واکنش شاعران به توهین مجله فرانسوی
اشعاری از شاعران کشورمان، در واکنش به توهین مجله غربی به ساحت نورانی پیامبر اکرم(ص).
فاطمهسادات مظلومی از شاعران جوان کشورمان :
آری ستارهایم که بی خواب میشویم
شبها بدون ماه، چه بی تاب میشویم
تک مصرعیم بی تو، پراکنده، بی ثمر
این گونه با تو ما غزل ناب میشویم
ما را ببخش گرچه مسلمان نبودهایم
توهین شنیدهایم و چنین آب میشویم
خورشید مکه ای و جهان ریزه خوار توست
بی تو پر از سیاهی مرداب میشویم
نبض زمین و نظم جهان، حضرت رسول
اذنی بده، ز خشم چو گرداب میشویم
در خود فرو بریم جهان را، بدون تو
منجی برای مسجد و محراب میشویم
اصلا اگر اجازه دهی ما فدایی:
جد بزرگ حضرت ارباب میشویم
محمدحسین صفاریان :
تا شب بیپناه پیدا شد
نوری از گرد راه پیدا شد
پردهها ابرها که پس رفتند
طاق ابروی ماه پیدا شد
بین بیراهههای سردرگم
ناگهان شاهراه پیدا شد
سنگ بودند چشمها ناگاه
جذبهی آن نگاه پیدا شد
ماه من لحظهای غروب نکرد
گاه پنهان و گاه پیدا شد
بانگ لولاک در جهان پیچید
چرخهی سال و ماه پیدا شد
شعر جاری شد و تبسّم کرد
آسمان با زمین تکلّم کرد
چشم در اشتیاق و حیرت سوخت
سایه آتش گرفت و ظلمت سوخت
قلب دریا به هایوهو افتاد
آسمان در بگو مگو افتاد
برفها قطرهقطره آب شدند
چشمهها چشمهی شتاب شدند
درّهها از ترانه سر رفتند
رودها عاشقانهتر رفتند
سنگها رشته رشته کوه شدند
سرکشیدند و باشکوه شدند
گیسوانش که شد رها در باد
جنگل آغاز شد به راه افتاد
آسمانها پر از طلوع شدند
قصههای ازل شروع شدند
ماه آغاز قصه تنها بود
گاه پنهان و گاه پیدا بود
ماه من لحظهای غروب نکرد
اگر اینجا نبود آنجا بود
حسن یوسف شکفته در رویش
بر لبانش دم مسیحا بود
چشمهایش پر از صداقت صبح
گیسویش داستان یلدا بود
سینهاش موجموج اقیانوس
قلب او قطره قطره دریا بود
آیه آیه بشارت توحید
معنی لا اله الا بود
با لب جبرییل صحبت کرد
سایهها را به نور دعوت کرد
محمدحسین انصارینژاد:
مگر از قلهها پیغمبری امشب فرودآمد
که جنگل پیش پایش در قیام و در قعود آمد
رسول از کوه غمگینانه بر صحرا نگاهی کرد
که آنجا خون زیتونزارها شرب الیهود آمد
تمام کاجها را جلجتایی دید و مصلوبی
که از انجیل در دستش ورقهایی کبود آمد
کشید آنگاه طرح اشهد انَّ محمد را
تجلی کرد از آن بیوقفه باران شهود آمد
تلاوت کرد هر سویی احادیث شکفتن را
از آن اردیبهشتی تازه بر صحرا فرود آمد
چه باکی از مترسکها است انبوه عقابان را
که هنگام شکوه باغ وگلریزان رودآمد
سحر آمد کجایم میبرد شور موذن باز
مگر در قبةالخضرا مرا اذن ورود آمد
صدای مبهم بالی ست جبراییل ازآن بالا
برای کیفر بوجهل دیگر با عمود آمد
عمودش برق زد با شعله پی در پی صدایش زد
میان دره آتش تو را وقت خلود آمد
خروش وا محمد برق زذ بیپرده بالا رفت
که کاخ سبز بین رقص آتش پنبه دود آمد
به رغم بولهبهای زمین ای روح مبعوثان
جهان در اقتدای چشم تو غرق سجود آمد
میلاد عرفان پور:
روی گل محمدی از اشک، تر شده ست
با ما مصیبتی ست که عالم خبر شده ست
با ما مصیبتی ست که ورد زبان شده
با ما مصیبتی ست که خون جگر شده ست
دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت
لشکر نبرده ایم و نبردی دگر شده است
آن سوی خنده ها، همه دندان گرگ بود
اینک زبانشان به دهان، نیشتر شده ست
از هیچ زاده اند و پی هیچ، زیسته
شیطان، براین جماعت ابتر، پدر شده است
نمرود تیر بسته به زیبایی خدا
زیبایی خدا، به خدا بیشتر شده است
عالم، هنوز در صلوات است و همچنان
این رایت نبی ست که بر بام، بر شده است
منابع:
فارس
تسنیم
خبرگزاری دانشجو