دوستان هستم و از آنها آموخته‌ام.

شعر ترجمه‌پذیر نیست
شعر ترجمه‌پذیر نیست. در حوزه ترجمه شعر، حتی بهترین ترجمه‌ها با متن مبدأ فاصله زیادی دارد یا مترجم، شاعر است و مُهر خود را پای آن ترجمه می‌زند. نمونه‌ درخشان آن، ترجمه‌های احمد شاملوست از فدریکو گارسیا لورکا. شعرهایی بسیار زیبا و رشک انگیز اما با فاصله‌ زیاد از شعر لورکا. در شعرهای مقفی و موزون که اساساً ترجمه نمی‌تواند موفق باشد. شاید بهترین تعبیری که می‌توانیم برای ترجمه شعر به کار ببریم، این باشد که ترجمه شعر به واقع روایت مترجم از شعر شاعر است. تلاش من این بوده که نزدیک‌ترین مفهوم را به شعر در نظر بگیرم. آشنایی و مراوده با شاعران نحله‌های مختلف هم، کمک کارم بوده. در ترجمه‌  متون ادبی شعر بیشترین آسیب را می‌بیند و عبارت «مترجم خائن است» واقعاً در مورد شعر مصداق دارد. غیرممکن است که در ترجمه‌ شعر بتوانید آن کاری را کنید که شاعر در زبان مبدأ انجام داده است. گاهی مترجم در ترجمه‌ شعری خوب شروع می‌کند و به متن اصلی هم وفادار است بخصوص در شعرهای سفید و بی‌وزن اما  از پاراگراف دوم به بعد دیگر نمی‌تواند آن‌طور خوب پیش برود و من خودم این دشواری را در ترجمه‌ شعرهای تد هیوز «عاشقانه‌هایی برای سیلویا پلات (نامه‌های میلاد)»  از نزدیک لمس کرده‌ام.
من در وهله‌ نخست تلاش می‌کنم جهان آدمی را که می خواهم اثرش را ترجمه کنم، بشناسم تا با شعرش بیشتر آشنا شوم. کافی‌ است از کتاب خوشم بیاید. عادت کودکانه‌ای دارم که دوست دارم دیگران را در لذت خودم شریک کنم. من زیاد کتاب می‌خوانم؛ چه ترجمه چه تألیف؛ به زبان‌هایی که می‌دانم. گاهی قبل از سفارش کتاب- که به هر حال سخت است و هزینه‌بر- سعی می‌کنم مطالبی درباره کتاب‌هایی که نظرم را جلب کرده، بخوانم.  گاهی کتابی را  می‌خوانم و فکر می‌کنم اشعارش را دوست دارم خوب هم درکش کرده‌ام در زبان مبدأ اما می‌توانم خوب هم ترجمه‌اش کنم؟ وقتی در زبان مبدأ موسیقی و وزن می‌بینم، فکر می‌کنم اصلاً زبان من در زبان مقصد چقدر به این موضوع نزدیک می‌شود. اینجا البته صرفاً ترجمه به فارسی مطرح نیست. قطعاً هیچ شاعری نمی‌تواند از پس ترجمه‌ «رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار، دستم اندر ساعدِ ساقی سیمین‌ساق بود» بربیاید. یا «یاوه یاوه یاوه خلایق/ مستید و منگ» را نمی‌شود ترجمه کرد و همان ضرباهنگ و موسیقی را در آن حفظ کرد.  وزن شعر و موسیقی درونی شعر از زبانی به زبانی دیگر متفاوت است اما پیام شعر را می‌توان برگرداند.

شعر ترجمه‌پذیر نیست. در حوزه ترجمه شعر، حتی بهترین ترجمه‌ها با متن مبدأ فاصله زیادی دارد یا مترجم، شاعر است و مُهر خود را پای آن ترجمه می‌زند.


