ورزیده کردن ذهن
همان طور که بدن شما برای ورزیدهتر شدن نیازمند ورزشِ مداوم است، یک نویسندهی موفق لازم است برای داشتن ذهنی ورزیده، نوشتن را مدام تمرین کند.
تصور کنید که تصمیم گرفتهاید برای موزونتر شدن اندامتان، هر روز مقدار زمانی را بدوید. شما مصمم هستید که هر روز هفته را ورزش کنید اما روزهایی که میگذرد ممکن است انگیزهی شما کمتر و کمتر شود. حتی ممکن است یک روز کسالت داشته باشید و یا تنبلی کنید که طبق برنامه عمل کنید. با هر روز طفره رفتن و بهانهجویی کردن کم کم کنار گذاشتن ورزش برای شما عادی میشود. نوشتن و تمرین کردن آن نیز به همین شکل است.
همان طور که بدن شما برای ورزیدهتر شدن نیازمند ورزشِ مداوم است، یک نویسندهی موفق لازم است برای داشتن ذهنی ورزیده، نوشتن را مدام تمرین کند. زندگی کردن با کاغذ و قلم است که ذهن را ورزیده میکند. خواندن و نوشتن در کنار یکدیگر با گذشت زمان، به صورتی مداوم، دستاوردهای بزرگی را برای نویسندگان به ارمغان میآورد. تأکید بیشتر بر مداوم بودن عمل نوشتن است. تصور کنید که در برنامهی روزانهتان 30 دقیقه برای نوشتن در نظر گرفتهاید. ثابت قدم بودن و حفظ این عادت است که با گذشت تدریجی زمان استعدادهای زیادی را شکوفا میکند.
اما اگر هم چون تصمیم دویدن یک روز به علت کسالت میل به نوشتن نبود چه؟ انسان در بسیاری از اوقات از کارهایی که برنامهریزی شده هستند میل به گریختن دارد. داشتن آرزوها و اهدافی که قابل دسترس نیستند اوضاع را دشوارتر میکند. اینکه یک فرد پیش از نوشتن و آغاز برنامهی خود به این فکر کند که میخواهد رمانی بنویسد و یا شعری بسراید که از جهات گوناگون بهترین اثری باشد که تاکنون نوشته شده است، هدفی است که به جای ایجاد انگیزهی هرچه بیشتر، ترس و اضطراب ایجاد کند. حقیقت این است که اثر هیچ کس، حتی نویسندگان مشهور نیز بدون عیب نیست. ساده گرفتن تمرین نوشتن و باور این نکته که هدف، کسب توانایی بیشتر است و داشتن خطا و اشتباه در کار ایرادی ندارد، ما را در این عرصه ثابت قدم میکند. وقت نوشتن و رها کردن ایدهها بر روی کاغذ رعایت همهی اصول نگارشی لازم نیست. در مراحل بعدی نوشته را مجددا خوانده شده و ویرایش میشود. ارنست همینگوی در مصاحبهای این طور متواضعانه در باب آثارش صحبت میکند: « دلم میخواست تا جایی که میتوانم با نوشتههایم به کامل ترین شکل نشان بدهم که فلان ماجرا واقعا چه جوری اتفاق افتاد، اما این کار در بیشتر مواقع خیلی سخت بود و من هم با ناشیگری مینوشتم و منتقدان اسم این ناشیگری را گذاشتند سبک نویسندگی من. تشخیص خطاها و ناشیگریهای هر آدمی کار سادهای است، منتقدها هم اسمش را میگذارند سبک. (همینگوی، 1967)»
ناتالی گلدبرگ، نوشتن را فن و مهارتی میداند که با تمرین و ممارست کسب میشود. او حتی تصمیم گرفته بود در هرماه یک دفتر کامل از شعرها و نوشتههای گوناگونی که تراوشات ذهنی او بودهاند، پرکند. مهمترین نکته از نظر او این است که فرد در فعالیت نوشتن به گونهای در ایدههای ذهنیاش غرق شود که میز و صندلی و کاغذ و خودکار و صداهای اطرافش را احساس نکند.
نوشتن در کنار خود نیازمند پرورش ایده و داشتن اطلاعات و خیالپردازیهای نوین است. یک نویسندهی خالی از فکر و تخیل مدام حرفهای گذشتهاش را تکرار میکند و از این رو پیشرفتی در مقابل ندارد. خواندنِ هرچه بیشتر آثار نویسندگان گوناگون و داشتن تمرین همیشگی است که استعدادها را شکوفا میکند و ناممکنها را ممکن میسازد.
منابع
همینگوی، ارنست (1967) به جای دانشگاه رفتم جنگ، ترجمه: احمد کساییپور، مجله همشهری داستان ، شمارهی 14، 205-199
Goldberg, Natalie (1986). Writing down the bones. Massachusetts: Shambhala Publications.