نقد فقه بدون تخصص ممکن است؟! (٢)
نقدی بر گفت و گوی آقای محسن رنانی با عنوان «خطای ترکیب»
نوشته: استاد ابوالقاسم علیدوست
بخش قبلی را اینجا ببینید
از میان رفتن روح دین با نبود قالب شرعی
مورد دوم؛ دکتر رنانی یک روح را مطرح میکند و یک قالب. میگوید که پیامبر آمد روح دین را حاکم کند و نه قالب آن را. قالبها باید با توجه به روح ساخته بشود. عبارت وی این است: «پیغمبر یک روح معنوی را به جامعه آورد و گفت میخواهم این روح حاکم شود. هرچه در وضع موجود با این روح سازگار باشد قبول میکنم، مثل چند همسری.» یعنی چند همسری در آن مقطع با روحی که پیغمبر آورد، روح معنوی سازگار بود. منتها فرمود عدالت را مراعات کنید. بعد ایشان میگویند که «پیامبر روح را آورد»، منظور در واقع آن مقاصد دین، مقاصد شریعت که خودش هم میگوید روح معنوی، «وضع موجود را با آن سنجید اما نه با یک قالب. پیامبر قالب نیاورد، روح آورد. چون این روح حاکم بود پیامبر میگفت من بردهداری را میپذیرم.» ایشان میخواهد بگوید آن زمان بردهداری با روح معنوی که پیغمبر دنبالش بود مناسب بود و لذا بردهداری را پذیرفت، منتها قوانینی را وضع کرد که آرام آرام این بردهها آزاد بشوند. «باید روح را محور بگذاریم قالب را متناسب با روح بسازیم، جامعه نبوی هم با سنتهای پیامبر آرام آرام قالب خودش را پیدا میکند. مشکل جامعه ما این است که قالب را محور گرفتهایم و از روح غافل شدهایم. پیامبر برای کیفر مجرم قصاص را جعل کرد. فرمود قصاص را قبول میکنم اما این نحو قصاص که شما دارید که یک نفر کشته میشود، چندان عادلانه نیست، امّا پیامبر بعدها آرام آرام در طول 23 سال به جهت نزدیک شدن به همان جامعه اسلامی گفت «و ان تعفوا اقرب لتقوی»؛ یعنی عفو را مطرح کرد.» اوج مطلب در این قسمت است.
ناقد مشکل خلط فقه با شریعت را دارد
ایشان با این مثالها ادامه میدهند که منظور از روح یعنی همان مقاصد دین که در ارسال رسل و انزال کتب و تشریع مقررات هست. آن پیام دین، روح دین و منظورش از قالب، شریعت است که البته به اشتباه مدام تعبیر میکنند فقه؛ یعنی ایشان مشکل خلط فقه با شریعت را دارد. شریعت مکشوف است و فقه کاشف از شریعت است.
اولاً این بحث مخصوص دکتر رنانی نیست، دهها سال است که این بحث مطرح شده است. این مطلب را عربها مطرح کردند که ما بیاییم از کل پیام دین، از کل آیات و نصوص یک پیام استخراج کنیم، آن را اصل قرار بدهیم و دیگر خودمان را در شریعت آزاد ببینیم. بعضیهایشان این را تحت عنوان مقاصدالشریعة مطرح کردند.
