دنیا از زوایه دید یک نویسنده
یک نویسنده علارغم اینکه به جزئیات توجه میکند قادر است از دنیای واقع پافراتر بگذارد و خود با قلمش صحنههای جدیدی را خلق کند. عنصر تخیل و واقعیت همراه با توصیفات بدیع و استعارههای گوناگون تأثیری شگرف در ذهن و جان مخاطب باقی میگذارد.
برای قلم در دست گرفتن ضروری است که تا اندازهی زیادی به شیوهی نگریستن یک نویسنده به دنیای واقعی نگاهی بیاندازیم. یک نویسندهی ماهر تنها هنگام نوشتن نیست که با قلمش جزئیات را از دل دنیای واقع بیرون میکشد و در دنیای خیالی حل میکند بلکه در لحظه لحظهی زندگی کردنش به جزیئات پیرامون خود توجه دارد. توصیفات دقیق نویسندگانی هم چون تولستوی و ناباکوف حاکی از همین نگاه دقیق آنها به اموراتی است که از نگاه بسیاری از انسانهای عادی دور میماند.
نویسندگان لازم است کلمات را به گونهای در کنار یکدیگر قرار بدهند که امکان تصور صحنهها برای خواننده وجود داشته باشد. در این میان تفاوت اصلیای که حرفهی نویسندگی را از فیلم و دیگر رسانههای تصویری متمایز میکند در عنصر تخیل است. تخیل به نویسنده قابلیت شگرفی در پرداختن به صحنههای گوناگون میدهد. اگر مخاطب یک فیلم، صحنهی پروازِ شخصیت اصلی داستان را امری دروغین میخواند اما توصیف همین صحنه در یک کتاب مخاطب را تا حد زیادی قانع میکند و کلمات اگر با مهارت کنار یکدیگر چیده شوند جادویی در پی خواهند داشت که اذهان را مسحور خود میکنند.
لذا نویسنده علارغم اینکه به جزئیات توجه میکند قادر است از دنیای واقع پافراتر بگذارد و خود با قلمش صحنههای جدیدی را خلق کند. عنصر تخیل و واقعیت همراه با توصیفات بدیع و استعارههای گوناگون تأثیری شگرف در ذهن و جان مخاطب باقی میگذارد. برای نمونه یوستین گوردر در کتاب انحصاری خود، دختر پرتغالی، در چند خط شخصیت اصلی داستان یک نگاه و لبخند را این چنین با ظرافت خاص خود برای فرزندش، جرج، بیان میکند: «از لای در به داخل کافه تریا خزیدم و دو سه متر دورتر از میز او نشستم. میخواستم پیش از آنکه برای نزدیک شدن به او تصمیم بگیرم فقط او را تماشا کنم و از آن منظرهی غیرقابل توصیف و درک لذت ببرم...پس معلوم بود که میدانست من او را تحت نظر داشتهام. خندهی گرمی کرد و این خندهی او، جرج، میتوانست تمام دنیا را گرم کند و اگر تمام مردم دنیا میتوانستند او را ببیننددر یک آن، همهی جنگها، خصومتها و دشمنیهای روی کرهی زمین از بین میرفت یا دست کم یک آتش بس بسیار طولانی اعلام میشد.»
در این توصیف نویسنده یک امر ناممکن ، یعنی خاموش شدنِ تمام سردیها و خصومتها را با لبخندی گرم و گیرا ممکن میسازد. مخاطب خود میتواند زیباترین لبخندی که فرای دنیای واقعی ماست را در نظر بگیرد و از این توصیف لذت ببرد.
اما چه چیزی در نگاه یک نویسنده است که اثر او را متفاوت میکند؟ چگونه میتوانیم هم چون یک نویسنده قلم در دست بگیریم و ناممکن را ممکن سازیم؟ یکی از رموز اصلی نویسندگی موفق، خواندن زیاد است. نویسنده حتی زمانی در روز که مشغول نوشتن نیست، نوشتهوار فکر میکند، نوشتهوار سخن میگوید و نوشتهوار زندگی میکند. خواندن آثار موفق ادبی تخیلات ما را زنده میکند و به ما این امکان را میدهد که داستانهایی خاص را خلق کنیم.
داشتن نگاهی انتقادی به پیرامون نیز در نوشتن تأثیرگذار است. نویسنده لازم است شخصیتهای اصلی داستان خود را از میان آدمهای پیرامون خود برگزیند؛ توجه به رنج و مشکلات یک معتاد در جامعه، توجه به زندگی یک کودک کار، نظر داشتن به دشواریهای یک بیمار در بیمارستانی در گوشهی شهر.
یک نویسندهی موفق تنها زمانی میتواند اثری استثنایی خلق کند که اثر او اشاره به گوشهای از جامعه و یا در سطحی بالاتر توجه به مسائل بشری داشته باشد.
منبع:
گوردر، یوستین (1952)؛ دختر پرتغالی. مترجم: مهوش خرمی پور. تهران: کتابسرای تندیس