تبیان، دستیار زندگی
همراه با بهاءالدین خرمشاهی به مناسبت انتشار «گلستان»، «بوستان» و «کم خوانده ها»ی سعدی به تصحیح او
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با سعدی احساس معاصربودن داریم

همراه با بهاءالدین خرمشاهی به مناسبت انتشار «گلستان»، «بوستان» و «کم‌خوانده‌ها»ی سعدی به تصحیح او.

فرآوری: زهره سمیعی- بخش ادبیات تبیان
بهاءالدین خرمشاهی

نزدیک به چهاردهه پیش «کلیات» سعدی به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی منتشر شد اما این تنها تصحیح خرمشاهی از سعدی نبوده چراکه چندسالی بعد از آن، او باز به سراغ «کلیات» رفت و با بازبینی در تصحیح اول و افزودن مواردی به آن، چاپ دیگری از «کلیات» به دست داد و هردوتصحیح تا امروز چندین‌بار چاپ شده‌اند. انتشار جداگانه «گلستان»، «بوستان» و کتابی با عنوان «کم‌خوانده‌های سعدی» تازه‌ترین کاری است که خرمشاهی روی سعدی انجام داده و این سه‌کتاب این‌روزها در انتشارات دوستان منتشر شده‌اند.

خرمشاهی در این سه‌کتاب نیز مواردی را به تصحیح‌های قبلی افزوده و ضمنا با جداکردن یک‌سوم نهایی «کلیات» و چاپ آن در کتابی با عنوان «کم‌خوانده‌های سعدی»، قصد داشته تا بخش‌هایی از «کلیات» که مغفول مانده‌اند نیز موردتوجه قرار گیرند.

گفت‌وگویی با خرمشاهی به مناسبت انتشار این سه‌کتاب انجام شده و در این گفت‌وگو درباره تصحیح‌های خرمشاهی از سعدی و نیز ضرورت تصحیح مجدد آثار کلاسیک صحبت شده است.

این گفت‌وگو در ادامه به تاثیر سعدی بر حافظ و نیز اهمیت و حضور سعدی در ادبیات معاصرمان پرداخته است.

بخشهایی از گفته های خرمشاهی:

این سه‌کتاب درواقع آخرین کاری است که من روی سعدی انجام داده‌ام. اسم این سه‌کتاب را «سه‌گانه» سعدی گذاشته‌ام اگرچه روی عنوان کتاب‌ها چنین چیزی دیده نمی‌شود و برای آسان‌شدن بحث آنها را سه‌گانه می‌نامم. هدف ما از انتشار این سه‌کتاب به‌هیچ‌وجه کتاب‌سازی نبوده است. پیش از اینکه تصمیم به انتشار این سه‌گانه گرفته شود، ناشر معتقد بود که بسیاری از خریداران کتاب، فقط «گلستان» یا «بوستان» را می‌خواهند و نه کلیات را. از این‌رو تصمیم گرفته شد که این کتاب‌ها را به‌صورت جداگانه منتشر کنیم و البته کارهای جدیدی هم روی آنها انجام دهیم. در نتیجه «گلستان» و «بوستان» را از کلیات جدا کردیم و کتاب سومی هم از کلیات برگرفتیم و بنده بالبداهه نامش را «کم‌خوانده‌های سعدی» گذاشتم.

دلیل اصلی انتخاب و انتشار این بود که بخش مهمی از کلیات سعدی در عمل مغفول مانده و کمتر خوانده شده است. یک‌بار یکی از دوستان ظریف‌اندیشم حرفی زد و مرا به فکر واداشت. او می‌گفت هیچ دقت کرده‌ای که همیشه از 50، 60صفحه اول و 50، 60صفحه آخر دیوان حافظ اصلا فال گرفته نمی‌شود؟ دیدم حرف درستی است و این حرف به‌نوعی درباره کلیات سعدی هم صادق است. غالبا فکر می‌کنند سعدی فقط غزل و قصیده دارد اما اینطور نیست و «کلیات» او شامل 23کتاب است. البته سعدی را از اول می‌خوانیم چون «گلستان» در آغاز کلیات می‌آید. اما یک‌سوم نهایی کلیات که شامل قصاید و قطعات و مکتوبات و رساله‌ها و همچنین مجالس سعدی است، کمتر خوانده می‌شود اگرچه اهمیت معنایی و هنری آن مانند دوسوم اول است. سعدی پنج، شش‌مجلس فوق‌العاده اثرگذار و فصیح دارد و با اینکه سجع «گلستان» در آنها دیده نمی‌شود، اما بسیار پرشورتر از «گلستان» هستند و رهیافت و گرایش عرفانی هم دارند. رباعی‌ها و تک‌بیت‌ها نیز از دیگر بخش‌های کلیات سعدی است که کمتر خوانده شده‌اند. به این خاطر ما خواستیم با انتشار آنها در کتابی با نام «کم‌خوانده‌های سعدی» این بخش‌ها که کمتر مورد توجه بوده‌اند، دیده شوند.

