بهار و صدای جویباران
در این مقاله به پیشواز بهار میرویم و قسمتهایی از اشعار شاعران مختلفِ ایرانی و غیر ایرانی که با موضوع بهار سروده شده است را مرور می کنیم.
مریم سمیعی. بخش ادبیات تبیان
از همان زمانهای گذشته که جلوههای طبیعت در فصل بهار نمود پیدا میکردند، سرودن از بهار و نوشتن از آن همواره دیده میشد.کمتر شاعرِ چیره دستی است که در وصف بهار سخنی نگفته باشد چرا که مادر طبیعت در این فصل است که دامن سبزِ پر از گلش را بر همه جا پهن میکند. تکیهی انسان به طبیعت و نیاز او به بقا به شرط وجود شرایط لازمِ طبیعی، ارزش فصل بهار و تنفس مجدد طبیعت را برای آدمی دوچندان کرده است. در این مقاله به پیشواز بهار میرویم و قسمتهایی از اشعار شاعران مختلفِ ایرانی و یا غیر ایرانی که در زمینهی بهار سروده شده است را در ادامه میخوانیم.
بهار در آیینهی شعر و احساس
منوچهری دامغانی را در ادب پارسی شاعری طبیعتگرا میدانند. بعید است که در مقالهای یا محفلی سخن از توصیف طبیعت در اشعار فارسی باشد و سخنی از منوچهری به میان نیاید. در ادامه نمونهای از مسمطات منوچهری در باب بهار را میخوانیم:
آمد نوروز هم از بامداد/ آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد/ مرد زمستان و بهاران بزاد
ز ابر سیهروی سمنوی راد
گیتی گردید چو دارالقرار
روی گل سرخ بیاراستند/ زلفک شمشاد بپیراستند
کبکان بر کوه به تک خاستند/ بلبلکان زیر و ستا خواستند
فاختگان همبر بنشاستند
نایزنان بر سر شاخ چنار
لاله به شمشاد برآمیختند/ ژاله به گلنار درآویختند
بر سر آن مشک فرو بیختند/ وز بر این در فرو ریختند
نقش و تماثیل برانگیختند
از دل خاک و دو رخ کوهسار
باز جهان خرم و خوش یافتیم/ زی سمن و سوسن بشتافتیم
زلف پریرویان برتافتیم/ دل ز غم هجران بشکافتیم
خوبتر از بوقلمون یافتیم
بوقلمونیها درنوبهار
سعدی شیرازی و نگاه تأملگرایانهاش به طبیعت و مظاهر آن و گوشزد کردن جهان واپسین به جانهای هوشیار، به حقیقت ستودنی است. در ادامه قسمتهایی از یکی از قصاید او که در وصف بهار است را میخوانیم:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار/ خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق/ نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست/ دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود/ هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کی تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟/ یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار
وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب/ به در آید که درختان همه کردند نثار
آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب/ سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار
حافظ شیرازی در غزل زیبایی که در ادامه خواهد آمد سخن از سرآمدن فصل سرما، نخوت باد دی و شب تار میکند. به روایتی این غزل مربوط به سرآمدن حکومت ستمگر و ناروای امیرپیرحسین در شیراز و آغاز حکومت شاه شیخ ابواسحاق اینجوست.
وز هجران و شب فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل/ نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب/ گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل/ همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز/ قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد/ که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را/ شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد