تبیان، دستیار زندگی
بانو حشمت یزدان پرست در گفتگوی اختصاصی با سایت فرهنگی اطلاع رسانی تبیان ضمن بازخوانی نکاتی از زندگی شهید جاویدالاثر علی کلانی گفت:«محبت و عشق باید فقط به الله باشد.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات شهید کلانی در تبیان

شهید علی کلانی

بانو حشمت یزدان پرست در گفتگوی اختصاصی با سایت فرهنگی اطلاع‌رسانی تبیان ضمن بازخوانی نکاتی از زندگی شهید جاویدالاثر علی کلانی گفت:«محبت و عشق باید فقط به الله باشد.»

به گزارش روابط عمومی، بخش فرهنگ پایداری موسسه فرهنگی اطلاع‌رسانی تبیان این گفتگو را به منظور گرامیداشت یاد و خاطره شهدا با خانواده شهید کلانی انجام داده است.

بانو حشمت یزدان پرست همسر شهید نجفعلی کلانی به بازخوانی گوشه هایی از زندگی شهید پراخت و گفت:«چیزی که شهید کلانی بر آن اصرار داشت حرکت کردن بر اساس قرآن و عترت با توجه به علمای دین و رهبری امام خمینی (ره) به‌عنوان ولی‌فقیه است. من نیز به ولایت رهبر انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأکید ویژه دارم و وحدت و سربلندی در طول انقلاب را تحت ولایت ائمه (ع) و ولی‌فقیه می‌ دانم. پیروی از ولایت‌ فقیه از مهمترین مولفه‌هایی بود که شهید آن را باور داشت و دنباله‌رو این عقیده بود. با وجود اینکه شهید مقلد امام نبود ایشان را به‌عنوان رهبر پذیرفته بود و سخت تأکید به ولایت ایشان داشت. همان‌گونه که قرآن می‌ فرماید: «والعاقبه للمتقین» و شهید شدیداً فروتن و متواضع بود و ممکن است خطایی از او سر می‌ زد اما خلوص نیتش می‌ توان گفت صد درصد بود و از متقین پیشگان، خداوند هم‌دستش را گرفت و عاقبت خیر کرد. به دلیل اشتغال کار پدرش دوره خردسالی و کودکی را در روستای ورسک سوادکوه گذراند. قرآن خواندن و نماز و اصول دین و احکام دین را از پدرش آموخت. در سن شش‌سالگی به مدرسه رفت. نجفعلی آن‌قدر باهوش بود که همان سال قرائت قرآن و تدریس قرآن همسالانش را بر عهده می‌گیرد. شاگرد ممتاز شناخته می‌شود اما به خاطر کمی سن کارنامه قبولی کلاس اول برایش صادر نشد. شهید سخنور خوبی نیز بود و دوستانش او را بالباس مبدل به جلسه سخنرانی می‌بردند و پس از پایان سخنرانی توسط همان گروه دوستان، لباس اصلی‌اش را می‌پوشید و توسط یارانش جلسه را ترک می‌ کرد.بعد از گذراندن دوران دبیرستان وارد مدرسه عالی پارس شد که امروزه به نام دانشگاه علامه طباطبایی شناخته می‌شود. او در رشته مشاوره و روانشناسی تا سال سوم ادامه داد اما بیشتر این زمان را درگیر مبارزات بود برای همین بیش از 50 واحد نگذرانده اما لیسانس افتخاری از دانشگاه علامه برایش صادر شد.فعالیت‌های مذهبی و انقلابی او در دانشگاه به حدی چشمگیر بود که چند بار مورد ضرب و شتم دژخیمان قرار گرفت اما از معرکه دستگیری ماهرانه گریخت. تا اینکه در اوج انقلاب اسلامی همراه دیگر دانشجویان موردحمله وحشیانه مأموران ساواک قرار گرفت و بیمار شد و در بیمارستان سوم شعبان مدتی بستری شد. در عملیات موفقیت‌آمیز رزمی در کوه‌های بازی دراز قله 1150 متر را فتح کردند حاضر بود. پس‌ازآن مدت‌ها در بیت امام و مدتی را هم در فرودگاه مهرآباد جهت حفاظت فعالیت می‌کرد؛ اما تاب دوری از جبهه را نیاورد به سرپل ذهاب اعزام شد و مسئولان سپاه پس‌ازاین مأموریت برنامه کارش را این‌گونه تنظیم کردند که پس از عملیات سرپل ذهاب باید به یکی از شهرهای غرب کشور برود، چون در آنجا سپاه به وجود او نیاز مبرم داشت تا از وجودش برای تبلیغات اسلامی استفاده کند. چراکه او یک مبلغ واقعی اسلامی در جبهه و سنگر بود و تمام هم‌رزمانش او را معلم خطاب می‌کردند. نجفعلی به هنگام رفتن به جبهه حتی فرزندمان را بغل نکرد و نبوسید. وقتی‌که از او پرسیدم چرا فرزندت را در آغوش نمی‌گیری و نمی‌بوسی؟ جواب داد: «محبت و عشق باید فقط به الله باشد». سرانجام مأموریت الهی او این بود که در قله بازی دراز پس از یک هفته تلاش و کوشش مداوم و نفوذناپذیر خویش در سنگر ایثار و مقاومت به مدت 48 ساعت گرسنگی و تشنگی به درجه رفیع شهادت برسد و همچنان پیکر پاکش پیدا نشده است.»

این گفتگو توسط سامیه امینی برای بخش فرهنگ پایداری موسسه تبیان تهیه شده است.

تنظیم: هومن بهلولی