ملاقات با شاعران
معرفی مختصر شاعرانی چون: جیمز مریل، جان کیتز، فلوربلا اسپانکا بهمراه اشعاری از آنها.
جیمز مریل/ 1926-1995 - James Merrill
جیمز مریل در سال 1926 در نیویورک سیتی به دنیا آمد. جیمز مریل به عنوان یکی از پیشروترین شاعران نسل خودش شناخته میشود. او به خاطر ظرافت مدرن، حساسیت اخلاقی و دگردیسی لحظههای زندگیش به مکاشفاتی عمیق و پیچیده، همواره مورد ستایش بوده است. مریل در زمینه نمایشنامهنویسی و نثر نیز فعالیت کرده است اما عمیقترین تجربیات هنریش را تنها در اشعارش میتوان یافت. او جایزه پولیتزر و جوایز بسیار دیگری را به خاطر اشعارش دریافت کرده است. جیمز مریل در ماه فوریه سال 1995 در حالی که برای تعطیلات به ایالت آریزونا رفته بود، بر اثر حمله قلبی درگذشت. او تا آخرین روزهای عمرش به سرودن شعر و نوشتن ادامه داد.
رویای یک باغ
صبح یک روز زمستانی، وقتی که بچه بودم
یخبندان سفید پشت شیشههای پنجره، مرا شیفته خودش کرد
پیشانی و چشمها و دهان، درخشان و مهربان
چهرههایی که هیچ کدام را نمیشناختم
سپس همه چیز خیالی شد،
نگاه کردن از میان این یا آن ریسمان نازک درخشان
و فراتر از آن باغی زمستانی دیدم
چه سنگین بود با دیوارههایی از برف بر درختان کاج
و خورشید چه درخشان بر برف
لذتم را با نفس بیرون دادم، بر شیشه سرمازده
تنها برای اینکه ببینم فرشته سفیدش پشت بخار ناپدید میشود.
جان کیتز/ 1795- 1821 - John Keats
جان کیتز در 31 اکتبر سال 1795 در شهر لندن به دنیا آمد. او از مشهورترین شاعران رومانتیک انگلستان است. اشعار عاشقانه او باب جدیدی در ادبیات عاشقانه زبان انگلیسی گشود و بر اکثر شاعران پس از خود، تأثیر زیادی گذاشت. اشعار کیتز به طور اخص به عشق میپردازد و این عشق را به وسیله توصیفات گستردهاش از طبیعت مینمایاند. همچنین میتوان او را شاعری طبیعتگرا دانست، زیرا تصویرپردازیهای زیبایش از طبیعت، باعث شد شاعران پس از او نگاه موشکافانهای پیدا کنند و همچون او همه چیز را به دقت تحت نظر بگیرند. از دیگر ویژگیهای اشعار کیتز، استفاده از داستانها و حکایتهای قدیمی و فولکلور است و او در اشعارش گهگاه اشارهای به اسطوره یا حکایتی دارد که باعث یادآوری ریشههای فرهنگی در ذهن مردمان شده است. کیتز در سن 25 سالگی درگذشت.
ستاره درخشان
ستاره درخشان! میشود همچون تو محکم باشم-
نه در درخشش یگانهات، وقتی بر هوای شب آویختهای
و تماشا میکنی، با پلکهای جاودانِ جدا از همات
همچون شکیبایی طبیعت، بیذرهای خواب و گوشهگیری
مثل جنبش آبها، در انجام وظایف کشیشوارشان
برای وضودار کردن سواحل انسانی اطراف زمین
یا خیره مینگری، ماسک نرمِ فروافتادهای را
از برف بر کوهستانها و نخجیرگاهها
تا برخیزد از آشوب شیرینش
هنوز، هنوز تا بشنوی صدای نفس کشیدن مهربانانهاش را
و چه زنده است، تا همیشه-
یا در رخوتی فرورفته است به انتظار مرگ.
فلوربِلا اسپانکا/ 1894- 1930- Florbela Espanca
فلوربِلا اسپانکا ، شاعر معاصر؛ در طول زندگی سی و شش ساله ی خویش ، رنج ها و مصیبت های بسیاری را تحمل کرد و می توان گفت که زندگی کوتاه وی مالامال آشوب و بی تابی های خاص شاعر بود که در طول شعر وی مشهود است ، عده ای او را پایه گذار فیمینیسم در پرتغال قلمداد می کنند ، وجود نوعی اروتیزم در شعر وی که رنگ و لعاب پرخاش های زن دوره ی وی را می رساند از دیگر جلوه های شعری اسپانکا است .
اشک های پنهانی
اگر من در زمان دیگری
چنین بی تاب بودم
چنان که می خندیدم و آواز می خواندم
چنان که عزیز بودم ،
چنین به نظر می آمد که در سرزمین آسمان ها هستم
چنین به نظر می آمد که زندگی دیگری دارم ...
اکنون با لب های محزون و زخم خورده ی خویش
که پیشتر برای خود لبخند هایی بهاری داشتند ،
اکنون میان خطوط کج و معوج بسیار افتاده اند
محصور و فراموش شده !
اکنون اندیشناک است ، متحیر و گنگ ...
می خواهد نرمی ملیح یک دریاچه را چنگ بزند
اما صورت اش ، رخساره ی راهبه ای جوان
که عاج های فیل ...
و اشک هایی که فرود می آیند ،
سفید و ملایم
هیچ کس جوانه زدن روح را ندیده است !
هیچ کس فرو افتادن جان را ندیده است !
منابع: ایران، مرور