حضوری نو در عرصه پلیسی نویسی زنانه
رمان «راز کوچه شیروانی» نوشته لیلا بابایی فلاح که یک داستان معمایی پلیسی است به اعتقاد نویسنده تقابل عشق و نفرت را به تصویر می کشد و در دو برهه زمانی سال 1356 و 1381 می گذرد.
جنایتی در سال 81 رخ می دهد که ریشه یابی آن موجب می شود تا شخصیتها به سال 56 نقب بزنند تا بتوانند علت جنایت را روشن کنند.
لیلا باباییفلاح، نویسنده رمان راز كوچه شیروانی درباره اثرش میگوید: با توجه به این که در حال حاضر در عرصه ادبیات داستانی ما، ژانر پلیسی کمتر از سوی نویسندگان، خاصه نویسندگان زن مورد استفاده واقع می شود این اثر می تواند به مدد فضا و همین طور درونمایه ای که برایش در نظر گرفته شده با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شود. ضمن این که من به شخصه علاقه زیادی به این ژانر دارم و به دلیل این گرایش است که همیشه در داستان هایی که نوشته ام جنایتی اتفاق افتاده است.
«وقتی صنم با لباس سفید کنار سفره عقد نشست، خیال شهین راحت شد. او را با دوستانش تنها گذاشت و به اتاق خواب شرقی برگشت. از پنجره به کوچه نگاه کرد و دنباله پرده توی دست مشت کردهاش، مچاله شد. ماموران اورژانس، یحیی را با برانکارد از خانه بیرون آوردند. وقتی او را توی آمبولانس گذاشتند، ماسک اکسیژن روی دهانش بود. پاهای کبودش از زیر پارچه سفید بیرون زده بود.»
کتاب با این سطر آغاز می شود . و این خود حس کنجکاوی مخاطب را برمیانگیزد . نویسنده در این کتاب جزء نگر است . و از همین آغازین منتقد متوجه این موضوع میشود. فضای داستان و توصیفات نیز همگام با شاخصهای تصویری رمان گام بر میدارند و داستان را رو به جلو می برند. - صنم سوار بر دوچرخه؛ بوق زنان ،رکاب میزد . پسرهای سیزده ، چهارده ساله بین خانه شهین و یحیی جمع شده و یارکشی می کردند و...ص-59.
واما همانگونه که می”¯دانیم بهقول جرج برتون که می گوید: «هر داستان پلیسی بر اساس دو قتل شكل می گیرد، اوّلی به دست قاتل انجام شده و صرفاً موجباتِ دوّمی را فراهم میكند. قاتل، قربانی قاتلی پاك و مصون از مجازات میشود؛ یعنی كارآگاه. در روایت چنین داستانهایی دو زنجیره زمانی بر هم نهاده می شوند كه عبارتند از: روزهای تحقیق و جست وجو كه با قتل آغازمی شود و روزهای درام كه به ارتكاب قتل میانجامد. این رمان نیز بهگونه ای بدین سان است .
از این گذشته نویسنده داستان پلیسی باید ویژگیهای این نوع داستانها را رعایت كند كه چند مورد آن بدین قرارند: 1. داستان باید در نهایت یك كارآگاه، یك جانی و حداقل یك قربانی (جسد) داشته باشد. 2. مجرم باید یك جنایتكار حرفهای باشد و نباید كارآگاه باشد و باید به دلایل مشخص دست به قتل بزند. 3. مجرم باید به گونهای اهمیت ویژه داشته باشد.
و اما روایت در داستان های پلیسی جنایی، جهان عجیبی دارد .بدین سان كه پرسشهایی كه در این جهان مطرح میشود به واسطه روح روایت حاكم آن با پرسشهای روایتهای دیگر كاملاً متفاوت است. ما در روایتهای عاطفی، عشقی، جنگی و... به دنبال این نیستیم كه در یك قتل یا جنایت انگشت اشاره باید به سمت چه كسی نشانه برود اما در روایت پلیسی این گونه است.
یكی از پرسشهای اساسی این روایت كه شاید بخش اعظمی از داستان روی آن بنا می شود، این پرسش است كه در این وضع یا از این موقعیت چه كسی سود می برد. روایت در داستانهای پلیسی این گونه ادامه پیدا می كند و شخصیت اصلی این گونه داستانها و روایتها به دنبال كشف این پرسشهاست كه چرا قتل؟ و از این قتل چه كسی سود می برد!؟ و بعد كنش های نظاممند داستان در یك وحدت ارگانیك و درونی با هم تلاش می كنند پاسخ این پرسش را بیابند.
