تصادفی برای نمایشنامه نویسی
رابطه داستاننویسی و نمایشنامهنویسی در گفتوگو با جمال میرصادقی به بهانه انتشار نمایشنامه «چه کسی دنبال آقای هنرور میرود؟»
جمال میرصادقی سالهاست در زمینه داستان قلم میزند و تئوریهای داستان را تشریح میکند و داستان مینویسد و یکی از ارکان حوزه ادبیات داستانی ایران است. اما ماجرا وقتی جالب میشود که خبر میآید نشر قطره، نمایشنامهای از او را منتشر کرده است. نمایشنامه «چه کسی دنبال آقای هنرور میرود؟» در یک پرده و هفت صحنه نوشته شده است و ماجرا هم با سه شخصیت در یک خانه در شمال ایران اتفاق میافتد.
داستاننویسهایی که به سراغ نمایشنامه رفتهاند در ایران کم نیستند. با این حال داستاننویسها کمتر به سمت نمایشنامه رفتهاند. جمال میرصادقی به بهانه انتشار نمایشنامهاش درباره تفاوتهای این دو ژانر حرف میزند و برخی خاطرات خود را مرور میکند. میرصادقی در کنار این نمایشنامه سه رمان نیز به تازگی منتشر کرده است. «دو چراغ آبی روشن»، «دنیای همه رنگ» و «رهایی» سه رمانی است که امسال از میرصادقی منتشر شده است.
چرا نمایشنامه؟
این کتاب یک استثناست. توضیحش خیلی ساده است. من نمایشنامهنویسی را وقتی در دانشکده ادبیات بودم فراگرفتم. آن زمان استادی آمریکایی آمد و دورهای برای نمایشنامهنویسی گذاشت. من، آقای جعفر والی و خیلیهای دیگر در این کلاس حضور داشتیم. در همان زمان هم یک نمایشنامه نوشتم که اجرا شد و مدرکی هم به ما دادند. آن نمایشنامه را گم کردم ولی در مسیر داستان قرار گرفتم و نمایشنامهنویسی را رها کردم. اما ماجرایی برایم پیش آمد که دیدم نمیتوانم آن را به صورت داستان بنویسم، بنابراین به سراغ نمایشنامهنویسی رفتم. ماجرا از این قرار بود که دوستی داشتم در شمال که دخترش در دانشکده ادبیات شمال درس میخواند. استادش شنیده بود که پدر دختر با من دوست است و به من زنگ زدند که به دانشکده بروم و صحبت کنم و همه مشتاق هستند مرا ببینند. با اینکه برایم سخت بود قبول کردم. به من گفتند یک نفر به سراغم میآید، بنا به دلایلی آن یک نفر نیامد و یک نفر دیگر قرار شد بیاید و باز هم نشد تا اینکه گفتند ماشین میفرستند. روزی که ماشین آمد چنان برفی آمد که این مساله منتفی شد. من فکر کردم این ماجرا را به صورت نمایشنامه بنویسم، چون نمیتوانستم آن را به شکل داستان روایت کنم. البته مواردی را تغییر دادم مثلا آن زمان زمستان بود که در نمایشنامه تبدیل به تابستان شد و پایان را هم تغییر دادم. بنابراین یک تصادف باعث شد که من این نمایشنامه را بنویسم و شد اولین نمایشنامهای که منتشر کردم.
نمایشنامه امکانات کمتری نسبت به داستان و رمان دارد
در نمایشنامهنویسی محدودیت وجود دارد. در داستان زاویه دید خود را انتخاب میکنیم و براساس همان زاویهدید جلو میرویم. من سالیان زیادی است که داستان مینویسم. در این کتاب موضوع داستانی زیاد است اما این دو نوع با هم فرق دارند. در نمایشنامه اساس بر نمایش است و یک نوع خودگویی است. در داستان هم خودگویی داریم که صحبت میکند و خبر ندارد که مخاطبش کیست. مخاطب نشسته و حرفهایش را گوش میکند. چون نمایشنامه امکانات کمتری نسبت به داستان و رمان دارد بنابراین باید همه خصوصیاتش را به خوبی نشان دهد. چیزهایی مثل خصوصیات روحی باید در نمایشنامه جا داده شود. خصوصیات خلقی، روحی و روانشناختی فردی را باید با حرف زدن نشان داد که سختتر است. اما همه اینها براساس داستان هستند. یک ادبیات تخیلی داریم که تقسیم میشود. یک بخش شعر و غزل است که خصوصیت روایی ندارد. بقیه خصوصیت روایتی پیدا میکند. ادبیات روایتی هم به سه دسته تقسیم میشود که شامل منظومههای ادبیات داستانی و ژورنالیستی است و یک بخش هم مربوط میشود به ادبیات نمایشی که شامل نمایشنامه، فیلمنامه و غیره میشود.
داستان از شرق به غرب رفته است
داستان در ایران بیشتر جا افتاده است. داستان از شرق به غرب رفته است. قبلا هزار و یکشب یا کلیله و دمنه داشتهایم. نوع قصهها در ایران وجود داشته است و از سمت ما به آنطرف رفته است. داستان کوتاه و رمان هم از آن طرف به سمت ما میآید. آن طرف جامعه صنعتی میشود و در ایران هم در مشروطه چنین اتفاقی میافتد و داستان کوتاه و رمان به معنای امروزی منتشر میشود اما پیش از آن قصهها را داشتیم که این دو بهطور کلی با هم متفاوت هستند. این اشتباه است که قصه و داستان را با هم یکی میکنند. این اشتباهی است که جلال آلاحمد توی دهان همه انداخت. وقتی جامعه صنعتی پیش آمد بعد از رنسانس رمان درست میشود و داستان کوتاه بعد از آن شکل میگیرد و بعد به سراغ ما میآید.
ما اول با داستان طرف شدهایم چه از گذشته چه از مشروطه به این طرف. نمایشنامهنویسی در ایران درست شکل نگرفته است و غیر از تعزیه که یک مقوله خاص در ایران است نمایش زیاد پا نگرفته است. یک نفر که آمد و در نمایش خدمت کرد عبدالحسین نوشین بود. او نمایشنامههای خوبی را کار میکرد که همان موقع دیدم که خیلی کارهایش اساسی است. بعدها شعبان بیمخ اعتراف کرد که اجیر شده بود که نمایش نوشین را به هم بزند. بعد هم که کودتا شد. نمایشنامهنویسی در ایران زیاد قدمت ندارد اما در انگلستان یک هنر ملی محسوب میشود. وقتی به لندن میروید میبینید مردم آنجا همانقدر که کتاب میخوانند و سینما میروند نمایش هم میبینند. در واقع جزء برنامه زندگیشان این است که به دیدن نمایش بروند ولی در ایران بیشتر جنبه تفریحی دارد. یک دوره با رکنالدین خسروی در طول یک تا دو ماه در انگلستان 50 نمایش دیدم. چه نمایشهایی که باید بلیت میگرفتیم یا مجانی بود یا بلیتهای ارزانقیمت میخریدیم. چون رکنی خودش متخصص و علاقهمند بود مرا هم با خودش میبرد. نمایشنامه برای آنها جزء هستی و زندگیشان است ولی برای ما بیشتر جنبه تفریحی دارد. نمایش چون مستقیم با مردم سر و کار دارد گاهی با اشکالاتی هم مواجه میشود. کتاب چاپ میشود و تمام اما نمایش با حیات و زندگی ملی کار دارد. یک حرف بزنید یقهتان را میگیرند. ممکن است یک مطلب را در کتاب بنویسید و کسی هم متوجه نشود اما مسائل اجتماعی در نمایش به صراحت مطرح میشود.
داستاننویسهایی که نمایشنامهنویسی را تجربه کردهاند
ساعدی هم داستان دارد و هم نمایشنامه نوشته است. اکبر رادی فقط چند داستان نوشت اما کلا نمایشنامه نوشت. ساعدی هر دو کار را کرد. قدرت خلاقه ساعدی زیاد بود. اتفاقا درباره ساعدی هم میگویند خصوصیت داستانی نمایشنامههایش بیشتر است و قدرت نمایشی کمتری دارد. از بین داستاننویسهای ایرانی صادق چوبک هم نمایشنامه نوشت، یک بازی بود، نمایشنامه نبود. یک توپ میافتد و همه میترسند و پلیس میآید. یک نمایشنامه ضعیف بود. این کاره نبود. یک چیزی علیه سیاست نوشته بود. فرض کنید یک آدم میبیند پاسبان دور خانهاش هست و فکر میکند آمدهاند او را ببرند و معلوم میشود توپ افتاده در خانه و...
آن طرف هم همین است. مثلا مجموعه داستان از آرتور میلر را خواندم که اصلا قدرت نمایشنامههایش را نداشت. تنسی ویلیامز در نمایشنامهنویسی قدرت دارد. سارتر هم در داستان خوب است و هم در نمایشنامه موفق است. آلبر کامو هم همینطور است. بزرگترینشان کسانی هستند که فقط در نمایشنامه قدرت دارند.
منبع:
فرهیختگان