تبیان، دستیار زندگی
از نظر مولانا عشق قدرت و توانایی تغییر هر چیزی را دارد و این تغییر حتی تا مرزهای خود هم می رسد. از نظر او انسان به محض اینکه عشق را تجربه کند، شیوه زندگی اش تغییر خواهد کرد. آدمی تا قبل از عاشق شدن خود را مرکز و محور همه چیز می بیند، اما به محض اینکه عشق
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مولانا و عشق

(رمز شناسی مولانا)

از نظر مولانا عشق قدرت و توانایی تغییر هر چیزی را دارد و این تغییر حتی تا مرزهای "خود" هم می‌رسد. از نظر او انسان به محض اینکه عشق را تجربه کند، شیوه زندگی اش تغییر خواهد کرد. آدمی تا قبل از عاشق شدن خود را مرکز و محور همه چیز می‌بیند، اما به محض اینکه عشق در وجودش راه یافت، این ساختار خودمحوری دچار تغییر می‌شود.

آسیه بیاتانی -بخش ادبیات تبیان
شعر

این داستان بیان کننده همین موضوع است که تا زمانی که از من و ما رها نشوی نمی توانی وصل با معشوق حقیقی را در یابی.

آن یکی آمد در یاری بزد
گفت: یارش کیستی ای معتمد؟
گفت: من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق؟

فردی به در خانه معشوق آمد و بر در کوبید، معشوق از درون خانه پرسید: کیستی؟
آن شخص پاسخ داد: منم، صاحب خانه. پاسخ داد: برگرد، اکنون وقت وصل نیست و شخص خامی مثل تو سزاوار این خوان نیست.
آیا یک عاشق خام را چیزی به جز آتش هجران و فراق می پزد؟ و آیا چیزی جز آتش فراق و هجران می تواند آن را از بند نفاق رها سازد؟ خیر.

رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بی‌ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان

آن بیچاره یکسال به سفر رفت و در آتش فراق یار سوخت. پس از این مدت پخته شد و دوباره به سوی یار بازگشت. به هزاران ترس و لرز و بیم فراوان و در کمال ادب در را به صدا درآورد مبادا که حرفی نامعقول و دور از ادب از دهانش خارج شود.
یار از دورن خانه پرسید: کیستی؟ کیست که در می زند؟ مرد پاسخ داد: ای دلبر آنکه پشت در ایستاده و حلقه در را به صدا درآورده نیز خود تویی.

مولانا با بیان این حکایت تمثیلی می خواهد به سالکین الی الله بگوید که تا زمانی که وجود موهوم و مجازی باقی است و هنوز کمند منیت از دست و پای یک سالک گسسته نشده، نمی توان به حقیقت مطلق وصل شود.


گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
چونک یکتایی درین سوزن در آ
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نیست در خور با جمل سم الخیاط

یار گفت: اکنون چون همه "من" هستی، داخل شو. یعنی به این دلیل که دست از خویشتن خویش شسته و وجود خود را در وجود من فانی کرده ای به ما محرم گشته ای و بیا چرا که درون یک خانه دو "من" نمی گنجد.
به عنوان مثال سوزن یک سوراخ دارد و اگر سر نخ دوتا باشد از سر سوزن رد نمی شود. یعنی هر وقت که از مرحله منیت درآمدی و همه چیز را "او" دانستی می توانی به خانه وحدت و حقیقت داخل شوی.
رشته نخ وقتی باریک و  یکتا شد به سوزن ارتباط پیدا می کند. ولی سوراخ سوزن هیچ در خور شتر (طبیعت نفسانی آدمی) نیست و شتر نمی تواند از آن عبور کند.

کی شود باریک هستی جمل
جز بمقراض ریاضات و عمل
دست حق باید مر آن را ای فلان
کو بود بر هر محالی کن فکان
هر محال از دست او ممکن شود
هر حرون از بیم او ساکن شود

وجود شتر یعنی طبیعت نفسانی آدم چکونه و کی باریک و ضعیف می شود؟ این کار فقط با طاعت و عبادات و ریاضت ممکن است. ای انسان برای اینکه طبیعت نفسانی لاغر و ناچیز شود باید دست مدد حق همراهی کند. زیرا که قدرت حق تعالی بر هر امر محالی تعلق گیرد آن را هستی می بخشد.
هر امر محالی به دست او جامه امکان می پوشد و هر نفس سرکش و طاغی از ترس قدرت و سطوت او رام و رهوار می شود.

مولانا با بیان این حکایت تمثیلی می خواهد به سالکین الی الله بگوید که تا زمانی که وجود موهوم و مجازی باقی است و هنوز کمند منیت از دست و پای یک سالک گسسته نشده، نمی توان به حقیقت مطلق وصل شود.
باید "من" و "ما" را کنار گذاشت و بر همه عالم "چار تکبیر" زد تا به کوی حضرت معشوق راه یافت.


منابع:
مثنوی معنوی، تصحیح کریم زمانی
مثنوی معنوی، تصحیح گلپینارلی

هرکه در الّاست او فانی نگشت 
داستان شیر و گرگ و روباه 
پیام عشق رودابه به پهلوان ایرانی