تبیان، دستیار زندگی
مهم ترین پرسش های نشست: دستاورد روش شناسی پژوهش در اصول برای علوم انسانی و تأثیر مبانی اصولی بر این علوم چیست؟ تناسب کدام نظریه ها و مکاتب اصولی با علوم انسانی و تأثیر کدام ابواب و مسائل اصول بر این علوم بیشتر است؟ آیا نیاز به تأسیس اصول جدیدی داریم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (٨)

گزارش کامل نشست دوم - ١

استاد اعرافی
اگر بخواهیم کاربرد اصول را در حوزه علوم انسانی بررسی کنیم باید نگاهی به این سمت داشته باشیم که اصول به طور بالقوه ظرفیت‌هایی دارد که در حوزه علوم انسانی نقش ایفا کند؛ اما برای ایفای نقش مطلوب، نیاز به بازسازی و تفکیک به چند شاخه اصلی دارد

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

دکتر شیروانی:

قبل از شروع بحث، به مهمترین پرسش‌هایی که محورهای این نشست را تشکیل می‌دهند اشاره می‌کنم:

١. روش‌شناسی پژوهش در علم اصول چه دستاوردی برای علوم انسانی دارد؟

٢. مبانی و مبادی علم اصول چه تأثیری در بنای علوم انسانی دارد؟

٣. کدام یک از نظریه‌ها یا مکاتب اصولی، به‌ویژه در مباحث اصلیِ آن، تناسب بیشتری با علوم انسانی دارد؟

٤. کدام یک از ابواب و مسائل علم اصول می‌تواند تأثیر بیشتری در علوم انسانی داشته باشد؟

٥. آیا برای تدوین علوم انسانی ـ اسلامی و استفاده از آموزه‌های نقلی قرآن و حدیث نیازمند تدوین و تأسیس اصول جدیدی هستیم یا با همین چارچوب فعلی می‌توان از اصول فقه در این علوم بهره گرفت؟

استاد رشاد:

حجیت خبر واحد در تولید گزاره‌های واقع‌مند و حاکی از واقع و به تعبیر دیگر: قضایای کاشف، چه از سنخ گزاره‌های قدسی - که ذاتاً متعلقِ ایمانند و از آن‌ها به عقاید تعبیر می‌کنیم - و چه از سنخ گزاره‌های علمی، محل تأمل است؛ زیرا اولاً: در این‌گونه از قضایا، مطلق حجیت کفایت نمی‌کند و ما محتاج کاشفیت طرق هستیم؛ چون خود این قضایا هویت کاشفانه دارند؛ ثانیاً: هر خبر واحدی حتی غیرموثق، هر چند در حوزه قضایای آموزه‌ای و اعتباری که لزوماً خصلت کاشفانه ندارند نیز حجت نیستند، ولی در جلسه گذشته عرض شد که مسأله حجیت و عدم حجیت خبر واحد در تولید گزاره‌های عقیدتی و علمی را می‌توان به طور مستقل در چند جلسه در نظر گرفت. اکنون هم تأکید می‌کنم که این موضوع با حضور آیت الله فیاضی مطرح شود، و در این جلسه از محضر ایشان بی‌بهره هستیم. بنابراین پیشنهاد می‌کنم که پیرامون پرسش‌های پنج‌گانه‌ای که مطرح کردید بحث کنیم؛ اما مشکل این پرسش‌ها کلی بودن آن‌ها است. بهتر بود که سوال‌های جزئی طرح می‌شد تا پاسخ‌های کاربردی جزئی بحث شود و جلسه به دستاوردهای کاربردی و مشخص منتهی شود.

بازسازی روش شناسی علم اصول

استاد اعرافی:

در ابتدا اجازه می‌خواهم مقدمه‌ای را بر این بحث بسیار مهم داشته باشم. نکته اول این است که علم اصول ما روش‌شناسی متعالی و پیشرفته است و من به تورم علم اصول به این معنا که مباحث زائدی در آن وجود دارد معتقد نیستم؛ گرچه به سامان‌دهی و طبقه‌بندی روش‌شناسی علوم اسلامی معتقد هستم. در ابتدا دیدگاهی که در بازسازی و بازپردازی روش‌شناسی کامل و منطوی در علم اصول دارم را بیان می‌کنم، زیرا نکته‌ای که قصد طرح آن را دارم در پردازش و کاربرد علم اصول در قلمروهای جدید موثر است.

نکته اول این است که از منظر کلان، گزاره‌هایی که در متون و منابع دینی ما وجود دارد به گزاره‌های توصیفی و تجویزی تقسیم می‌شود. اجتهاد جامع، اجتهادی است با استنباط روش‌مند و ضابطه‌مند در هر دو بخش. به همین جهت است که برای ورود در استنباط (به معنای عام و نه استنباط فقهی) نیاز به روش داریم و این مسائل را باید به صورت روش‌مند استخراج کنیم. بخشی از این امر با فلسفه محقق می‌شود و در بخش دیگر باید با روش نقلی به سراغ متون و منابع برویم. به این ترتیب ما به روش جامعِ عقلی ـ نقلی و اجتهادی در حوزه اخباریات، توصیفیات و همچنین در حوزه تجویزیات نیاز داریم.

روش اجتهادی ما دست کم باید به چهار بخش تقسیم شود:

در یک بخش از روش‌شناسی، نیازمند قواعد روش‌شناختی مشترکِ در استنباط اخباریات و انشائیات هستیم. قواعدی که هم در استنباط گزاره‌های اخباری و هم در استنباط گزاره‌های تجویزی به‌کار می‌رود و به تعبیر دیگر در هر سه شاخه کلام، اخلاق و فقه کاربرد دارد.