ترجمه‌ آزاد
من ترجمه‌های آزاد را از داستان‌ها و شعرها خوانده‌ام. در زمینه ترجمه داستان چندان اعتقادی به ترجمه آزاد ندارم و وقتی می‌شود لحن و سبک را منتقل کرد، باید وفادار باشیم. ترجمه‌های شاملو بخصوص در شعر، تحت تأثیر شاعرانگی شخص شاملو  قرار می‌گیرد و مخاطب زیر بار سنگین عظمت شاعر به روایت زبان مبدأ فکر نمی‌کند. در مورد ترجمه‌های شاملو پای نوعی هنرنمایی در زبان فارسی و فرهنگ کوچه و فولکلور هم در میان است. در مواردی حتی بر آنها مقدمه هم نوشته. آثاری مثل «مرگ، کسب و کار من است» و «لئون مورن کشیش» از آن جمله است. ترجمه‌  آثار شکسپیر یا پوشکین به فارسی  یعنی نوشتن متنی که شکسپیر یا پوشکین اگر به جای امکانات زبان انگلیسی یا روسی امکانات زبان فارسی را در اختیار  داشتند، به آن شکل می‌نوشتند. کار شاملو ابداع متنی تازه است که واژگان و جمله‌‌بندی آن با شعر زبان مبدأ فرق دارد. چنین ترجمه‌ای دانش و هوش و تخیل بسیار قوی می‌خواهد و شم شاعرانه. نکته دیگر اینکه  کمال شعری شاملو، بر  ترجمه‌هایش سایه‌ سنگینی انداخته. اگر لطفی در ترجمه‌های او باشد- که هست-  ناشی از اُنس و الفت مداوم او با شعر  است. زبان در دست او مومی است که آن را به هر شکل بخواهد، درمی‌‌آورد.
گاهی مترجمان چند زبانه هستند. منتهی ما از همه ابعاد دانش آنها آگاه‌نیستیم. مثلاً شاعر و مترجمی مثل پوری از زبان انگلیسی و ترکی ترجمه می‌کند. ترجمه از زبان مبدأ خیلی خوب است. در صورتی هم که مترجمان خوبی  آن آثار را از زبان اصلی ترجمه کنند نور علی نور است و شعر شاید کمتر آسیب ببیند؛ با این وجود مترجمان شعر، گاه روایت‌های خوبی ارائه کرده‌اند و علت این روایت‌های قابل قبول، شاعر بودن مترجم است. در این سال‌ها ترجمه‌های خوب  و بی‌نظیری که از شعرهای ناظم حکمت ترجمه شده گویای این واقعیت است. صرف دانستن زبان مبدأ، ترجمه خوب را تضمین نمی‌کند. شناخت زبان مقصد و زیر و بم‌های آن، شناخت شعر و آشنایی با مبانی زیباشناختی شاعر و جهان او، در ارائه ترجمه دقیق و زیبا موثر است. نمونه‌های خوب چنین ترجمه‌هایی را می‌توان در آثار احمد پوری دید. نمونه‌های خوب چنین ترجمه‌هایی هم کم نیستند؛ البته گاهی ترجمه‌های بسیار بد و مغلوط هم که نه معنی را رسانده و نه شعر را درک کرده، منتشر می‌شود. به نظر من هیچ مترجم خوبی  صد درصد نمی‌تواند به متن وفادار بماند، فقط بدترین مترجم‌ها هستند که عین متن را ترجمه می‌کنند. در شعرهای موزون که  خیلی بازی با کلمه، جناس، تلمیح و استعاره دارد، کار مترجم مشکل‌تر می‌شود. در فرهنگ‌های نزدیک به هم خیلی مشکل پیش نمی‌آید، مثلاً در ترجمه‌ فرانسوی به انگلیسی، یا آلمانی و اسپانیایی و برعکس؛ هم اسطوره‌های یکسانی دارند، هم ریشه‌های زبانی مشترک؛ به همین دلیل در ترجمه خیلی آسیب نمی‌بینند. یک جورهایی اگر بخواهم ارجاع خارج از متن بدهم، در قراردادهای تجاری، زبان حَکَم در موارد اختلاف، زبان انگلیسی می‌شود. در متون انگیسی چه اصل و چه ترجمه، پر کردن حفره‌های متن آسان‌تر است.



منبع:
روزنامه ایران