اما مسألهای كه در روایتشناسی پلیسی ـ جنایی مطرح می شود پس از این پرسش نوع ساخت روایت است. روایت در داستان های پلیسی به 2 دسته تقسیم میشوند. گروه اول روایتهایی هستند كه در آنها همه چیز مجهول است، حتی برای مخاطبی كه در حال خواندن اثر یا دیدن آن است و تا لحظات پایانی روایت هیچ چیز مشخص نیست. روایت مجهول مخاطب را چون فاعل شناسا به درون متن دعوت می كند، او را به اندازه كارآگاه یا پلیس مربوطه مهم میداند. در این نوع روایت اضطرابها، ترسها و از همه مهم تر حدس های مخاطب جزو اصلی روایت به حساب میآیند. نوع دوم روایت در داستانهای جنایی ـ پلیسی روایتی است كه در آن نیازی به گره افكنی توسط مخاطب وجود ندارد. این گره افكنی در ابتدای فصلهای نخستین روایت اتفاق میافتد و لذت ادامه متن، لذتی است كه ربطی به گره گشایی موضوع توسط مخاطب ندارد. اما در این روایت چه چیزی می تواند برای مخاطب جذاب و مورد علاقه و توجه باشد؟
در این نوع روایت اتفاقاتی كه میافتد عموماً اتفاقات زمانی ـ مكانی یا شخصیتی است. زمانی ـ مكانی به این معنا كه در آن كارآگاه یا فاعل شناسای موضوع در مراحل مختلف یك قدم از قاتل یا جانی عقبتر است و به هر جایی كه سر میزند یا به هر فكری می افتد، قاتل آن را در چند دقیقه قبل انجام داده است. و... پس در این نوع روایت، التهاب، اضطراب و تنش های درونی مخاطب به گره گشایی توسط او ربطی ندارد بلكه عموماً نگران و ناراحت این موضوع است كه چرا فاعل شناسا همیشه دیر به جایی كه باید برسد، میرسد. این نگرش را می توان در همدلی و همراهی او با كارآگاه دید.
مخاطبان، اگر اثر به شكل بصری باشد سعی میكنند با حرف زدن،اشاره دست و... كارآگاه را از وجود قاتل مطلع كنند. این حركتها همان فراز و نشیبهایی است كه موجب لذت مخاطب میشود و نوع دیگر روایت پلیسی ـ جنایی را میسازد. اما تفاوت این 2 روایت همان گونه كه ذكر شد تفاوت در گره افكنی و رو شدن دست از ابتدای روایت برای مخاطب است. ممكن است عده ای معتقد باشند تلاش برای درك و كشف رمز و راز این گونه روایت چون نامشخص بودن همانا رمزگان اثر نیز هست به تمایل كمتر افراد برای همنشینی با روایت منجر شود.
با دقیق شدن در این رمان ما میتوانیم به نحلههایی برسیم که نویسنده توانسته بهخوبی آنها را جا بیندازد . از این گذشته ما در حوزه جنایی نویسی بانویی بهاین ویژگی که در این رمان است، حوزه ادبیات زنانه ما به خود ندیده است. لیلا بابایی فلاح نوید نویسندهای را می دهد که بر پایه ژانرهای اجتماعی – عشقی میتواند جنایی نویس خوبی بشود ؛ بدین گونه که آمده است .
در ادامه چند بند از داستان را برای آشنایی با نوع نگارش این رمان می خوانید:
«برای لحظهای كوچه روشن شد و بعد صدای رعد، شهین را لرزاند. باد میان شاخههای مو خشكیده كه از دیوار حیاط همسایه آویزان بود، پیچید و مثل دیوی تنورهكشان بیرون زد. بوی خاك باران خورده سرش را پر كرد...
*
مه غلیظ را کنار زد. درهای زیرزمین یکی یکی باز شدند. از میان مجسمههای سنگی، شخصی نقابدار داخل شد. از ترس به گوشه تاریک اتاق خزید و صورتش را پوشاند. نقابدار هرچه جلو میآمد محو و محوتر میشد...
*
باد پنجره را به هم كوبید، شهین بلند شد و آن را بست. دختر مجسمهساز دستش را بالا و پایین میبرد و با این حركات سرش به جلو و عقب میرفت. آویز گوشوارهاش با این تكانها به جرینگ، جرینگ افتاد...
*
چاپ اول رمان «راز كوچه شیروانی» در 136 صفحه و با قیمت 7هزار تومان روانه بازار نشر شده است.
منابع: آرمان (حمیدرضا اکبری شروه)، خبرآنلاین