ناقد تا کجا به لوازم حرف خودش ملتزم است؟
سۆال این است که آقای رنانی تا کجا به این لوازم حرف خودشان ملتزماند؟ اینکه ما بیاییم آیات مسلم قرآن را تختهبند زمان و مکان بکنیم صحیح است؟! یعنی قانون اساسی پیامبر قرآنش باشد، بعد ما آیات قرآن را تختهبند زمان و مکان بکنیم؛ یعنی اگر میگوید «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ» متعلق به زمانی است که بهخاطر یک نفر ده نفر را میکشتند. اما الآن دیگر لیس لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب؟ به عبارتی نصوص مسلم دینی را، حتی آیات قرآن را تختهبند زمان و مکان کنیم. راجع به ازدواج، خانواده، حجاب، معاملات؛ چون وقتی که راه پیدا کرد، دیگر دلیل ندارد بگوییم این یکی بله، آن یکی خیر. اگر میگوید که «لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اْلأُنْثَیَیْنِ» بیاییم این را تختهبند زمان و مکان کنیم؛ یعنی به قول ایشان ما یک دینی با یک روح معنوی خواهیم داشت. البته میدانید که روح معنوی هم قابل تعریف نیست. چندین سال قبل از ایشان، آقای شبستری گفتند آن روح یعنی دیوانگی، شوریدگی. آیا دین برای شوریدگی، برای جنون آمده است؟ من در کتاب «فقه و مصلحت»، عبارات آقای شبستری را دارم و اینها هم طبیعتاً ناظر به کلمات آقای شبستری است. آیا میتوانیم بگوییم دین اسلام شوریدگی و رهایی است و بعد بگوییم این صدف دین و گوهر دین است و بقیه هم پوسته که قابل تغییر است؟
اینکه بگوییم این روح آرام آرام، قالب خودش را پیدا میکند یعنی چه؟ یعنی ما روح را بگیریم، آرام آرام قالب خودش را پیدا میکند؟ پس اینهمه روایات که بازگوکننده قالباند، چه میشود؟ چون شریعت در این بیان قالب میشود ـ شریعت به معنای برنامههای زندگی است ـ واجبات، محرمات، قصاص، حجاب، عفاف و همه اینها، خودش، خودش را پیدا میکند؟ بشر قانونگذار نیست. لذا ایشان یکدفعه خیلی رندانه فاصله میگیرد و میگوید در طول 23 سال، پیامبر در جهت نزدیک شدن به همان روح جامعه اسلامی گفت «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى». بالاخره عفو، یک گزینه ترجیحی است یا الزامی؟ قانون که با مستحب و مکروه و «بهتر است» نمیشود، بالاخره قصاص هست یا نه؟ اگر هست پس قالب ثابت مانده و عوض نشده است. همان روزی هم که قصاص جعل شد، عفو بهتر بود. هزار سال دیگر هم عفو بهتر است. اینکه مطرح کردم: وقتی کسی وارد ساحتی بشود که ویژهدان نیست، معلوم نیست به لوازم حرف خودش معتقد باشد اینجا است.
فقهاء کشف میکنند، نه تقنین
در ردیف آخر میگوید که «مشکل ما این است که جمهوری اسلامی و نظام اسلامی ما بیش از آنکه بر روح مناسبات اسلامی حاکم شود بر فقه که کالبد دین و پوستهای بر روی آن است استوار شده، فقه بشرساخته و محصول فکری بشر است». اینجا ما یک نهادی داریم که اصلاً ایشان توجه نمیکند، یک نهاد داریم به نام روح، یک نهاد داریم به نام فقه، اما یک نهاد داریم به نام شریعت. درست است ما به بخشی از شریعت از طریق فقه راه پیدا میکنیم و فقه بشرساخته است، اما شریعت بشرساخته نیست. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» و «لا تَعاوَنُوا عَلَى اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»، شریعت است. «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى» و «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا»، نیز شریعت است. بله، فقه مثل همه دانشهای دیگر، بشرساخته و محصول فکر بشر است. ولی وقتی از ابزار خودش، روش خودش، منابع خودش و از طریق ویژهدانان کارکشته حاصل میآید، قرار و اطمینان میآورد.
این جمله نیز که «فقه ساخته بشر است»، فقه به معنای دانش کشف، بشر در آن نقش دارد. این هم که بشر ساخته، محصول فکر بشر، دو رقم میتواند باشد. اگر منظور این باشد که فقهای ما آن را تولید کردند، خیر؛ ناصحیح است. اما اینکه فقهای ما در فرآیند کشف نقش داشتند، بله؛ این درست است. این از آن بحثهای ظریفی است که گاهی مطرح میشود ولی توضیح داده نمیشود که باید بگذاریم به امید خدا، ببینیم مخاطب ما چطور برداشت میکند. اگر مخاطب ما همین را برداشت کند که خیلیها برداشتشان این است که این دانش را فقهاء تولید میکنند، یعنی فقهاء تقنین میکنند، خلاف است. اما اینکه بگوییم فقهاء کشف میکنند و در فرآیند کشف البته ممکن است با هم اختلاف کنند یا ممکن است خطا کنند، این درست است.
بخش بعدی را در اینجا ببینید
منبع: پایگاه اینترنتی خبرگزاری جهان نیوز
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان