خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است
شهرام شکیبا و سعید بیابانکی دو طنزپرداز مطرح، از طنز و وظایف طنزپرداز می گویند.
شما به این موضوع میخندید؟!
شهرام شکیبا معتقد است نگاه کسانی که میگویند طنزنویس یا کاریکاتوریست نباید با موضوعات فاجعهآمیز شوخی کنند، ابلهانه و سانتیمانتال است.
شهرام شکیبا: قطعا در هر موردی میشود طنز نوشت. مسأله این است که از چه زاویهای به موضوع نگاه شود.
به لحاظ اخلاقی نمیتوانیم با مظلومان واقعهای مانند جنگ یا آسیبدیدگان یک فاجعه مثل زلزله شوخی کنیم، اما آیا نمیشود با مسوولی که باید به آسیبدیدگان پتو و تجهیزات برساند، شوخی کرد، وقتی کارش را درست انجام نمیدهد؟ در جنگ همیشه یک ظالم و یک مظلوم وجود دارد. اگر طنزپرداز طنزی در نکوهش مظلوم بنویسد، کارش اخلاقی نیست، وگرنه وقتی طنزپرداز ظالم را نکوهش کند، کارش مشکلی ندارد.
در طنزنویسی یک کد وجود دارد و آن کد رعایت انصاف است. در سالهای اخیر یک نگاه ابلهانه و سانتیمانتال رایج شده که نشانه تعمق نکردن آدمهاست؛ کسانی که میگویند طنزنویس یا کاریکاتوریست نباید با موضوعات فاجعهآمیز شوخی کنند.
شوخی به جنبههای ضعف در هر ماجرایی میپردازد. با چنین نگاهی در هیچ موضوعی نمیشود طنز نوشت. مثلا اگر درباره اختلاس طنز نوشته شود، این افراد میتوانند بگویند پولی که میتوانسته یارانه مردم باشد رفته، شما با آن شوخی میکنید؟! یا اگر طنزنویس به مواد مخدر بپردازد، ممکن است بگویند در ایران چندین میلیون نفر با مشکلات ناشی از مواد مخدر درگیرند، شما به این موضوع میخندید؟! در حالیکه این نوع نگاه ابلهانه است.
اینکه طنزپرداز بلد باشد با زاویه درستی به موضوع نگاه کند یا نه، بر عهده خود طنزپرداز است. خیلیها به جای طنز هجو مینویسند. این کار را هم در تریبونهای رسمی و روزنامهها انجام میدهند. اگر انصاف را در طنز رعایت نکنید، هجو نوشتهاید.
آنچه در فضای مجازی از جانب آدمهای مختلف پراکنده میشود، لزوما طنز نیست. هر چیزی که خندهدار باشد، طنز نیست. ممکن است خیلی از آدمها مسائل حقوقی را هم رعایت نکنند و در گروههای وایبر به چیزهایی بخندند؛ اما اینکه گروهی در آنجا میخندند، دلیل نمیشود که آن مطالب طنز باشند.
من موضوعی نمیشناسم که به مسائل انسانی مربوط نباشد. وقتی هواپیمایی میافتد و 200 نفر میمیرند، همه میگویند وای! فاجعه اتفاق افتاده است. هرگز کسی فکر نمیکند که تعداد کسانی که در طول روز در جادهها و خیابانها میمیرند، قطعا بیشتر از قربانیان سقوط هواپیماست. ما هر روز داریم آلودگی را میخوریم و سرب تنفس میکنیم. شیر و ماست میخوریم که سالم باشیم، اما آنها هم آلودهاند.
این نگاه که درباره بعضی موضوعات نباید طنز نوشت، دیدگاه کسانی است که وقتی در خیابان میبینند ماشینی گربهای را زیر میگیرد، گریه میکنند، اما نمیبینند که همان لحظه چند آدم معتاد توی جوی آب مردهاند. اساسا طنزنویس موظف به نشان دادن واکنشهای احساسی نیست. این نوع نگاه به افتادن هواپیما و چپ شدن اتوبوس احساسی است؛ انسانی نیست. کسی که نگاه انسانی دارد، همه آنچه را در اطرافش میگذرد میبیند. همه کسانی را که میمیرند میبیند، جهانی را که دارد زایل میشود میبیند. نمیگویم چشممان را ببندیم و نسبت به افتادن هواپیما و معضلات کوتاهمدت بیتفاوت باشیم، اما باید واکنشمان کمی سنجیدهتر باشد.
طنز کف زمین نیفتاده است
سعید بیابانکی میگوید طنزی که درباره فاجعه نوشته میشود، طنز تلخ و سیاه است و ما طبیعتا با این طنزها قهقهه مستانه نمیزنیم.
سعید بیابانکی: یکی از کارهای اساسی هنر تلطیف خشونت و وقایع خشن است. به نظر من طنز بیشتر میتواند این کار را انجام دهد، چون طنز علاوه بر تلطیف واقعیت میتواند با یک تبسم به این تلطیف چیزی اضافه کند. البته گاهی تبسم شکل استهزا و تمسخر میگیرد و این به هنر طنزپرداز بستگی دارد که چگونه از وقایع بنویسد.
کسانی که از طریق تلفن همراه چیزی را منتقل میکنند، طنزپرداز نیستند. وقتی از طنز حرف میزنیم، معیارمان آثار طنزپردازانی است که خود را تثبیت کردهاند.
طنز در شیرینترین نوع خودش همیشه با یک نوع تلخی همراه است. میگویند «کسی که میگرید، یک درد دارد و کسی که میخندد، هزار و یک درد». منظور خنده توأم با تفکر و تعقل است، نه خندهای که از سر هزل و تفنن باشد. گاهی خنده به هدف نهایی تبدیل میشود. این دیگر طنز نیست. در طنز، خنده ابزار و هدف ثانوی است. هدف اول طنزپرداز بیان کژی، ناراستی و باور ناصواب است که با زبانی شیرین بیان میشود و یک انبساط خاطر و تبسم به همراه خود دارد که گاه در حد لبخند است و گاه قهقهه. طنزی که در آثار حاف1 مولانا، گلستان و بوستان سعدی میبینیم از این جنس است. طنزپردازی یک مرحله بالاتر از فرزانگی و خردورزی است.
مطالب طنزآمیز فرمهای مختلف دارند. اگرچه از یک خانواده هستند، ولی هر کدام با کارکرد خاصی به کار میروند. نمونههایی از آنها هزل، شوخی، مطایبه و همچنین هجو است. یک نمونه هم طنز است که متعالیترین شکل محسوب میشوند. همه اینها در خنداندن مشترک هستند، ولی در هدف اصلی اشتراک ندارند. مرز تشخیص این مطالب در اهدافی است که پشت هر کدام نهفته است.
خیلی از شعرهای حافظ با زبانی طنزآمیز بیان شده است. نمونهاش بیتی است که میگوید: «ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست/ نان حلال شیخ ز آب حرام ما». این یک بیان طنزآمیز است، هرچند وقتی شما آن را میخوانید، خندهتان نمیگیرد، اما شکل بیان آن که با استفاده از حرفهای تناقضآمیز رخ میدهد، طنزآمیز است. یا شعر «ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند / امام شهر که سجاده میکشید به دوش». اگر کاریکاتورِ چنین موضوعی را بکشند، میبینیم که تصویرش کمیک است، اما جنس این طنز با طنزی که مخاطب عام انتظار دارد، مخالف است. طنز زبان فرزانگی و خردورزی است. هنرمند وقتی به زایش و آفرینش هنری مسلط شد و همه مراحل را طی کرد، به طنز میرسد. طنز چیزی نیست که کف زمین افتاده باشد. طنز منتهاالیه و آخرین نقطه آفرینش هنری است.
محدودیت طبیعتا هست؛ آنچه ما به آن خط قرمز میگوییم. اما عرف اجتماع این محدودیت را با توجه به شرایط خاص مشخص میکند. خیلی چیزها ممکن است زمانی خط قرمز باشند و زمانی دیگر نباشد.
طنز سعی میکند کژیها و ناراستیهای انسانها را به آنها گوشزد کند. این انسانها میتوانند در هر جایی و در هر شغلی باشند. خطاهای انسانی در هر شرایطی هست. ممکن است این انسان خلبانِ هواپیما باشد که با خطایش جان خیلیها را به خطر انداخته باشد. البته همدردی با خانوادههای آسیبدیده در این فجایع وظیفه ماست، اما پرداختن به این مسائل به خط قرمز ارتباطی ندارد. ولی جنس این طنزها، طنز تلخ و سیاه است. طبیعتا ما با این طنزها قهقهه مستانه نمیزنیم. «خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است / کارم از گریه گذشته است به آن میخندم» مصداق همین موضوع است. باید این نگاه را اصلاح کنیم که طنز باید مخاطب را به قهقهه بیندازد.
منبع: ایسنا