تصحیحِ بهتر، همیشه هست

بعد از انتشار «حافظ به سعی سایه» بنده چهارمقاله نوشتم که در یکی از آن مقاله‌ها گفته بودم که این حسن‌ختام تصحیح حافظ است. اما بعد از من پرسیده شد که اگر شرایط دیگری پیش بیاید آیا می‌توان تصحیح بهتری از آنچه هست به دست داد؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است چراکه اگر روزی نسخه‌های کهنِ اصیلِ نویافته‌ای از متون کلاسیک به دست آید یا حتی به احتمال خیلی ضعیف نگارش خود حافظ یا سعدی پیدا شود، باید تصحیح مجددی به دست داده شود. یا اگر روش‌های تصحیح متن پیشرفت کنند و فراتر از روش‌های فعلی باشند بازهم باید به سراغ تصحیح‌های مجدد رفت.

در حال حاضر دونوع روش کلی برای تصحیح متون کهن وجود دارد؛ یکی اینکه متنی را مبنا قرار می‌دهند و متن‌های خطی دیگر را با آن می‌سنجند یا نسخه اصل را با نسخه‌های فرعی و نسخه بدل‌ها می‌سنجند. روش دیگر در شرایطی است که اساسا نسخه‌ای که بتواند اساس قرار بگیرد وجود ندارد و از این‌رو چندمتن را با هم می‌سنجند و یک متن کامل و جدید به دست می‌دهند. خب، حال ممکن است کسی راه سومی هم پیشنهاد کند چون همه علوم و از جمله فن تصحیح متون در حال پیشرفت است و فکر می‌کنم در کشور ما سالانه بیش از دوهزارمتن تصحیح‌شده از روی نسخ خطی و کهن منتشر می‌شود.

جهان سعدی، حافظ و مولوی به ما نزدیک است

به‌جز سعدی که موضوع صحبت ماست، درباره حاف1 خیام و مولوی هم می‌توان این حرف را مطرح کرد و البته درباره فردوسی نه. با فردوسی باید فاصله تاریخی احساس کنیم چون کارش براساس جهان اساطیری و حماسی است که این فضا در جهان امروز ما نیست. اما جهان سعدی، حافظ و مولوی به ما نزدیک است و با سعدی تقریبا احساس معاصربودن داریم. درست است که سعدی بیشتر از حافظ از عربی استفاده کرده، اما جهان فکری و ذهن و زبانش به جهان امروزی ما خیلی نزدیک است. اما این واقعیتی است که امروز خیلی‌ها در خواندن سعدی، حافظ و مولانا مشکل دارند و نمی‌توان این مساله را رد کرد. حتی برخی از نویسندگان و شاعران جوان امروز ما در خواندن این متون کلاسیک مشکل دارند و اشکالی هم ندارد که برای شروع از گزیده‌های ساده‌تر متون استفاده کنند. به همین دلیل هم است که متون برگزیده، کوتاه‌شده و آسان‌شده‌ای که اعراب‌گذاری هم دارند و لغت‌هایشان معنی دارد منتشر می‌شوند تا این فاصله را از میان بردارد و متن را برای امروز خوانا کند.

حافظ مصراع «من از آن‌روز که در بند توام آزادم» را عینا از سعدی گرفته، یا همین‌طور «جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب» هم برگرفته از سعدی است. استقبال‌هایی که حافظ از غزل سعدی کرده بسیار زیاد است. شاید 60 تا 70مورد باشد.

در مورد «گلستان» سعدی دو، سه‌نفر کتاب را آسان‌نویسی کرده‌اند. به این‌صورت که جان کلام حکایت را حفظ کرده‌اند اما آن را با کلام امروزین به دست داده‌اند. مثلا استادحسن بنی‌طبا در کتاب «گلی از گلستان» همین کار را کرده و متن را تکه‌به‌تکه آورده و شرح داده و آسان‌نویسی کرده است. اما در سوی دیگر، سعدی برای اهل شعر کلاسیک و ادب قدیم کاملا حالت معاصربودن دارد. از سعدی امروز در زبان ما بیشتر از 600 مورد ضرب‌المثل و کلمه زبانزد وجود دارد که در مواقع مختلف به کار می‌روند.

من در تصحیح دومم از سعدی به همه اینها اشاره کرده‌ام که می‌توان مقاله‌ای هم درباره‌شان نوشت. برای اهل ادب، سعدی متن بغرنجی نیست و برای همین است که هنوز هم اینقدر تاثیر دارد. ادبیات داستانی و شعر امروز ما می‌تواند از سعدی فصاحت بیاموزد. سعدی اگر مثل «مقامات حریری» و «تاریخ وصاف» و نثرهای عجیب‌وغریب قرن‌هفتم و معاصر خودش بغرنج بود، امروز این رواج و نفوذ را پیدا نمی‌کرد. سعدی به‌شدت تجربه‌مسلک است و خیلی از زندگی می‌گوید. همچنین روانشناس و اجتماع‌شناس است. روانشناسی و جامعه‌شناسی دانش‌های دوران جدیدند که به‌عنوان رشته‌های دانشگاهی اوج گرفته‌اند. دوره سعدی اگرچه پیش از اوج‌گرفتن این دانش‌هاست اما واقعیت این است که سعدی زندگی‌شناس و اجتماع‌شناس بزرگی بوده و در آثارش از تجربه‌هایش حرف می‌زند. آنطور که خود سعدی می‌گوید، او فردی جهانگرد بوده، اگرچه خیلی‌ها در جهانگردبودن او شک کرده‌اند و البته این مساله مهمی هم نیست. به‌هرحال بیان تجربه‌های سعدی چه آفرینش ادبی بوده باشد و چه بیان تجربه و خاطرات سفر، برای خواننده آثارش فرقی نمی‌کند چون در متن ادبی این مساله مهم نیست.

بازگشت به سعدی

تا یک زمان سعدی به اندازه حافظ مورد توجه بود؛ چه در میان نویسندگان و شاعران و چه نزد مردم عادی. حتی وقتی به موسیقی سنتی‌مان نگاه کنیم، می‌بینیم که تا دوره‌ای خوانندگان شاخص موسیقی سنتی ما، هم به حافظ توجه داشتند و هم به سعدی. اما از جایی به بعد سعدی کمتر موردتوجه قرار گرفت. اما امروز می‌بینیم که در این سال‌ها بازهم به سعدی توجه می‌شود و شاید بشود از بازگشت به سعدی صحبت کرد.

در این مدت آثار مهمی درباره سعدی نوشته شده‌اند که از آن میان می‌توان به کتاب دوجلدی «آتش پارسی» آقای‌حمید یزدان‌پرست اشاره کرد که شاهکاری در سعدی‌پژوهی است و بنده تاکنون کاری برتر از این درباره سعدی ندیده‌ام. البته اثر مهم دیگری هم با نام «فرهنگ سعدی‌پژوهی» توسط دکترکاووس حسن‌لی پیش از این منتشر شده بود که در آن، همه آثار و مقالات درباره سعدی را تا 15سال پیش جمع کرده و تکه‌نویسی کرده‌اند و ویراست‌دوم این کتاب هم در دست انتشار است.

حق سعدی بر گردن حافظ

سال‌ها پیش بنده مقاله مفصلی درباره حق سعدی بر گردن حافظ نوشتم. شأن هرکدام را در آن مقاله ذکر کرده‌ام و بعد به تاثیرات واقعی و یک‌به‌یک و شباهت‌های بین الفاظ و مصراع‌های سعدی و حافظ اشاره کرده‌ام. فکر نمی‌کنم کس دیگری بتواند بیش از آن چیزی که من در این‌باره پیدا کرده‌ام، موارد دیگری بیابد. چون این مقاله 15،14سال پیش نوشته شد و آن زمان جوان‌تر بودم و حافظه‌ام یاری می‌کرد و عمده ابیات درخشان سعدی و برخی غزل‌هایش به‌طور کامل در ذهنم بود.

بعد وقتی حافظ را از نو می‌خواندم تاثیراتی را که از سعدی گرفته بود، یک‌به‌یک پیدا می‌کردم. برای مثال حافظ مصراع «من از آن‌روز که در بند توام آزادم» را عینا از سعدی گرفته، یا همین‌طور «جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب» هم برگرفته از سعدی است. استقبال‌هایی که حافظ از غزل سعدی کرده بسیار زیاد است. شاید 60 تا 70مورد باشد. حافظ غزل‌های درخشان سعدی را گرفته و خودش غزلی پدید آورده که خیلی‌وقت‌ها با شعر سعدی برابری می‌کند؛ در مواردی فروتر است و در مواردی هم فراتر. بن‌بستی که سعدی با اوج‌گرایی خودش در غزل فارسی ایجاد کرده بود به‌عنوان چالشی برای حافظ مطرح بوده است.

حافظ یا باید قافیه را می‌باخت یا باید در برابر نابغه‌ای عظیم‌الشأن مثل سعدی هنری برای عرضه‌کردن می‌داشت که داشت. اما این روحیه که خطی میان این‌دو می‌کشد و می‌گوید یا سعدی یا حافظ را باید کنار گذاشت.

ما چرا باید یکی را بگیریم و دیگری را رها کنیم؟ مگر آن دیگری کمتر است؟ سعدی و حافظ هیچ‌کدام کمتر نیستند و هردو در اوجند و باید هردو اوج را در دست داشته باشیم نه اینکه خودمان را از یکی محروم کنیم.


منبع:
شرق