بخش دوم، روش‌شناسی‌ای است که به طور ویژه در حوزه اخباریات و توصیفیات قرار می‌گیرد که در این زمینه در اذهان بزرگان و به طور ارتکازی، نوعی روش‌شناسی وجود دارد. مقداری نیز در علم اصول ما وجود دارد؛ ولی تنقیح و تبویب شده نیست.

بخش سوم در حوزه قواعد ویژه استنباط احکام شرعی یا به تعبیر مرحوم شهید صدر، عناصر مشترکه است که ویژه استخراج قواعد فقهی است.

اگر اخلاق را نیز امری جداگانه بدانیم و رفتارها را در آن بگنجانیم نیاز به بخش دیگری هست که قواعد ویژه خود را می‌طلبد.

بنابراین به نظر من به روش‌شناسی عامّ مشترک در استنباط از منابع و متون دینی، اعم از حوزه اخباری و انشائی نیازمند هستیم که این مجمع می‌تواند به این موضوع بپردازد و البته در دروس خارج باید به طور جدی به این موضوع پرداخت. همچنین نیازمند روش‌شناسی ویژه در حوزه کلام، فقه و اخلاق نیز هستیم.

البته کم و بیش به این موضوع توجه شده است؛ اما به نظر من این روش‌شناسی‌های چندگانه، هنگامی در حوزه هویت پیدا می‌کنند که چند درس خارج اصول و روش‌شناسی درباره موضوعات ایجاد شود که جای آن خالی است.

نکته دیگری که در مقدمه باید به آن اشاره کرد عبارت است از اینکه اصول موجود ما در درون خود هر چهار دسته قواعد روشی را دربر دارد؛ اما چون تفکیک نشده و نگاه آن بیشتر ناظر و معطوف به فقه است، در حوزه قواعد استنباط احکام شرعی قوی‌تر و وسیع‌تر است. اما همین اصولِ موجود حاوی هر چهار قاعده‌ای که در بالا مطرح شد نیز هست. به همین دلیل به تمامی دوستانی که با نگاه و رویکرد اسلامی در علوم انسانی فعالیت می‌کنند تأکید می‌کنم که علم اصول را دست کم نگیرند. یکی از دوستان، مقاله‌ای درباره تعلیم و تربیت اسلامی نوشته بود، وقتی این مقاله را بررسی کردم بیست نکته را در مقاله مشخص کردم که با مباحث اصولی ارتباط دارد؛ درحالی که مولفِ مقاله به این ارتباط توجه نداشت و لذا کار متقنی نبود. بنابراین اصول موجود ما بسیار غنی است و اگر طبقه‌بندی مورد اشاره، اعمال شود اصول ما به سمت رشد و شکوفایی بیشتری می‌ورد.

بخشی از قواعد اصولی ما مشترک است؛ یعنی از نوع اول است؛ البته گاهی از نوع دوم نیز داریم که ویژه توصیفیات است؛ اما قواعد مشترک اصول فراوان است. البته ادبیاتِ طرح این قواعد مشترک در اصولِ امروز، ادبیاتِ ناظر به فقه است؛ ولی ظرفیت بازسازی را دارد تا مشترکِ بین توصیفیات و اخباریات شود. مباحث الفاظ، وضع، مشتق، صحیح و اعم، حقیقت و مجاز، ظهورات، مفاهیم، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، مباحث مشترکی هستند. البته بافت فعلیِ این‌ها در اصولِ ما، معطوف به فقه است. در حوزه حجج نیز همین‌طور است. بخش حجج، علی‌الاصول مشترک است؛ البته بعضی از این حجج، ویژه فقه است و بعضی در حوزه خبر واحد محل اختلاف است. همین‌طور بحث تعادل و تراجیح و تعارض که گرچه بخش زیادی از مباحث معطوف به فقه است؛ اما این ظرفیت را دارد که به طور مشترک و ویژه‌ی توصیفیات نیز پردازش شود.

بنابراین با اشاره به این دو نکته، می‌خواهم مطرح کنم که اگر بخواهیم کاربرد اصول را در حوزه علوم انسانی بررسی کنیم باید نگاهی به این سمت داشته باشیم که اصول به طور بالقوه ظرفیت‌هایی دارد که در حوزه علوم انسانی نقش ایفا کند؛ اما برای ایفای نقش مطلوب، نیاز به بازسازی و تفکیک به چند شاخه اصلی دارد.

نکته سوم اینکه، هنگامی در اصول می‌توان این بازسازی را انجام داد که علم اصول در داد و ستد با مسائل جدید علوم انسانی قرار گیرد. یعنی وقتی وارد حوزه سیاست، اقتصاد و یا تعلیم و تربیت می‌شویم و قصد نگاه اسلامی به این علوم داریم، این داد و ستد موجب غنای اصول می‌شود. بنابراین ظرفیت بالقوه برای غنا و تبویب اصول و همچنین اصولِ ناظر به حوزه‌های جدید وجود دارد و حتی در جاهایی بالفعل است؛ ولی برای رسیدن به ظرفیت مطلوب نیاز دارد که [در] داد و ستد با پرسش‌های جدید علوم انسانی قرار گیرد.

همین‌طور باید تحولاتی که در حوزه هرمنوتیک، فلسفه زبان و روان‌شناسیِ زبان رخ داده است را دست‌کم نگیریم و احتمال بدهیم که اتفاقاتی در این حوزه‌ها رخ داده که می‌تواند اصول ما را غنی‌تر کند.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان