تبیان، دستیار زندگی
مرگ فروشنده قصه خانواده ای است که در دوره ی رکود اقتصادی دهه 40 آمریکا زندگی می کنند. متن این اثر که توسط آرتور میلر نوشته شده است برای این اجرا به طورکامل بازنویسی و بر اساس دو ترجمه موجود و با تطبیق با متن اصلی دراماتورژی شده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زینب عشقی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرگی که شکوهی نداشت


مرگ فروشنده قصه خانواده‌ای است که در دوره ی رکود اقتصادی دهه 40 آمریکا زندگی می‌کنند. متن این اثر که توسط آرتور میلر نوشته شده است برای این اجرا به طورکامل بازنویسی و  بر اساس دو ترجمه موجود و با تطبیق با متن اصلی دراماتورژی شده است.

تئاتر

اهل هنر باشی و تئاتر نروی؟ مگر می شود؟ اهل تئاتر باشی و از مرکز اصلی هنرهای نمایشی ، که سالن اصلی تئاتر شهر تهران باشد، بی خبر باشی؟ یک ایران است و یک تئاتر شهر، و یک سالن اصلی. مسلما باید تئاتری که در آن به صحنه در می آید ، جزو بهترین ها باشد و تا به امروز هم اینطور بوده است.

مرگ یک فروشنده با شکوه است، این نامی قابل تامل برای مخاطبی است که بیشتر از حواشی، به دنبال معناست، به خصوص اگر نویسنده مشهوری آن را به رشته تحریر در آورده باشد، آرتور میلر، نویسنده دهه 30 آمریکایی.

بازی فوق العلاده حمیدرضا آذرنگ، در نقش پدری که بعد از سال ها کار و تلاش هنوز اندر خم کوچه ی دخل و خرج هاست؛ نمی رسد، شوخی که نیست، قصه کاملا قابل لمس است، قسط های تمام نشدنی، خرجِ خورد و خوراک، تعمیرات، زندگی و....

این پدر برای همه مخاطبین آشناست، انگار که سال هاست با او دمخوریم و درکش می کنیم، پدری که علی رغم تمام تلاش هایش، بازهم عرق شرمندگی از زن و فرزندانش، روی پیشانیش می نشیند.

و مادر؛ مادر هم برایمان آشناست، مهربان و از خود گذشته. حتی با وجود بد رفتاری های شوهر خسته اش، بازهم حرمت نگه می دارد، حرمت پدر خانواده را، حرمت ستون کانون مقدس خانه را، حتی از عشق مادر و فرزندی می گذرد و پسر بزرگترش را به خاطر بی حرمتی به پدر طرد می کند.

رحیم نوروزی که در نقش پسر بزرگ خانواده است، کسی که در دوران نوجوانی بهترین بوده و آرزویش تحصیل در دانشگاه و رسیدن به اوج است، اما با دیدن خیانت پدر به مادر زحمتکشش، انگار از این رو به آن رو می شود، مسیر زندگیش عوض شده و چنان نزولی می کند که عوض دانشگاه، راهی زندان می شود.

شاید بهتر بود دفترچه ی راهنمایی که در ابتدای نمایش به مخاطبین دادند و سراسر نام زحمتکشان این اثر هنری از جمله طراح صحنه و نور و لباس و ... بود، توضیح مختصری هم در مورد نویسنده متن و فضای فکری او داشت

این سوال در ذهن پدر هست که چرا پسر بزرگش، پسری که سرشار از نبوغ و موفقیت بوده، به یکباره از همه چیز چشم می پوشاند و مسیر زندگیش بر خلاف تمام همسن و سال هایش ، که امروز موفق و شادند، عوض می شود؟ و جالب آن که پدر نمی خواهد بپذیرد که ناکامی پسرش به دلیل خیانت اوست!

پدر، قهرمان زندگی پسر است، باور کج روی پدر برای پسر سخت و شاید غیر قابل تصور است.

زندگی این خانواده مهاجر آمریکایی، مخاطب را به یاد روزگار نه چندان دور، در ایران خودمان می اندازد، روزگاری که همه چیز حرمت خودش را داشت و شاید زیباتر از امروز بود.

تئاتر

نقطه ی دردناک داستان، جایی است که پدر، برای گرفتن مساعده به رئیسش مراجعه می کند، رئیسی که جای فرزندش است و حتی مثل یک پدر خوانده، نامش را انتخاب کرده ، اما هاروارد، به جای احترام و کمک، سرمست از موفقیت های خویش، انگار اصلا او را نمی بیند و نه تنها کمکش نمی کند، بلکه از کار هم بی کارش می کند.

اما، اماهایی هم برای این کار هنری وجود دارد، دیالوگ هایی که گاهی مبهم بود و مخاطب نمی فهمید که چه می گویند؟ پیشانی ها چین می خورد و علامت تعجب روی صورت مخاطبین نقش می بست و حتی با توجه بیشتر هم، متوجه نمی شدند که بازیگران در چه موردی سخن می گویند.

شاید بهتر بود دفترچه ی راهنمایی که در ابتدای نمایش به مخاطبین دادند و سراسر نام زحمتکشان این اثر هنری از جمله طراح صحنه و نور و لباس و ... بود، توضیح مختصری هم در مورد نویسنده متن و فضای فکری او داشت، مثلا این که این کار در دهه 30 در مورد مهاجرانی که به آمریکا نقل مکان کرده بودند و در فقر و نداری و ناکامی زندگی می کردند بوده است، و یا در اعتراض به نظام سرمایه داری قلم زده شده بود.

رسم امانت داری همه جا زیبا و پسندیده است، اما رسالتی که فرهنگ سازان این مرز و بوم بر دوش دارند، شاید آنها را وادارد که مضامین ناپسندی همچون کتک زدن زنان ،خود کشی ،لاابالی گری و یا اعتیاد به سیگار و الکل را کمرنگ تر و شاید بی رنگ کنند.

نمی گویم نیست، هست، آمار بالایی هم دارد، اما این را قبول دارید که اگر قبح موضوعی بریزد، انجام آن آسانتر است؟

مدتی است فعالیت در امور فرهنگی و هنری، هنرمندان ما را برآن داشته تا اتفاقات پیرامون خود را بیشتر با به تصویر کشیدن بدی ها نهی کنند اما به تصویر کشیدن بدی ها تنها بخشی از زندگی است، پس خوبی ها و زیبایی ها چه می شود؟

زینب عشقی

بخش سینما و تلویزیون تبیان


مطالب مرتبط:

کمدی سیاه شبیه به شانس

چالش با تمدن ظاهری